هدایت شده از محسن عباسی ولدی
#دعای_افتتاح (3)
سلام وقتتون بخیر و نماز روزههاتون قبول
#عباسی_ولدی_هستم.
شب نوزدهم و بیست و یکم بحثی رو دربارۀ دعای افتتاح شروع کردیم و امشب اگه خدا بخواد میخوام قسمت سوم این بحث رو با شما در میون بذارم.
تا چند دقیقۀ دیگه به لطف خدا بحث شروع میشه.
قصدم از بحث شبهای قدر اینه که با حال و معرفت بهتری بریم در خونۀ خدا.
اگه دلتون میخواد دوستانتون رو هم دعوت کنید به این جلسه.
اگه جلسۀ اول و دوم رو نخونید، تا شروع نکردم، برید به این نشونی و مطالعه کنید.
قسمت اول👇
https://eitaa.com/abbasivaladi/15052
قسمت دوم👇
https://eitaa.com/abbasivaladi/15094
@abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
بسم الله الرحمن الرحیم
شب نوزدهم گفتیم دعای افتتاح به ما یاد میده قبل از این که از خدا چیزی رو بخواید، به این فکر کنید که خدا چی بهتون داده.
شب بیست و یکم گفتیم قبل از این که از خدا چیزی بخوایم، خدا رو خوب بشناسیم تا ببینیم از کی حاجت میخوایم.
امشب میخوایم یه نکتۀ دیگه خیلی مهمه از این دعا یاد بگیریم.
امشبم دل بدید. به لطف خدا صحبتهای امشب میتونه اتفاق ویژهای رو تو مراسم احیا رقم بزنه.
@abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
یکی از آموزههای دعای افتتاح برای ما اینه:
همیشه رابطۀ خودت و خدا رو بازخوانی کن.
هیچ وقت فراموش نکن خدا باهات چه طوری برخورد کرد
و تو با خدا چه جوری برخورد کردی.
برای این که یه مقدار این رابطه رو بازخوانی کنیم بخشی از دعای افتتاح رو امشب با هم مرور میکنیم.
این قسمت خیلی معرکهست. اگه کسی این قسمت رو قلۀ دعای افتتاح بدونه، بیراه نگفته.
گوشها رو تیز کنید و با دل آماده قسمتهای بعدی رو بخونید.
@abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
«اللّهُمَّ إِنَّ عَفوَكَ عَن ذَنبِى، وَ تَجاوُزَكَ عَن خَطِيئَتِى، وَ صَفحَكَ عَن ظُلمِى، وَ سَترَكَ عَلَى قَبِيحِ عَمَلِى، وَحِلمَكَ عَن كَثِيرِ جُرمِى عِندَ مَا كانَ مِن خَطَإى وَعَمدِى أَطمَعَنِى فِى أَن أَسأَلَكَ مَا لَاأَستَوجِبُهُ مِنكَ الَّذِي رَزَقتَنِي مِن رَحمَتِكَ وَ أَرَيتَنِي مِن قُدرَتِكَ وَ عَرَّفتَنِي مِن إِجَابَتِكَ».
الله اکبر! الله اکبر! چه جوری میشه این خدا رو شناخت و براش نمرد!؟
بنده چی داره به خدا میگه؟
بذارید از آخر این قسمت ترجمه کنم و یه کم توضیح بدم.
خدایا! من وقتی میآم در خونهت چیزایی رو ازت درخواست میکنم که میدونم شایسته و لایقش نیستم. اون چیزایی رو ازت میخوام که از رحمتت به من روزی کردی و از قدرتت نشونم دادی و از اجابت دعاهای من نشونم دادی.
@abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
اما خدای من! چرا من به خودم اجازه میدم که ازت درخواستی بکنم که شایستهش نیستم؟
الان دلیلش رو بهت میگم:
خدایا! من گناه کردم، تو من رو بخشیدی: عَفوَكَ عَن ذَنبِى
من خطا کردم، تو از خطای من گذشتی: تَجاوُزَكَ عَن خَطِيئَتِى
من به خودم ظلم کردم، تو چشم پوشی کردی: صَفحَكَ عَن ظُلمِى
بر عمل زشتم یه پردهای انداختی و پوشوندی: سَترَكَ عَلَى قَبِيحِ عَمَلِى
با گناه و ظلم زیادم حلیمانه برخوردکردی: وَحِلمَكَ عَن كَثِيرِ جُرمِى
چه اونایی که اشتباهی انجام دادم و چه اونایی که عمدی انجام دادم: عِندَ مَا كانَ مِن خَطَإى وَعَمدِى
این جوری نبود همۀ گناهایی که کردم به خطا رفته باشه، نه، عمدی هم انجام دادم.
