eitaa logo
کانال نوحه و مرثیه های قدیمی
111 دنبال‌کننده
2 عکس
18 ویدیو
0 فایل
مرحوم حاج سید نعمت الله ابطحی
مشاهده در ایتا
دانلود
نوحه اربعین از شام غم زینب با دیده گریان آمد سر قبر سُلطان مظلومان گفت السلام ای زیب عرش خالق باری از حال زینب ای برادر جان خبر داری برگشته زینب از سفر با چشم خونباری دارم دو صد افغان از ظلم فرقه عدوان ای وای از ظلم شمر ستم گستر بس شکوه ها دارم از خولی کافر از کربلا چون عازم شام جفا گشتم در چنگ اعدای ستمگر مبتلا گشتم راس تو را دیدم سر نی در نوا گشتم آن دَم که ظاهر شد ز لعلت آیه قرآن ای وای از ظلم شمر ستم گستر بس شکوه ها دارم از خولی کافر در کوفه چون وارد شدم با چشم پُر گوهر بودی تو آن شب میهمان خولی کافر جا داد آن ملعون سرت را روی خاکستر شد مُنخَسِف ماه رُخت ای خسرو خوبان ای وای از ظلم شمر ستم گستر بس شکوه ها دارم از خولی کافر چون وارد دروازه ساعات گردیدم یارب نبیند کس جفاهائی را که من دیدم بس طعنه ها من از زنان شام بشنیدم شد منزل آل نبی در گوشه ویران ای وای از ظلم شمر ستم گستر بس شکوه ها دارم از خولی کافر از بامُها سنگ جفا آمد به رُخسارم از کعب نی مجروح گشته پبکر زارم از صَدمه ره نیست دیگر تاب رفتارم از چوبه محمل شدم در ناله و افغان ای وای از ظلم شمر ستم گستر بس شکوه ها دارم از خولی کافر التماس دعا
زبانحال اربعین ز من با این تن صد پاره ات سلام برادر به تُربت تو کنون می رسم ز شام برادر کدام درد دل خویش را بیان بنمایم که کاش می شد این دم عمر من تمام برادر به شهر کوفه رسیدم شود خراب الهی به حُزن ما همه شادان خاص و عام برادر سر تو را چو بدیدم به نوک نیزه اعداء که بود مُنخَسِف همچون مه تمام برادر خسوف یافت مه روی تو ز خانه خولی از آن ستمگر ز آن فرقه آلام برادر زنان شام به صد عِز و احترام و لیکن به ما نکرد کسی هیچ احترام برادر به گفت شمر لعین می برم تو را به اسیری بگو کجاست تو را شاه تشنه کام برادر جهان بدیده من شد سیاه چون شب یلدا چو گشت کُنج خرابه مرا مقام برادر یزید چوب جفا بر لب تو میزد و می گفت فلک و چرخ حسین تو را بدام برادر سکینه چون به سر قبر شاه تشنه لبان شد به گفت این سخن اشکش از دو دیده روان شد پدر هزار مصیبت ز جور چرخ کشیدم عظیم تر بخدا ز مصیبت تو ندیدم در آن زمان که شدی از حرم روانه میدان برون ز خیمه دویدم به بر جامه دریدم چنان ز شوق شهادت روان شدی تو از پی بگرد سرو خرامان قامتت نرسیدم شدی ز دیده چو غائب شدم به خیمه هراسان ‌ ز فرق معجر از سینه آه سرد کشیدم نشستم و بنشاندم به سینه خار فراقت ز دل باره هجر تو بیخ صبر بریدم نشسته بودم و بر سینه میزدم که ز میدان صدای سنج و دف و کوس و کرنا بشنیدم دل شکسته پای برهنه و سر عریان به صد شتاب پدر جان برون ز خیمه دویدم به جستجوی تو بودم به هر کناره که ناگه عیان به نیزه خولی سر مُنیر تو دیدم نظر به عارض گلگون غرقه خون تو کردم به صورت تو نگاهی ندیدم و نشنیدم ز هوش رفتم و چون آمدم به هوش به حسرت مه روی روی تو پشت لب بگزیدم دمی که رو به حرم آمدند لشگر اعداء چه گویمت که چگونه ز چهره رنگ‌ پریدم ز بیم شمر دغا ز خوف لشگر اعداء چه گویمت که چگونه برون ز خیمه دویدم التماس دعا
اربعین می رسد از شام غم ، قافله بی کسان به دشت کربُبلا ، با دو صد آه و فغان محرم آنها بُوَد سید طاها نسب بوده پرستارشان زینب بی خانمان شدند یکسر ز هوش ز گریه و رنج و غم چو جشمشان اُفتاد به قبر شه لب تشنه گان ز بعد ساعت چو زینب آمد آندم به هوش بیامد آندم سر قبر انس و جان به گریه گفت السلام اَیا امام هُدا سلام ما بر تو ای قتیل تیغ و سنان رسیده زینب ز کوفه و شام اَلَم کنم شکایت ز کوفه یا که از شامیان چه ظلم هائی که شد به ما از اعدای دین کدام درد دل ، کنم برایت بیان مراست بس شکوه ها ز شمر و خولی دون ز ظلم این زیاد امان و صد الامان جهان به چشمان من سیاه شد چون یزید بِزد به لعل لب تو چوب از خیزران التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما قافله سالار جهانیم نکند خواب بمانیم باید خبری را برسانیم نکند خواب بمانیم @fakhrozakerin
