eitaa logo
فدائیان رهبر
2هزار دنبال‌کننده
52.9هزار عکس
44هزار ویدیو
239 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
جوانان بنی هاشم بیایید علی را  بر در خیمه رسانید بگویید مادرش لیلا بیاید تما شای علی اکبر نماید زمین کربلا در شور و شین سر اکبر به دامان حسین است ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
سلام آقا صدای پای تو خبر از آمدن باران می دهد ای بهار سبز هستی ماه محرم هم آمده است کی می آیی ای صاحب عزا ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
داستان روز غم انگیز عاشورا این‌طور تمام می‌شود که درحالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را می‌داده،سنان بن انس بین مردم می‌تاخته و رجز می‌خوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشته ام!» 🖤🖤🖤
هر قطره دریا میشود وقتی بیایی صحرا شکوفا میشود وقتی بیایی رمز تمام قفلهای بستهٔ ما یک لحظه پیدا میشود وقتی بیایی آن پرچمی که عصر عاشورا زمین خورد در کعبه برپا میشود وقتی بیایی 🖤🖤🖤
قافله سالار من کجایی ای دوای دردم پی تو هرکجا میگردم تو رو تو قتلگاه گم کردم ای بدن صد پاره رو خاک داغ این صحرایی چرا مقطع الاعضایی بگو کجا برم تنهایی😭😭 🖤🖤🖤
اِی اُمت رسول قیامت به پا کنید لبریز جام دیده زاشک عزا کنید در ماتم پیمبر و تنهایی علی باید برای حضرت زهرا دعا کنید. (ص) و (ع) تسلیـــت باد 🏴 🖤🖤🖤
درد پــهلو، خوب نه، بـدتر شده این روزها چهره ی زهـرا چه درد آور شده، این روزها از سر و وضع پریشان عـلی، فهمیده اند خانه‌ی وی، بی سروهمسر شده این روزها ...
🥀😭 فکر کردن به غم‌وغصه مادر سخت است خواندن روضه در چند برابر سخت است از حسین این همه‌اصرار: حسن حرف بزن از حسن بغض‌پی‌بغض: برادر سخت است ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
چشم امید یتیمان! چشم را وا کن ببین ناله هم سـهـم یتیمان تـو از دنیـا نشــد خون‌نشد پاک‌آخرش‌ازبرگ‌لاله، هرچقدر ریخت‌بردست علی آب‌روان،اسماء،نشد ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🖤 آن فـرقـه کـه تیشـه بـه نخـل فـدک زدنـد بـر قـلـب پـاک خـتـم رســولان نـمک زدنـد مــهــدیۜ بـیـا ز قـاتـل مـــادر ســوال کــن زهــــرا ۜ چه کرده بود که او را کتک زدند؟
تسلیت یا رب از گوشه زندان بلا خسته شدم دگر از این همه بیداد و جفا خسته شدم همچو زهرا ز خدایم طلب مرگ کنم ای اجل بر سر من زود بیا خسته شدم چارده سال از این حبس به آن حبس بس است که از این در به دری ها به خدا خسته شدم من به سنگینی این سلسله عادت کردم ولی از دوری و هجران رضا خسته شدم دل من خون شده از کینه زندان بانم دگر افتاده ام از شور و نوا خسته شدم شده افطاری من سیلی و شلاق و کتک من از این سفره و این آب و غذا خسته شدم ناسزا گفت ز بس بر من و بر مادر من من از این سندی بی شرم و حیا خسته شدم عمه ام خواند نماز شب خود بنشسته گفت از بس که دویدم به خدا خسته شدم بسکه دنبال یتیمان به بیابان گشتم بسکه خوردم کتک از حرمله ها خسته شدم 🔸شاعر: عبدالحسین میرزایی
تسلیت یا رب از گوشه زندان بلا خسته شدم دگر از این همه بیداد و جفا خسته شدم همچو زهرا ز خدایم طلب مرگ کنم ای اجل بر سر من زود بیا خسته شدم چارده سال از این حبس به آن حبس بس است که از این در به دری ها به خدا خسته شدم من به سنگینی این سلسله عادت کردم ولی از دوری و هجران رضا خسته شدم دل من خون شده از کینه زندان بانم دگر افتاده ام از شور و نوا خسته شدم شده افطاری من سیلی و شلاق و کتک من از این سفره و این آب و غذا خسته شدم ناسزا گفت ز بس بر من و بر مادر من من از این سندی بی شرم و حیا خسته شدم عمه ام خواند نماز شب خود بنشسته گفت از بس که دویدم به خدا خسته شدم بسکه دنبال یتیمان به بیابان گشتم بسکه خوردم کتک از حرمله ها خسته شدم 🔸شاعر: عبدالحسین میرزایی