ولی تو همه رو بخشیدی.
وقتی من دیدم با من این طوری برخورد کردی،
طمع کردم که از تو درخواستی بکنم که شایستهاش نیستم: أَطمَعَنِى فِى أَن أَسأَلَكَ مَا لَاأَستَوجِبُهُ مِنكَ.
تموم شد؟
نه، صبر کنید.
هنوز به اوج نرسیدیم.
تازه تو دامنه و پایهایم.
@abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
«فَصِرتُ أَدعُوكَ آمِناً، وَأَسأَلُكَ مُستَأنِساً لَاخائِفاً وَلَا وَجِلاً، مُدِلّاً عَلَيكَ فِيما قَصَدتُ فِيهِ إِلَيكَ»
_ خب، بندۀ من! دیدی بخشیدمت و به خودت اجازه دادی ازم چیزایی رو بخوای که لایقش نیستی. بعدش چی شد؟
_ خدایا! وقتی دیدم تو با من این طوری برخورد کردی، احساس امنیتی کردم که با خیال آسوده، بدون این که نگران گناهانی که کردم باشم، اومدم و صدات کردم: فَصِرْتُ أَدْعُوكَ آمِناً
من سابقۀ خوبی ندارم؛ اما راحت میام و درخواستم رو با حالتی بیان میکنم که انگار عمریه باهات انس دارم (مُسْتَأْنِساً)،
با این که مجرمم و تو حاکم؛ اما میام ازت درخواست میکنم بدون این که بترسم و بلرزم: (لَاخائِفاً وَلَا وَجِلاً)
@abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
خدایا! نه این که فقط با خیال آسوده درخواستم مطرح کنم، نه، یه خورده بالاتر.
به عنوان یه گناهکار و مجرم میام درِ خونۀ تو و برای گرفتم حاجتم از تو برات ناز میکنم: (مُدِلّاً عَلَيْكَ فِيما قَصَدْتُ فِيهِ إِلَيْكَ)
«مُدِلّاً عَلَيْكَ » تو کاری کردی با من که من مجرم و گناهکار به این نتیجه رسیدم که میتونم توی اون قصد و هدفی که دارم و به خاطرش به سمت تو اومدم، برات ناز کنم.
به نظرتون برای این قسمت از دعای افتتاح، نباید جون داد؟
قشنگتر از اینم میشه رابطۀ بنده و خدا رو توصیف کرد؟
@abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
امشب برید این قسمت از دعای افتتاح رو فریاد بزنید.
بگید من خدایی دارم که براش ناز میکنم و اونم نازم رو میخره.
بگید وقتی من رو بخشید، بهم نمیگه دیگه دهنت رو ببند و هیچی ازم نخواه.
نه، اجازه میده بازم ازش درخواست کنم.
وقتی خواستم درخواست کنم، نمیگه چیزای کوچیک و پیش پا افتاده بخواه
نه، میگه هر چی میخوای، بگو. کم نخواه. یه وقت نگی اینی که میخواهم از خدا درخواست بکنم، خیلی از بزرگتر از اندازۀ منهها. نه، بخواه.
@abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
خدایا! چرا من تو را این طوری نشناختم!؟
چرا اون چیزی که از تو در ذهن من نقش بسته، با اینی که تو دعاها میخونم فرق داره؟!
من تو رو با آدمها مقایسه کردم، با خودمون، با همۀ نقصهایی که داریم.
این قدر مهربونی تو ذهن ما نمیگنجه، چون خودمون این طوری نیستیم.
بعد فکر میکنیم که تو هم مثل مایی، نهایتش یه کم بهتر.
