10.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 #زمانـــه_مدیا|سخنان منتشر نشده شهید فخریزاده درباره شهادت حاج قاسم
🔹بیایید تا خون حاج قاسم گرم است میثاق ببندیم که این راه را ادامه بدهیم؛ همین جا باید مدافع حریم ولایت و مدافع حرم باشیم...
#قاسم_سلیمانی
#فخری_زاده
✌️#روز_قدس روز فریاد مسلمانان علیه ظلم🇵🇸🇮🇷
🌟شهید سپهبد #قاسم_سلیمانی: همهی دعوای غرب با عالم اسلام بر سر مسجدالاقصی و همهی توطئههای حول عالم اسلامی هم بر سر همین مسجد است.
#قدس_خونبهایت
#القدس_اقرب
#القدس_لنا
👈یڪ انقلابی دو آتیشه!
🔻 ...حالا من یڪ «انقلابی دوآتیشه» بودم و بدون ترس از احد؎، بیمحابا [علیه رژیم] حرف میزدم... با تعداد؎ از جوانها؎ کرمان بر دیوارها شعارنویسی میکردیم... عمده؎ شعارها مرگ بر شاه و درود بر خمینی بود.
🔸.. اواخر سال ۵۶ بود. مدتها امتحان برا؎ گواهینامه رانندگی میدادم. قبول شدهبودم. به مرکز راهنمایی و رانندگی برا؎ گرفتن گواهینامه خود مراجعه کردم. افسر؎ بود به نام آذر؎نسب. گفت: «بیا تو، اتفاقاً گواهینامهات رو خمینی امضا کرده؛ آمادهاست تحویل بگیری.» من از طعنه او خیلی متوجه چیز؎ نشدم. مرا به داخل اتاقی هدایت کردند. دو نفر درجهدار دیگر هم وارد شدند... هیچ راه گریز؎ نبود. آنها با سیلی و لگد و ناسزا؎ غیرقابل بیان میگفتند: «تو شبها میرو؎ دیوارنویسی میکنی؟!» آنقدر مرا زدند که بیحال رو؎ زمین افتادم. از بینی و صورتم خون جار؎ بود. یکی از آنها با پوتین رو؎ شکمم ایستاد و آنچنان ضربها؎ به شکمم زد که احساس کردم همه احشا؎ درونم نابود شد. بهرغم ورزشکار بودن و تمرینات سختی که میکردم، توانم تمام شد و بیهوش شدم ... سه روز از شدت درد تکان نمیتوانستم بخورم؛ اما انرژ؎ جدید؎ در خود احساس میکردم. ترس از کتک خوردن و شکنجه فروریخته بود. فکر کردم هر چه باید بشود، شد! ...با هر ضربه و لگد؎ کلمه «خمینی» در عمق وجود من حک شدهبود.
📚 از چیزی نمیترسیدم | زندگینامه؎ خودنوشت سردار شهید حاج
#قاسم_سلیمانی
🇮🇷 @Fadaeeyane_Rahbari_00