eitaa logo
کانون طه آب‌پخش
979 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
20.5هزار ویدیو
966 فایل
ارتباط با ادمین: @faraghlit313
مشاهده در ایتا
دانلود
13981009ptjg297273.pdf
524.1K
✅ نمونه سوالات امتحان نهایی ریاضی ۳ - دی ماه - پایه دوازدهم - رشته تجربی @Fahma_KanoonTaha
13980302p4jo2j7888.pdf
587.2K
✅ جدیدترین نمونه سوالات امتحان نهایی ریاضی ۳ - پایه دوازدهم - رشته تجربی @Fahma_KanoonTaha
13981009p7wg7d9672.pdf
448.6K
✅ نمونه سوالات امتحان نهایی ریاضی گسسته - دی ماه - دوازدهم - رشته ریاضی فیزیک @Fahma_KanoonTaha
13980302pm7d1c1265.pdf
236.1K
✅ جدیدترین نمونه سوالات امتحان نهایی ریاضی آمار پایه دوازدهم - رشته انسانی @Fahma_KanoonTaha
⭕️ بایدها و نبایدهای تغذیه‌ای در ایام امتحانات 🔸مریم زارعی، کارشناس برنامه تغذیه نوجوانان در دفتر بهبود تغذیه جامعه وزارت بهداشت: 🔹داوطلبان کنکور و دانش آموزان در وعده شام باید غذای سبک مصرف کنند تا هضم آن غذا آسان شده و خواب راحتی داشته باشند. 🔹دانش آموزان در ایام امتحانات از مصرف روزانه شیر و ماست شیرین غافل نشوند. @Fahma_KanoonTaha
🍝بر سر یك سفره غذا بخورید 👈 والدین باید تلاش كنند تا دست كم یك وعده غذایی را دور هم میل كنند. 👌 میز صبحانه، ناهار یا شام بهترین فرصت برای صحبت اعضای خانواده با یكدیگر و درد و دل كردن آنهاست. @Fahma_KanoonTaha
7.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 💡شهید دکتر مصطفی به روایت رهبر انقلاب 🌷به مناسبت ۳۱ خرداد، سی و نهمین سالروز شهادت دکتر چمران @Fahma_KanoonTaha
💌 تنها چیزی که دل انسان را پیر می‌کند @Fahma_KanoonTaha
💠 امام باقر(علیه‌السلام) فرمود: در بنی اسرائیل مرد عاقلی زندگی می‌کرد که مال زیادی داشت و دارای پسری از زنی پاکدامن بود که از نظر شکل و قیافه مانند پدر بود. 🔸آن مرد هم چنین دو پسر دیگر از زنی ناصالح داشت. 🔹هنگامی که مرگش فرا رسید، به پسرانش گفت: آن مال و دارایی را که در وصیت نامه آورده‌ام، برای یکی از شما باشد. 🔸پس از مرگ، همه پسران ادعای مالکیت آن ثروت را داشتند. بنابراین، برای رفع اختلاف نزد قاضی شهرشان رفتند. 🔹 قاضی گفت: من نمی‌توانم در مورد شما قضاوت کنم. برای این کار به نزد بنی غنام که سه برادر هستند، بروید. 🔸 آنان به سراغ یکی از برادران رفتند. او را مردی سالخورده و والامقام دیدند. 🔹 وی به ایشان گفت: به پیش برادرم بروید و از او بپرسید؛ زیرا از من بزرگ‌تر است. 🔸 به نزد برادر دوم رفتند. وی نیز مردی سالخورده بود. او نیز به آن‌ها گفت: بروید از برادرم که بزرگ‌تر از من است، پرسش کنید. 🔹به سراغ برادر سوم رفتند. با تعجب دیدند که او از نظر چهره و قیافه از همه برادرها کوچک‌تر است. از این رو، از او خواستند که نخست چگونگی حال خودشان را برای آن‌ها بازگو و سپس در کار آن‌ها قضاوت کند. 🔸قاضی در جواب گفت: آن دو برادرم را که دیدید، زن هاي بدی دارند از این رو، پیر شده اند. ولی من زنی دارم که همیشه باعث خوشحالی‌ام می‌شود. از این رو، چهره‌ام جوان مانده است. 🔹 راه حل دعوای شما این است که نخست، قبر پدرتان را بشکافید و استخوان‌هایش را بیرون آورده و آتش بزنید. سپس نزدم بیایید تا میان شما قضاوت کنم. 