آقایون! خانمها! صبر کنید، دعا باز هم داره اوج میگیره.
@abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
«فَإِن أَبطَأَ عَنِّى عَتَبتُ بِجَهلِى عَلَيكَ، وَلَعَلَّ الَّذِى أَبطَأَ عَنِّى هُوَ خَيرٌ لِى لِعِلمِكَ بِعاقِبَةِ الأُمُورِ، فَلَم أَرَ مَولىً كَرِيماً أَصبَرَ عَلَى عَبدٍ لَئِيمٍ مِنكَ عَلَىَّ»
خدایا! طوری با من برخورد کردی که وقتی حاجتی ازت میخوام و تو درخواست من رو به تأخیر می ندازی، منِ نادون با جهلم به تو عتاب میکنم که خدایا! چرا عقب انداختی حاجتم رو؟!
واااای! چه خبره!
گناه کردم، بخشیدی
بخشیدی و اجازه درخواست دادی
درخواست کردم و بیشتر از لیاقتم درخواست کردم
درخواست کردم و برات ناز کردم.
درخواستم عقب افتاد، عتاب کردم بهت.
بعضیها میگن عتاب، اون توبیخیه که تو رابطۀ دوستی و رفاقتی انجام میگیره. کسی که عتاب میکنه در اصل گله میکنه به طرف مقابلش که چرا رسم رفاقت رو به جا نمیآری. (الفروق فی اللغة، ص 44)
خدایا! جوری باهام مهربونی کردی که به خودم اجازه دادم بهت عتاب کنم.
حواستون باشهها! این جا نمیخواد بگه بنده حق داره عتاب کنه، نه، میخواد بگه مهربونی خدا به قدری زیاده، که بنده به خودش این اجازه رو میده. وگرنه بندۀ با معرفت که به خدا عتاب نمیکنه.
تازه خدای من! اون حاجتی که ازت خواستم و تو برآورده شدنش رو به تأخیر انداختی، شاید اصلا عقب افتادنش به خیر من بودهها،
آخه تویی که میدونی آخر عاقبت کارها چی میشه.
من چی میفهمم خدا!
@abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
بین همۀ اربابهای عالم، مولایی ندیدم که صبورتر از تو باشه. من بندهای به این پستی، تو مولایی به این صبوری. «فَلَمْ أَرَ مَوْلىً كَرِيماً أَصْبَرَ عَلَى عَبْدٍ لَئِيمٍ مِنْكَ عَلَىَّ»؛
خدایا! میخوام رابطۀ خودم و خودت رو بیشتر از اینا توضیح بدم.
میخوام همۀ عالم بدونن که تو چقدر صبوری!
@abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
«يَا رَبِّ، إِنَّكَ تَدعُونِى فَأُوَلِّى عَنكَ، وَتَتَحَبَّبُ إِلَىَّ فَأَتَبَغَّضُ إِلَيكَ، وَتَتَوَدَّدُ إِلَىَّ فَلَا أَقبَلُ مِنكَ كَأَنَّ لِىَ التَّطَوُّلَ عَلَيكَ؛ فَلَم يَمنَعكَ ذٰلِكَ مِنَ الرَّحمَةِ لِى وَالإِحسانِ إِلَىَّ، وَالتَّفَضُّلِ عَلَىَّ بِجُودِكَ وَكَرَمِكَ»
خدایا! تو من رو صدا میزنی، من از تو رو برمیگردونم. «يَا رَبِّ، إِنَّكَ تَدْعُونِى فَأُوَلِّى عَنْكَ»؛
من که رو برمیگردونم همونی هستم که کاری داشته باشم میام در خونهت صدات میزنم و اگه دیر جواب بدی، عتاب میکنم.
من که رو بر میگردونم همونی هستم که صدات که میزنم، برات ناز میکنم.
اما وقتی تو من رو صدا میزنی، نه این که جوابت رو ندم، بدتر از این «فَأُوَلِّى عَنْكَ» ازت رو بر میگردونم. محلت نمیذارم.
امشب تو مراسم احیا، همین قسمتهای دعای افتتاح رو تو ذهنتون داشته باشیم، برای این که تا سحر شرمندۀ خدا باشیم بسه.
@abbasivaladi