eitaa logo
فداییان بانوی دمشق
898 دنبال‌کننده
28.1هزار عکس
11.4هزار ویدیو
151 فایل
#شهدا_علمداران_سپاه_عشق با مطالب شهدایی، مهدویت، تحلیلی_بصیرتی و فرهنگی🌷 با ما همراه باشید 🌸ارتباط با خادم کانال🌸 @tasnim2060
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹ولايت الهى به پيغمبر منتقل شد. از پيغمبر هم ـ به‌اتفاق همه مسلمين ـ ولايت و حكومت به غيرِ پيغمبر منتقل‌ شده است. حالا به كى منتقل‌شده؟ اين، بين فِرَق مسلمين، محل اختلاف است. شيعه دراین‌بین، معتقد است كه ولايت پيغمبر منتقل‌ شده است به ائمه معصومين كه دوازده نفرند ... 🔹اگر آن روز امّت اسلامى، نصب پيغمبر را درست و با معناى حقيقىِ خودش درك مى‌كرد و تحويل مى‌گرفت و دنبال على‌بن‌ابى‌طالب "علیه‌السلام" راه مى‌افتاد و اين تربيت نبوى استمرار پيدا مى‌كرد و بعد از اميرالمؤمنين هم انسان‏‌هاى معصوم و بدون خطا، نسل‏‌هاى بشرى را مثل خودِ پيغمبر، پى‌درپى زير تربيت الهىِ خويش قرار مى‌دادند، بشريت بسيار زود به‎ آن نقطه‌اى مى‌رسيد كه هنوز به آن نقطه نرسیده است. 🔹علم و فكر بشرى پيشرفت مى‌كرد؛ درجات روحى انسان‏‌ها بالا مى‌رفت؛ صلح و صفا در بين انسان‏‌ها برقرار مى‌شد و ظلم و جور و ناامنى و تبعيض و بى‌عدالتى از بين مردم رخت برمى‌بست. اين‌كه فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها... فرمود اگر دنبال على راه مى‌افتاديد، شما را به چنين سرمنزلى هدايت مى‌كرد و از چنين راهى مى‌برد، به همين خاطر است.
🔹ما معتقد به «ولايت» هستيم؛ و معتقديم پيغمبر اكرم "صلی‌الله علیه‌وآله" بايد خليفه تعيين كند و تعيين هم کرده است. آيا تعيين خليفه براى بيان احكام است؟ بيان احكام خليفه نمی‌خواهد. 🔹خود آن حضرت بيان احكام می‌كرد. همه ‎احكام را در كتابى می‌نوشتند و دست مردم می‌دادند تا عمل كنند. اين‌كه عقلاً لازم است خليفه تعيين كند، براى حكومت است. ما خليفه می‌خواهيم تا اجراى قوانين كند. قانون مجرى لازم دارد. 🔹 در همه كشورهاى دنيا این‌طور است كه جعل قانون به‌تنهایی فايده ندارد و سعادت بشر را تأمين نمی‌كند. پس از تشريع قانون، بايد قوه مجريه‏‌اى به وجود آيد. در يك تشريع يا در يك حكومت اگر قوه مجريه نباشد، نقص وارد است. ... ضرورت اجراى احكام و ضرورت قوه مجريه و اهميت آن در تحقق رسالت و ايجاد نظام عادلانه‏‌اى كه مايه خوشبختى بشر است، سبب شده كه تعيين جانشين مرادف اتمام رسالت باشد.
🔹در اسلام ولی امر، آن‌کسی است که فرستاده خداست، آن‌کسی است که خودِ خدا معین می‏‌کند... او پیغمبر و امام را معین می‏‌کند و برای بعد از امام نیز صفاتی را معین می‏‌کند که ‎این‌ها بعد از ائمه هدا معصومین حاکم بر جامعه ‎اسلامی ‏هستند. 🔹پس «ولی» را خدا معین می‏‌کند؛ خودش ولی است، پیغمبرش ولی است. امام‏‌ها ولی هستند، امام‏‌های خاندان پیغمبر، تعیین‌شده‌اند که دوازده نفرند و در رتبه بعد کسانی که با یک معیارها و ملاک‏‌های خاصی تطبیق بکنند و جور بیایند. آن‌ها از برای حکومت و خلافت معین‌ شده اند.
