eitaa logo
پنجشنبه های کتابی
61 دنبال‌کننده
528 عکس
42 ویدیو
6 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پنجشنبه های کتابی زمان: پنجشنبه ۱۱ بهمن ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۰ صبح الی ۱۱ مکان: کتابخانه نیستانی بافران منتظر گل دخترهای عزیز هستیم تشریف بیارید
😌 معصومه سرش را روی پای مادر گذاشت. مادر موهایش را نوازش می‌کرد و تلویزیون تماشا می‌کرد که لبخند زد! معصومه پرسید:«مامانی به چی میخندی؟!» 🏢🇮🇷 مادر به چشمان معصومه نگاه کرد: «یاد دوران مدرسه افتادم، اون زمان دهه فجر مسابقه تزیین کلاس داشتیم!» رضا که تازه مشق هایش را تمام کرده بود و کتاب هایش را جمع می‌کرد. مداد را توی جامدادی گذاشت و پرسید: 🤔«چه جور مسابقه ای بود؟» 😍 مادر تعریف کرد: «هر کلاسی که زیباتر تزیین می شد برنده بود!» کمی فکر کرد و ادامه داد:«ما هم اول کلاسمون رو تمیز می‌کردیم، حتی نیمکت هارو توی حیاط مدرسه می‌شستیم! بعد هم کلاسمون رو به بهترین شکل تزیین می‌کردیم» سجاد جلو دوید و پرسید:«تولد کی بود که تزیین می کردید؟» مادر توضیح داد:«تولد انقلاب بود پسرم، دهه فجر یه جشن بزرگه بخاطر پیروزی انقلاب» 👀 سجاد لب هایش را جمع کرد و پرسید:«منم برم مدرسه مسابقه تزیینی می ذارن؟» 😏رضا خندید: «فعلا که ما هم نمی تونیم بریم مدرسه» معصومه که توی فکر بود یک دفعه گفت: 💡«خب بیاید ما هم مسابقه بدیم!» 👏مادر برایش کف زد و گفت:«موافقم آفرین فکر خیلی خوبی کردی» سجاد روی پای مادر نشست:«با چی تزیین کنیم؟» معصومه تند گفت:«مامان نگید لطفا هرکی با هرچی خودش دوست داره تزیین کنه!» رضا نگاهی به خانه کرد:«کجا رو تزیین کنیم؟ ما که فقط یه اتاق داریم چطوری سه نفری مسابقه بدیم؟» مادر بلند شد و گفت:«من خونه رو براتون تقسیم می کنم سه قسمت هرکسی یک قسمت رو تزیین کنه» نگاهی به سجاد کرد و گفت:«من به سجاد کمک میکنم» سجاد ابروهایش را توی هم کرد و گفت: «من که بچه نیستم خودم بلدم» مادر قبول کرد. خانه را به سه قسمت تقسیم کرد. بچه ها مشغول شدند. هرکس وسایل مورد نیازش را کنارش چید. تا قبل از امدن پدر وقت داشتند. 🎉🎊🎉🎊 معصومه با کاغذهای رنگی گل های رنگی درست کرد و با نخ از دیوار آویزان کرد چندتا نقاشی هم کشید و به دیوار زد. مروارید هایش را به بند آویزان کرد و کنار گل ها گذاشت. رضا دوست داشت تزیین متفاوتی داشته باشد. به اتاق رفت. تمام وسایلش را زیر و رو کرد. کاغذ رنگی را دید اما معصومه که داشت با کاغذ رنگی تزیین می کرد؛ چشمش به کاغذهای باطله ای افتاد که قرار بود توی سطل بازیافت بیاندازد. کاغذها را برداشت و مشغول شد. با استفاده از کاغذهای باطله ستاره و موشک های کاغذی ساخت. موشک ها را به دیوار زد. ستاره ها را از سقف آویزان کرد. چندتا موشک هم روی زمین چید. کلاهی با یک مقوا درست کرد و رویش عکس امام چسباند. سجاد با مقوا شکوفه و توپ و موشک درست کرد. چندتا درخت هم روی کاغذ کشید و به دیوار چسباند. حالا بچه ها آماده بودند. 😋رضا کارش تمام شده بود. دست روی شکمش کشید و گفت:«به به چه بوی خوشمزه ای میاد» معصومه آخرین بند مروارید را چسباند و گفت: 😉 «شکمو تزیین کردی گرسنه‌ت شد» سجاد هنوز مشغول بریدن مقوا بود که مادر با یک ظرف شیرینی کشمشی از آشپزخانه بیرون آمد: 🍪«خسته نباشید بچه ها منم برای کامل شدن جشن شیرینی پختم» 🚪صدای در آمد و بچه ها به سمت در دویدند. مادر هم جلو آمد. همه از پدر استقبال کردند. ☺️با امدن پدر جشن کاملِ کامل شد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 دهــــه فجـــــر مبــــارکـــ🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🔺جشن دخترانه اعیاد شعبانیه به مناسبت فرا رسیدن فرخنده اعیاد شعبانیه با افتخار از شما دختر عزیزم دعوت می‌ کنیم تا در مراسم جشن و شادی که ویژه شما عزیزان (دختران ابتدای،متوسطه اول و دوم) ترتیب
داده شده شرکت نمایید.
یکشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۳ حاج آقا صادقی و مولودی خوانی آقای عرب دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۳ حاج آقا باقری استاد قیچی از مشهد سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۳ حاج آقا شریفی و مولودی خوانی سرکار خانم وکیلیان زمان: ساعت ۱۵:۴۵ مکان:
د
ارالقرآن حضرت معصومه (س)بافران
🔹منتظر حضور گرم شما عزیزان هستیم. همراه با اقامه نماز مغرب و عشا و پذیرای دارالقرآن حضرت معصومه (س) بافران با همکاری شهرداری و شورای اسلامی، پایگاه بسیج خواهران ام البنین، گروه دختران آفتاب، مدارس دخترانه شهر بافران
سلام گل دخترها خوبید
گل دخترهایی که کتاب های کتابخونه پیششون هست و خیلی وقته نیاوردن
بی زحمت پنجشنبه کتاب ها را برگردانند کتابخونه ممنونم
پنجشنبه های کتابی زمان: پنجشنبه ۱۸ بهمن ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۰ صبح الی ۱۱ مکان: کتابخانه نیستانی بافران منتظر گل دخترهای عزیز هستیم تشریف بیارید