🔸آنان رفتند تا به این دستور عمل کنند. پسر کوچک‌تر شمشیر پدر و دو برابر دیگر کلنگ را به دست گرفتند. وقتی دو برادر مشغول کندن قبر شدند، برادر کوچک‌تر گفت: قبر پدرم را نشکافید؛ زیرا من سهم خود را به شما می‌دهم. با این تصمیم نزد قاضی برگشتند. 🔹 قاضی به آن دو برادر گفت: این کارتان قضاوت کردن درباره شما را آسان می‌کند. 🔸بنابراین، به برادر کوچک‌تر گفت: مال را بگیر که حق توست؛ زیرا اگر آن دو نفر، پسر پدرشان بودند، مانند پسر کوچک‌تر نسبت به پدر خود دلسوزی داشتند. 📚 بحارالانوار، ج ۱۴، باب ۳۲، ص ۴۹۰، روایت ۹ @Fahma_KanoonTaha
سیّد شفتی.mp3
9.66M
🌸 تشرّف شفتی اصفهانی 🔹 داستان تشرّف شفتی اصفهانی به محضر امام زمان(عج) @Fahma_KanoonTaha
همسر شهید چمران: وسط شب که مصطفی برای نماز شب بیدار میشد، طاقت نمی آوردم و میگفتم: "بسه دیگه! استراحت کن خسته شدی" او می گفت: "تاجر اگر از سرمایه اش خرج کند بالاخره ورشکست میشود باید سود در بیاورد که زندگیش بگذرد، ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم، ورشکست میشویم." اما من که خیلی شب ها با گریه مصطفی بیدار می شدم کوتاه نمی آمدم و می گفتم: "اگر اینها که اینقدر از شما میترسند بفهمند این طور گریه میکنید... مگر شما چه معصیت دارید؟ چه گناهی دارید؟ خدا همه چیز به شما داده، همین که شب بلند می شوید خود یک توفیق است" آن وقت مصطفی گریه اش هق هق می شد و میگفت: "آیا به خاطر این توفیق که خدا داده او را شکر نکنم؟..." @Fahma_KanoonTaha
💐 💐 ✍ دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند. هر دو متقی و پرهیزکار بودند و عالم وعارف. با خود پیمان بستند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر بیمار باشد. برادری که پیمان بسته بود خدمت خدا کند به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و آن دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد. چندی که گذشت برادر صومعه نشین مشهور عام و خاص شد و از اقصی نقاط دنیا، عالمان و عرفا و زهاد به دیدارش شتافتند و آن دیگری که خدمت مادر می کرد فرصت همنشینی و همکلاسی با دوستان قدیم را نیز از دست داد و یکسره به امور مادر می پرداخت. برادر صومعه نشین کم کم به خود غره شد که خدمت من ارزشمند تر از خدمت برادر است، چرا که او در اختیار مخلوق است و من در خدمت خالق، و من از او برترم! همان شب که این کلام در خاطر او بگذشت، پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد و گفت: برادر تو را بیامرزیدم و تو را به حرمت او بخشیدم و از این پس تو را حکم کردیم که در خدمت برادر باشی. عارف صومعه نشین اشک در چشمانش آمد و گفت: یا رب العالمین، من در خدمت تو بودم و او به خدمت مادر، چگونه است مرا در خدمت او می گماری وبه حرمت او می بخشی، آنچه کرده ام مایه رضای تو نیست؟َ! 💥 ندا رسید: آنچه تو می کنی ما از آن بی نیازم و لکن مادرت از آنچه او می کند، بی نیاز نیست، تو خدمت بی نیاز می کنی و او خدمت نیازمند، بدین حرمت مرتبت او را از تو فزونی بخشیدیم و تو را در کاراو کردیم. ❤️ قدر پدرها و مادرها رو بدونید عزیزان ❤️  ‌ @Fahma_KanoonTaha