🔹... اما در دوران غيبت، يعنى در همان دورانى كه ما هم معتقديم كه امام معصومى در جامعه وجود ندارد؛ آن حكومت متعلق به كى باشد بهتر است؟ 🔹عقیده ما و اعتقاد به ولایت‌فقیه اين را می‌گويد كه همان حكومتى كه متعلق به خدا بود و منتقل به پيغمبران و پيغمبر اسلام شد، در اين دوران منتقل می‌شود به يك انسانى كه طهارت و تقوا [را] در حدّ عدالت داشته باشد؛ انسان پاكيزه و باتقوایی باشد؛ گناه نكند؛ ظلم نكند؛ گرايش به دشمنان خدا پيدا نكند؛ مطيع امر خدا باشد؛ با هواى نفس خود مخالفت كند؛ بر نفس خود كنترل داشته باشد؛ اين يك شرط. علاوه بر آن، به احكام اسلامى و به قرآن كاملاً مسلط باشد؛ يعنى قدرت فقاهت داشته باشد؛ بتواند اسلام را بفهمد؛ دين را بشناسد؛ احكام الهى را از مستندات آن كشف كند؛ با قرآن مأنوس باشد؛ با سنّت اُنس داشته باشد و توانايى استنباط داشته باشد. علاوه بر آن ـ يعنى از غير فقاهت و عدالت ـ درايت و كفايت هم لازم است؛ انسانى باشد كه داراى درايت لازم باشد؛ هوشمند باشد؛ زمان را بشناسد؛ دشمنان اسلام را بشناسد؛ دنيا را بشناسد.
🔹علمای دين در اسلام، پيشروان اصلاح و ترقى و پيشرفت ملت‌اند. اين مسئوليت برعهده عالمان دين گذاشته‌ شده است... فقط مسئله اين نيست كه ما حكم شريعت و مسئله دينى را براى مردم بيان كنيم. كار علماء كار انبياء است. «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَا». 🔹 انبياء كارشان مسئله‌گویى فقط نبود. اگر انبياء فقط به اين اكتفا مي‏‌كردند كه حلال و حرامى را براى مردم بيان كنند، این‌که مشكلى وجود نداشت؛ كسى با این‌ها درنمی‌افتاد. در اين آيه شريفه «الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ»، اين چه تبليغى است كه خشيت از مردم در او مندرج است كه انسان بايد از مردم نترسد در حال اين تبليغ. 🔹 اگر فقط بيان چند حكم شرعى بود كه ترس موردى نداشت كه خداى متعال تمجيد كند كه از مردم نمي‏ترسند؛ از غير خدا نمي‏ترسند. ... چه بود اين رسالتى كه ...بايد جنود الله را براى او بسيج كرد، ... انبياء براى اقامه حق، براى اقامت عدل، براى مبارزه با ظلم، براى مبارزه با فساد قيام كردند، براى شكستن طاغوت‏‌ها قيام كردند. 🔹 ...مبارزه با همه آن چيزى است كه مظهر آن عبارت است از طاغوت؛ با شرك، با كفر، با الحاد، با فسق، با فتنه؛ اين وظیفه ماست. ما نمي‏‌توانيم آرام بنشينيم، دلمان را خوش كنيم كه ما چند تا مسئله گفتيم.
🔹مهم‏‌ترين و حساس‏‌ترين مسئله هر ملتى، همين مسئله حكومت و ولايت و مديريت و حاكميتِ والاى بر آن جامعه است، اين تعيين‌كننده‌ترين مسئله براى آن ملت است. 🔹ملت‏‌ها هركدام به نحوى، اين قضيه را حل كرده‌اند؛ ولى غالباً نارسا و ناتمام و حتّى زیان‌بخش ... بدون تشكيل حكومت و بدون دستگاه اجرا و اداره، كه همه جريانات و فعاليت‏‌هاى افراد را از طريق اجراى احكام تحت نظام عادلانه درآورد، هرج‌ومرج به وجود مى‏‌آيد و فساد اجتماعى و اعتقادى و اخلاقى پديد مى‏‌آيد. 🔹 پس براى اينكه هرج‌ومرج و عنان‌گسیختگی پيش نيايد و جامعه دچار فساد نشود، چاره‏‌اى نيست جز تشكيل حكومت و انتظام بخشيدن به همه امورى كه در كشور جريان مى‏‌يابد...
🔹امام بزرگوار ما در اين مدت در عين هدايت مردم و گستردن دامنه آگاهى همگانى و كشاندن توده ميليونى به مبارزه، اندیشه حكومت اسلامى را نضج و قوام بخشيد و در مقابل دو مكتب رایج سياسى عالم؛ يعنى حكومت ديكتاتورى حزبى كمونيستى در شوروى سابق و چين... و حكومت‏‌هاى پارلمانى غربى كه سلطه سرمايه‌داران و كمپاني‏‌ها بر فكر و اخلاق و سرنوشت مردم به نام دموكراسى بود، راه اسلامى را مطرح كرد كه در آن بر دو عنصر دين و انسان به‌طور اساسى تكيه شده و ايمان دينى و ارادت مردمى بزرگ‏ترين شاخصه آن است.
