⚠️توجه
*برگزیدگان چهارمین دوره جایزه کتاب سال به تالار حافظ میآیند.*
مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان فارس، اعلام کرد: *آیین پایانی جشن بزرگ کتاب با عنوان «چهارمین دوره جایزه کتاب سال فارس»* حضور همه فرهیختگان، نویسندگان، ناشران و علاقمندان به کتاب و کتابخوانی و همچنین مشاور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و مدیر عامل خانه کتاب و ادبیات ایران و مسئولین استانی را به همراه دارد که *روز بیست و نهم دی ماه ساعت ۱۵:۳۰ بعدازظهر در تالار بزرگ حافظ برگزارخواهدشد.*
#زمستان۱۴۰۳❄️
#مژگان_صحراگرد
#ادمین #فنجان_کتاب
#تلگرام #واتس_اپ
@fenjaneketab
https://t.me/fenjaneketab
انجمن طنز خندیشه
۲۴ دی ماه ۱۴۰۳
@parvin_javidnia1359
🌼#گفتار_نیک
سرخپوست پیری برای کودکش از حقایق زندگی چنین گفت : در وجود هر انسان، همیشه مبارزه ای وجود دارد مانند ،مبارزه ی دو گرگ!
که یکی از گرگها سمبل بدیها مثل، حسد، غرور، شهوت، تکبر، و خود خواهی و دیگری سمبل مهربانی، عشق، امید، و حقیقت است.
کودک پرسید : پدر کدام گرگ پیروز میشود؟ پدر لبخندی زد و گفت ،گرگی که تو به آن غذا میدهی ...
🌱🌱🌱آموزشی
دو راه ایجاد کشش در فیلمنامه
1. یک سوال جذاب بپرس!
قصه باید سوالی تو ذهن مخاطب بذاره که تا آخر بخواد جوابش رو بدونه.
مثال: توی یه فیلم کوتاه، نشون بده یه مرد توی نیمهشب چمدونی سنگین رو توی حیاط دفن میکنه. سوال: «چی توی چمدونه؟»
📝۲:یه راز توی داستانت بذار!
یه چیز رو از مخاطب مخفی کن که فقط کمکم بهش بفهمونه.
مثال: توی داستانی درباره یه زن و شوهر، زن همیشه داره از یه "دوست قدیمی" صحبت میکنه. تا آخر مخاطب نمیدونه این دوست کیه و چرا مهمه.
____________
https://eitaa.com/fakannn
📡 آژانس_عکس_آرتا artaphoto.ir
📸 #فریبـــــا_کریمـــــی #شیـــــراز
✍ مراسم حنابندان شهر گله دار استان فارس
👁️🗨️ #Fariba_Karimi #Shiraz
#بانوان_عکاس_ایران
#گروه_بانوان_عکاس
#جشنواره_اقوام
#شبکه_بانوان
کانال ARTA را در واتساپ دنبال کنید: https://whatsapp.com/channel/0029VayCM4zAu3aWzxM7uI2H
داستان "جک و گرگ در کوهستان":
در یکی از روزهای سرد زمستان، جک، پسری کنجکاو و ماجراجو، تصمیم گرفت برای کشف قلههای پنهان کوهستانی که پشت دهکدهاش قرار داشت، به دل طبیعت برود. او چکمههای گرمش را پوشید، کولهاش را پر از غذا و آب کرد و با شوقی وصفناپذیر به راه افتاد. کوهستان پر از برف بود و نسیم سردی که گونههای جک را سرخ کرده بود، بوی تازگی و آزادی میداد.
وقتی به میانههای راه رسید، صدای زوزهای شنید. صدایی که جک را متوقف کرد. او گوش سپرد و مطمئن شد که صدای یک گرگ است، اما به نظر نمیرسید صدایی تهدیدآمیز باشد. بیشتر شبیه یک صدای کمک بود. جک با احتیاط مسیر صدا را دنبال کرد.
پشت یک تختهسنگ بزرگ، گرگی را یافت که پایش در میان شاخههای شکسته به دام افتاده بود. حیوان ناله میکرد و سعی داشت خود را آزاد کند، اما زخم روی پایش بدتر میشد. جک ابتدا مردد بود. بالاخره این یک گرگ بود! اما وقتی به چشمان حیوان نگاه کرد، چیزی جز التماس و درد ندید.
او تصمیم گرفت کمک کند. به آرامی نزدیک شد و با صدایی آرام به گرگ گفت: «نترس، من میخوام کمکت کنم.» گرگ در ابتدا غرشی خفیف کرد، اما زود آرام شد، انگار فهمید که جک قصد بدی ندارد.
جک با استفاده از چاقوی جیبیاش شاخهها را برید و گرگ را آزاد کرد. سپس از کولهاش پارچهای درآورد و زخم پای گرگ را بست. گرگ کمی عقب رفت، اما نگاهش پر از سپاس بود. جک به او غذا داد و برایش گوشهای امن پیدا کرد.
روزها گذشت و جک هر روز به کوهستان برمیگشت تا به گرگ سر بزند. کمکم، بین آنها رابطهای عجیب و دوستداشتنی شکل گرفت. گرگ یاد گرفت به جک اعتماد کند و حتی در سفرهای کوهستانی همراهش شود.
یک روز که جک در جنگل گم شده بود و شب داشت نزدیک میشد، گرگ با غرشی آرام جک را به مسیری مطمئن هدایت کرد. انگار او هم حالا وظیفهاش را بهعنوان یک دوست میدانست.
از آن به بعد، جک و گرگ نهتنها همراهانی وفادار برای یکدیگر شدند، بلکه در کوهستان، داستانشان تبدیل به افسانهای از دوستی شد. دهکده میگفت که جک و گرگش، محافظان کوهستان شدهاند؛ کسانی که نشان میدادند حتی در وحشیترین مکانها هم، مهربانی و دوستی میتوانند جادو بیافرینند.
📝🌻📝🌻📝🌻https://eitaa.com/fakannn