eitaa logo
♻«جهاد تبیین»♻
1.5هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
51 فایل
فدایـــــیـــــان سیـــــد علی ارتباط با خادم @yazahraa1397 اهداف کانال ◀️ انتشار ✅رهنمودهای امام خمینی ره و مقام معظم رهبری ✅ زنده نگهداشتن یاد شهدا ✅ اخبار جبهه مقاومت #گروه_جهادی_چهار_شنبه‌_های‌_زهرایی
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ نزدیک ظهر بود. از شناسایی بر می گشتیم. از دیشب تا حالا چشم روی هم نگذاشته بودیم. آن قدر خسته بودیم که نمی توانستیم پا از پا برداریم ؛ کاسه زانوهامان خیلی درد می کرد. حسن طرف شنی جاده شروع کرد به نماز خواندن. صبر کردم تا نمازش تمام شد. گفتم «زمین این طرف چمنیه، بیا این جا نماز بخوان». گفت «اون جا زمین کسیه، شاید راضی نباشه!!». 📚 یادگاران، جلد چهار، کتاب حسن باقری، ص 23
❤️ همسر شهید چمران میگوید: یک هفته بود مادرم در بیمارستان بستری بود. مصطفی به من سفارش کرد که «شما بالای سر مادرتان بمانید ولش نکنید، حتی شبها» ومن هم این کار را کردم. مامان که خوب شد آمدیم خانه. من دو روز دیگر هم پیش او ماندم. یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از اینکه ماشین را روشن کند دست من را گرفت و بوسید. میبوسید و همانطور با گریه از من تشکر میکرد‌. من گفتم: برای چی مصطفی؟ گفت:این دستی که این همه روزها به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید. گفتم از من تشکر میکنید ؟خب اینکه من خدمت کردم مادر من بود،مادر شما که نبود این کارها را میکنید! گفت: دستی که به مادرش کمک می‌کند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد.من از شما ممنونم که با این همه محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید.
❤️ میگفت: به جای اینکه عکس خودتونو بذارید پروفایل تا بقیه با دیدنش به گناه بیفتن، یه تلنگر قشنگ بذارید که با دیدنش به خودشون بیان... شهید ابومهدی المهندس
❤️ هربار مادرش تماس می‌گرفت کاملا مودبانه رفتار می‌کرد... اگر درازکش بود می‌نشست. اگر نشسته بود می‌ایستاد. می‌گفت: «درسته که مادرم نیست و نمیبینه ولی خدا که هست...» 🌷شهید حمید سیاهکالی‌ مرادی
❤️ هنگام صحبت با نامحرم سرش را پایین می انداخت. حجب و حیا در چهره اش موج می‌زد. وقتی برای کمک به مغازه پدرش می‌رفت اگر خانمى وارد مغازه می‌شد کتابی در دست می‌گرفت سرش را بالا نمی آورد و می‌گفت:«پدر شما جواب بده...» ‌ 🌷شهید سید مجتبی علمدار
❤️ ♨️ برای چی باید با تو دعوا کنم؟! 🔹خصوصیات اخلاقی مهدی منحصربه‌فرد بود. به‌طور مثال، اصلاً عصبانی نمی‌شد. من یاد ندارم طی چهار سال زندگی مشترکی که با مهدی داشتم، دعوایمان شده باشد. حتی یکی دوبار از عمد کاری کردم که عصبانی‌اش کنم، اما هربار با ملایمت و مهربانی عکس‌العمل نشان داد. می‌گفتم: «مهدی! چرا تو اصلاً عصبانی نمی‌شی؟» در جواب، آیهٔ «رحماء بینهم اشداء علی الکفار» را می‌خواند و می‌گفت: «خدا توی قرآن این‌جوری گفته؛ گفته با کفار با خشونت رفتار کنید، با اطرافیانتون با محبت. برای چی باید با تو دعوا کنم؟!» 📚 از کتاب «ف.ل.۳۱» روایت زندگی شهید‌ مهدی باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا ص ۴۰ و ۴۱
❤️ اگر ناخواسته کاری انجام می‌داد و بعد متوجه می‌شد که کسی از او دلگیر شده، تا او را راضی نمی‌کرد آرام نمی‌گرفت. می‌گفت: خدا از حق خودش می‌گذرد ولی از حق مردم نمی‌گذرد. خودش هرگز اشتباهات دیگران را به دل نمی‌گرفت. شهید سید مجتبی علمدار🕊