بر سر ما چون که باران بلا
شدت گرفت
چترهاتان را گشودید،
آفتاب آوردهاید ✨
«هَلْ جَزَاء الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ: مگر پاداش احسان جز احسان است؟»
🏥 بچه های جهادی فدک، به سهم خود افتخار داشتند، با بستههایی ناقابل، از مدافعان سلامٺ بیمارستان فاطمه الزهرا رباط ڪریم، قدردانی کنند. پرستاران و پزشکان گمنام، تنِ تمامیتان سلامت باشد که خط شکنان اصلی این مبارزه بودید.
🙏🌺
#خادمین_شهدا_فدک 🌷
#کرونا 🦠
#مدافعان_سلامت 🥼
#جهادگران_سلامت✌️
🆔 @fadak44_ir
روایت فدک در شماره ۲۱۴ نشریه فڪه، اختصاص دارد به مصاحبه با دختر اولین شهید مدافع سلامت تهران؛ خانم مرضیه داستانی
صبــح روز ولادت امیرالمومنین، مادرم از دنیا رفت. خبر فوت او ساعت ۱۱ صبح به ما رسید. دنیا روی سرمان خراب شــد. نمیدانستیم باید چه کنیم. با
خودم گفتم کاش این خبر را به پدرم ندهند. به همراه #بابا زنگ زدم. امید نداشتم گوشی را بردارد، اما جواب داد. بغضم را به ســختی قورت دادم و سلام کردم. خیلی کوتاه گفتم:«بابا، امروز #روز_پدره، میخواستم
روزت رو تبریک بگم. انشــاءالله خوب میشــی و برمیگــردی پیش ما.» بابا گفت:«دعا کن من هم زودتر بــرم پیش مامانت.» فهمیدم از مرگ مادرم خبردار شــده. صدای گریه هایش از پشــت گوشی میآمد. با هم گریه کردیم. نتوانســتم ادامه بدهم.
گفتم:«خیلی دوستت دارم بابا.» وقتی تلفن را قطع کردم، فکرش را هم نمیکردم این آخرین باری است که صدای #پدرم را میشنوم.
🔻 در شماره ۲۱۴ ماهنامه فکه میخوانیم👇
💠رزمنده ای با لباسِ سپید
🔻مصاحبه با دختر شهید حاج احمد داستانی؛ شهید مدافع سلامت
🔴 با ارسال عدد یک به شماره ۰۲۱۷۷۹۸۲۸۰۸ به جمع خوانندگان #فکه بپیوندید.
✅ www.jannatefakkeh.com
#روایت_فدک
#خادمین_شهدا_فدک
#شهید_احمد_داستانی
#مدافع_سلامت #پرستار
#اولین_شهید_مدافع_سلامت_تهران #بیمارستان_بقیه_الله
#کرونا #کووید۱۹
#ماهنامه_فکه
🆔 @fadak44_ir
خانم سید کریمی را مدت هاست میشناسیم. پای ثابت دیدارهای گروهند.
خواهر شهـ🌷ـید سید مجتبی سید کریمی. یادم هست اولین بار منزل شهیـ ـد اسدالهی دیدمشان.
✍️دو سال قبل کارگروه #پژوهش فدک، برای مصاحبه خدمت مادر شهــید رسیدیم. قولِ دیدار دادیم. ایام #کرونا توفیق نشد دسته جمعی برسیم خدمتشان. این بار اما به مناسبت ایام سالگرد #شهادت سید مجتبی دعوتمان کردند. توفیقی بود خدمت مادر شـ ـهید رسیدن.💕
خانم زهرا حسینی متولد سال ۱۳۲۰. دوازده سالگی آمدند شهر ری و بعد تهران، میدان آزادی ساکن شدند. مادر، پانزده ساله بود که سید مجتبی به دنیا آمد.
اسفند ماه سال ۴۵، درست شب #عیدقربان . مجتبی پانزده سالگی به تأسی از پدربزرگ #طلبه شد. مدرسه حقانی #قم درس خواند. 📚
بخاطر اخلاق خوب و شوخ طبعیاش، برای تبلیغ به جبهه اعزام شد.
اولین بار سال ۶۲ در عملیات والفجر ۴ و بعد والفجر ۸ . اعزام های اول پنهانی از خانواده میرفت جبهه. کربلای ۵، منطقه را میشناخت و از طرف گردان زهیر شد پیکِ گردان.
سوم بهمن ۶۵ هنوز بیست سالش نشده بود که در ایام #فاطمیه به شــهادت رسید.🖤 خانواده ۱۴ سال چشم به راه بودند. سید مجتبی شهریور سال ۷۹، دوباره در ایام #فاطمیه بازگشت.
مادر گفت: "مشخصی از مجتبی در پیکر نبود، نه لباسی، نه عمامهای. ۱۴ سال در خاک عراق 🇮🇶 در منطقه #شلمچه مانده بود.
یاد چیزی افتادم. مجتبی برای شرکت در تیم #فوتبال مسجد علی اکبر یک کفش کتانی خریده بود که برایش کمی تنگ بود، اما نشد که آن را عوض کند و با همان فوتبال بازی میکرد.⚽ به همین دلیل ناخن شست پایش سیاه شده بود. فراموش کرده بودم پای راستش بوده یا چپ. گفتم باید پاهایش را ببینم. پوتین و جوراب را درآوردند. هنوز ناخن سیاهش به چشم میخورد..."
✨این که یک دستت کتاب باشد و یک دستت سلاح، خودِ خودِ عاقبت بخیری است....
📸 دیدار با خانواده #شهید_سید_مجتبی_سید_کریمی
۷ بهمن ۱۴۰۱
🌱 @fadak44_ir