🔹بشر در طول تاريخ، بيشترين خطا و گنه‌کاری و بى‌تقوايى خود را در عرصه حكومت‏دارى نشان داده‎ است. گناهانى كه از سوى حاكمان و زمامداران و مسلطان بر سرنوشت مردم سرزده ‎است، با گناهان بسيار بزرگ افراد معمولى و عادى قابل‌مقایسه نيست. 🔹در اين عرصه، بشر كمتر از خرد و اخلاق و حكمت بهره برده‎ است... كسانى كه خسارت اين بى‌خردى و بى‌منطقى و فساد و گناه آلودگی را پرداخته‌اند، آحاد افراد بشر ـ گاهى مردم يك جامعه و گاهى مردم جوامع متعدد ـ بودند. اين حكومت‏‌ها در آغاز به شكل استبداد فردى بودند؛ بعد با تحول جوامع بشرى، به‌صورت استبداد جمعى و سازمان‌يافته درآمدند.
🔹سلطنت و ولايتعهدى همان است كه اسلام بر آن خط بطلان كشيده و بساط آن را در صدر اسلام در ايران و روم شرقى و مصر و يمن برانداخته ‎است. 🔹رسول اكرم "صلی‌الله علیه‌وآله" در مكاتيب مباركش كه به امپراتور روم شرقى و شاهنشاه ‎ايران نوشته، آن‌ها را دعوت كرده كه از طرز حكومت شاهنشاهى و امپراتورى دست‌بردارند؛ از اينكه بندگان خدا را وادار به پرستش و اطاعت مطلقه خود كنند دست‌بردارند؛ و بگذارند مردم خداى يگانه و بی‌شريك را، كه سلطان حقيقى است، بپرستند.
🔹يك برهه‏‌اى از زمان، نگاه به پيشرفت، نگاه غربى بود... امروز در ذهن و فكر مسئولان و به‌صورت يك گفتمان عمومى در ذهن نخبگان و فرزانگان، نقشه پيشرفت غربى كشور رد شده است؛ غلط از آب درآمده است. 🔹علتش هم اين است كه‎... خود انديشمندان غربى... زبان به انتقاد گشوده‌اند؛ هم در زمينه‌هاى اقتصادى، هم در زمينه‌هاى اخلاقى، هم در زمينه‌هاى سياسى. همان چيزى كه به‎ آن افتخار مي‏‌كردند به‌عنوان ليبرال دموكراسى، امروز موردانتقاد است؛ پس اين هم نقشه پيشرفت نيست. 🔹امروز ما این‌ها را مي‏‌دانيم. البته نقشه پيشرفت اسلامى ـ ايرانى چيست؟ اين بايد تدوين شود، بايد روشن شود، بايد ابعاد و زوايايش مشخص شود؛ اين كار به‌طور كامل انجام نگرفته است و بايد بشود.
🔹ولايت، يعنى حاكميت و سرپرستى در جامعه اسلامى، طبیعتاً چيزى جدا از ولايت و سرپرستى و حكومت در جوامع ديگر است. در اسلام، سرپرستى جامعه، متعلق به خداى متعال است. 🔹هيچ انسانى اين حق را ندارد كه اداره امور انسان‏‌هاى ديگر را به عهده بگيرد. اين حق، مخصوص خداى متعال است كه خالق و منشئ و عالم به مصالح و مالك امور انسان‏‌ها، بلكه مالك امور همه ذرات عالم وجود است. خود اين احساس در جامعه اسلامى، چيز كم‌نظيرى است. 🔹هيچ قدرتى، هيچ شمشير برّايى، هيچ ثروتى، حتى هيچ قدرت علم و تدبيرى، به كسى اين حق را نمى‌دهد كه مالك و تصميم‌گيرنده درباره سرنوشت انسان‏‌هاى ديگر باشد. این‌ها ارزش هستند. حق توليت امور و زمامدارى مردم را به كسى اعطا نمى‌كند. اين حق، متعلق به خداست.
🔹خداى متعال، اين ولايت و حاكميت [خود] را از مجارى خاصى اعمال مى‌كند... آن‌وقتی ... كه حاكم اسلامى و ولى امور مسلمين، چه بر اساس تعيين شخص ... و چه بر اساس معيارها و ضوابط انتخاب شد، وقتى اين اختيار به او داده مى‌شود كه امور مردم را اداره بكند، باز اين ولايت، ولايت خداست؛ اين حق، حق خداست و اين قدرت و سلطان الهى است كه بر مردم اعمال مى‌شود. 🔹 آن انسان ـ هركه و هرچه باشد ـ منهاى ولايت الهى و قدرت پروردگار، هيچ‌گونه حقى نسبت به انسان‏‌ها و مردم ديگر ندارد. خود اين، يك نکته بسيار مهم و تعيين‌كننده در سرنوشت جامعه اسلامى است.