کانون طه آبپخش
#مسابقه_عمود_نور متن #مسابقه_روز_هفتم 📖 مختصری از زندگی نامه ی امام حسن مجتبی علیه السلام🌹 1️⃣ ام
#مسابقه_عمود_نور
متن #مسابقه_روز_هشتم
📖 کمالات انسانی امام حسن علیه السلام
✅ نمونه ای از رفتار و کردار و منش والای حضرت 🌹
امام حسن(علیه السلام) در کمالات انسانی يادگار پدر و نمونه کامل جد بزرگوار خود بود. تا پيغمبر(صلی الله علیه و آله) زنده بود، او و برادرش حسين در کنار آن حضرت جای داشتند، گاهی آنان را بر دوش خود سوار می کرد و می بوسيد و می بوييد.
1️⃣ از پيغمبر اکرم(ص) روايت کرده اند که درباره امام حسن(ع) و امام حسين(ع) می فرمود: اين دو فرزند من، امام هستند خواه برخيزند (قیام کنند) و خواه بنشينند (صلح کنند) کنايه از اين که در هر حال امام و پيشوايند. امام حسن(ع) بيست و پنج بار پياده حج کرد،. هرگاه از مرگ ياد می کرد می گريست و هر گاه از قبر ياد می کرد می گريست، هر گاه به ياد ايستادن به پای حساب می افتاد آن چنان نعره می زد که بيهوش می شد و چون به ياد بهشت و دوزخ می افتاد، همچون مار گزيده به خود می پيچيد.
2️⃣ چون وضو می ساخت و به نماز می ايستاد، بدنش به لرزه می افتاد و رنگش زرد می شد.
3️⃣ سه نوبت دارائيش را با فقرا تقسيم کرد و دو نوبت از تمام مال خود برای خدا گذشت.
4️⃣ گفته اند که: "امام حسن(ع) در زمان خودش عابدترين و بی اعتنا ترين مردم به زيور دنيا بود".
5️⃣ در سرشت و طينت امام حسن(ع ) برترين نشانه های انسانيت وجود داشت. هر که او را می ديد به ديده اش بزرگ می آمد و هر که با او همراه می شد بدو محبت می کرد.
6️⃣ با اين شأن و منزلت، تواضعش چنان بود که روزی بر عده ای مستمند مي گذشت، آنها پاره ای نان را بر زمين نهاده و خود روی زمين نشسته بودند و مي خوردند، چون حسن بن علی را ديدند گفتند: "ای پسر رسول خدا بيا با ما هم غذا شو". امام حسن(ع) فورا از مرکب فرود آمد و گفت: "خدا متکبرين را دوست نمی دارد". و با آنان به غذا خوردن مشغول شد. آنگاه آنها را به ميهمانی خود دعوت کرد، هم غذا به آنان داد و هم پوشاک.
7️⃣ در جود و بخشش امام حسن(ع) داستان ها گفته اند. از جمله مدائنی روايت کرده که: حسن و حسين و عبدالله بن جعفر به راه حج می رفتند. توشه و تنخواه آنان گم شد. گرسنه و تشنه به خيمه ای رسيدند که پير زنی در آن زندگی مي کرد. از او آب طلبيدند. گفت اين گوسفند را بدوشيد و شير آن را با آب بياميزيد و بياشاميد. چنين کردند. سپس از او غذا خواستند. گفت همين گوسفند را داريم بکشيد و بخوريد. يکی از آنان گوسفند را ذبح کرد و از گوشت آن مقداری بريان کرد و همه خوردند و سپس همانجا به خواب رفتند. هنگام رفتن به پير زن گفتند: ما از قريشيم به حج می رويم. چون بازگشتيم نزد ما بيا با تو به نيکی رفتار خواهيم کرد. و رفتند. شوهر زن که آمد و از جريان خبر يافت، گفت: وای بر تو گوسفند مرا برای مردمی ناشناس می کشی آنگاه می گويی از قريش بودند؟ روزگاری گذشت و کار بر پير زن سخت شد، از آن محل کوچ کرد و به مدينه عبورش افتاد. حسن بن علی(ع) او را ديد و شناخت. پيش رفت و گفت: مرا می شناسی؟ گفت نه. گفت: من همانم که در فلان روز مهمان تو شدم. و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دينار زر به او دادند. آن گاه او را نزد برادرش حسين بن علی فرستاد. آن حضرت نيز همان اندازه به او بخشش فرمود. او را نزد عبد الله بن جعفر فرستاد او نيز عطايی همانند آنان به او داد. حلم و گذشت امام حسن(ع) چنان بود که به گفته مروان دشمن اهل بیت، با کوه ها برابری می کرد.
#حسینیـــہ_مجـــازے
#ما_ملت_امام_حسینیم
@Fahma_KanoonTaha