🔺🔺🔺
سوم دی سال ۹۴ بود. ماموریتمان تمام شد. در الحاضر مستقر بودیم. صبح تلفنم زنگ زد. گفت: "برای #نماز ظهر حاجی میاد پیشتون". پرسیدم: "حاجی کیه!! ما حاجی زیاد داریم!" اسمی نبرد، گفت: "حاجی بزرگه..". ظنام رفت به سمت حاج قاسم، اما مطمئن نبودم. با خودم گفتم نهایتا، یا خودش هست یا یک نفر رده پایینتر. هماهنگ کردم بچهها بروند برای نگهبانی و کنترل. آن منطقه احتمال #ترور زیاد بود. نگران بودم که هر کسی که هست، سلامت بیاید و برگردد.
نیم ساعت از اذان گذشت. کسی نیامد. #نماز_جماعت را که خواندیم، #حاج_قاسم از در وارد شد. سلام و علیک گرمی کرد. بچه ها آرزوی دیدنش را داشتند، دورش حلقه زدند. دوباره نماز خواندیم. اینبار به حاج قاسم #اقتدا کردیم. نماز را که تمام کرد، همانجا چرخید به سمت جمعیت. اجازه خواستم به عنوان فرمانده گزارشی از حماسه بچههای #مازندران و شهدای لشکر ۲۵ بدهم. از عملیاتهای اخیر گفتم و ۶ شهیدی که داده بودیم.
فیلم معروفی که از سردار هست و چشمان زیبایشان که رو به بالا نگاه میکنند، آن فیلم برای همان لحظه هست که داشتم گزارش میدادم. بچهها اجازه گرفتند برای خواندن متن در رسای #حضرت_زینب سلام الله علیها. حاجی اشک میریخت. او هر محوری که سر میزد بیست دقیقه بیشتر نمیماند، اما شور و شوق بچه ها را که دید یک ساعتی پیشمان ماند. رزمندهای دست بالا برد و گفت: "#سردار_دوست_داریم_در_رکابت_باشیم...". حاجی لبخندی زد و گفت: "خب بیاید، #ما_منتظر_حضور_شماییم". رزمنده گفت: "آخه اگه الان برگردیم میزارنمون تو نوبت. میگن سه ماه چهار ماه دیگه. ما میخوایم وقتی بریم استراحت. دوباره بدون تشریفات اداری برگردیم منطقه". حاج قاسم لبخندی زد و گفت: "مجوز شما دست بی بی زینب کبری و حضرت رقیه سلام الله علیها است، از خودشون اذن حضور بخواید"...
💠 به نقل از سردار حمیدرضا رستمیان، فرمانده وقت لشکر ۲۵ کربلای مازندران
#سردار_شهید_قاسم_سلیمانی
#شهید_عبدالرحیم_فیروزآبادی #شهید_روح_الله_صحرایی #شهید_مصطفی_شیخ_الاسلامی #شهید_محرمعلی_مرادخانی #شهید_محمد_شالیکار #شهید_اسماعیل_خانزاده
🆔 @fadak44_ir