🔴من دیگر مادر نیستم...
➖نفس زنان داشت خیابان را طی میکرد
دختر تازه عروس راهی تا خانه پدر نداشت
تنها یک کوچه مانده بود
اضطراب در چشمانش پیدا بود
مدام پشت سرش را نگاه میکرد
به سختی نفس می کشید
بار شیشه داشت آخر؛آنهم دوقلو!
آمد نبش خیابان را بپیچد و وارد کوچه خانه پدری شود که ناگهان چند جوان معلوم الحال سر راهش سبز شدند.
دلش هُرّی ریخت!
نگاهی به خیابان انداخت،حالا هیچ کس رد نمیشد از این خیابان لعنتی..
ناگهان یکی شان چادرش را کشید
به زمین افتاد...
آمد بگوید نکنید؛با مشت به سرش کوبیدند
نگران بار شیشه اش بود
دو دستی طفل هایی که شش ماه بود همراهش بودند را در آغوش گرفته بود!
با خودش گفت:شاید اگر بفهمند طفل دارم آنهم دوتا بالاخره رحم کنند
وقتی این را گفت،تازه فهمید که نباید می گفت!
حالا که فهمیدند بچه دارد
بیشتر زدند!
شروع کردند به لگد زدن...
روی زمین به خودش می پیچید
اشک از گوشه چشمانش سیلاب شده بود
فهمیده بود آنی که نباید،شده...
او دیگر مادر نبود...
یا زهرا...
زمان حادثه: ۲۹/آبانماه/۱۴۰۱
مکان:خوزستان-اهواز
#قصه_کوچه
#ترور
#سجاد_بزرگی
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امروز_تکلیف_ما_آگاهسازی_است
#برخورد_قاطع
#مماشات_تمام
#شاهچراغ
#حجاب
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
#زن_هرزگی_آزادی
#جامعه_خوکی
#مرگ_بر_آمریکا #مرگ_بر_منافق
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_زینب_کبری
بصیرت ،نیروی باطنی ست که سالک با آن حقایق را در می یابد
دعوتیدبه فدائیان رهبری منتظران مهدی 👇
@fadaiyanrahbarii