حضرت رسول ص تازه شد دگر یاران ماتم رسول الله دیده شد سرشک افشان از غم رسول الله شیعیان از این عالم چون جناب احمد شد ناله بنی آدم تا به عرش سرمد شد در غم و نوا بهر حضرت محمد شد زیر بار محنت شد بن عم رسول الله رهبر عباد الله سرور بنی آدم چون ز جور چرخ دون شد برون از این عالم قامت علی گردید از مصیبت او خم گشت خون جگر زهرا از غم رسول الله شد چو از جهان بیرون شاه یثرب و بطحا خون فشان شد از داغش چشم آدم و حوا از مصیبتش خم شد سرو قامت طوبی ریخت ز آسمان اختر از غم رسول الله انس و جن از این ماتم در غم و انین گشتند در خروش و در شیون جمله ماء و طین گشتند سینه چاک از بهر ختم مرسلین گشتند گشته عالمی ویران از غم رسول الله در مصیبت جدش شد حسن سرشک افشان شاه تشنه لب گردید هر دو دیده گریان ریخت بس سرشک غم بوذر و سلمان خلق در غم و محنت از غم رسول الله انبیا همه در غم اولیا همه گریان خیل قدسیان در غم عرش کبریا لرزان با غم و اَلَم تواَم جمله حوری و غِلمان آسمان سیه پوشید از غم رسول الله سید حزین گردید نوحه گر به پیغمبر گشت از غم جدش هر دو دیده او تر خوف و باشد بر دل از صراط و از محشر خاک می کند بر سر از غم رسول الله التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرت رسول ص ای شیعیان هنگامه محشر عیان شد قتل محمد خاتم پیغمبران شد شور و نوا شد از جور اختر الله اکبر ماتم به پا شد اهل سموات و زمین اند فغانند زین غم قرین ناله و شور و فغان شد بر سر زنان اند زهرا و حیدر الله اکبر بس رنج و محنت کز جفای اُمتان دید جور و اذیت ها به سر از دشمنان شد فاش و عیان دید بی حد و بی مَر الله اکبر از سنگ کین دندان پاکش را شکستند بس ظلم بی حد بر وی از جور زمان شد قلبش بِخَستند هر دم مکرر الله اکبر هم ریختند اندر ره او خار و خاشاک ساق قدومش غرق خون در آن میان شد آن قوم بی باک با حال مضطر الله اکبر فریاد از آن اُمت بی رحم غدار تا طائر روحش روان سوی جنان شد کردندش آزار از امر داور الله اکبر لیکن به عِز و احترام آن شاه زیجاه کی همچو فرزندش حسین در خون طپان شد شد دفن آنگاه از ظلم لشگر الله اکبر کی راس او را از قفا شمر بد آیین کی پیکرش پا مال سم مرکبان شد بُبرید و از کین آن جسم بی سر الله اکبر کی راس پاکش شد به نی چون ماه تابان کی لعلش آزارده ز چوب خیزران شد در آن بیابان ان شاه اطهر الله اکبر در گُلشن آل پیمبر گرم افغان در ناله و زاری سهام خسته جان شد از غم نوا خوان از مهر وافر الله اکبر التماس دعا
حضرت رسول ص یا رسول الله برخیز و بنگر شد فاطمه زار و حزین الله اکبر آمد سر قبر پدر زهرای اطهر بارید از خون جگر او لوءلوء تر گفتا پدر از داغ تو هستم در آذر احوال زارم را ببین الله اکبر یا اَبتاه خاک عزا بر فرق ما شد بنگر حسن در ماتمت نوحه سرا شد از داغ تو چشم حسینت پر بُکا شد گشته علی خانه نشین الله اکبر بابا سر از خاک لحد بردار و بنگر زهرا شده در ماتمت حیران و مضطر بنگر حسین و هم حسن از غم در آذر کلثوم و زینب دل غمین الله اکبر بعد از تو شد خاک اَلَم بر فرق زهرا شد روز روشن در نظر چون شام یلدا زهرا ندارد تاب دوری تو بابا مپسند غم خوارم چنین الله اکبر بابا غم دل را چسان با تو بگویم اعدای تو از کین زده سیلی به رویم بعد از تو بر باد فنا شد آبرویم طاقت ندارم بیش از این الله اکبر ببر مرا همرهت ای باب گرامی امت به من کردند بس بی احترامی کس بر علی دیگر نمی گوید سلامی چون گل بُدم خارم ببین الله اکبر چشم حسین از گریه خون پالان نظر کن بر گردنش شال عزا بابا نظر کن بار دگر بر حالت زهرا نظر کن با پهلوی بشکسته بین الله اکبر بس ریخته برجان من غم و مصیبت قدم خمیده ای پدر از بار محنت زهرا ببر همراه خود در باغ جنت شد ابن عمت دل غمین الله اکبر داد از جفای امت ای شاه مدینه آتش زدند بر خانه ام از راه کینه بودی مرا دُر گران اندر خَزینه با خاک و کردندش قرین الله اکبر تا خُرم اندر ماتمت نوحه سرا شد هر بند بند او چو نی اندر نوا شد هر لحظه اندر غمی او مبتلا شد دارد به دل آه و اَنین الله اکبر التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یکی از بهترین صحنه‌های اربعین امسال توسط خادم حرم مطهر حضرت سیدالشهدا خلق شد @fakhrozakerin
شعر مقصدی نیست؛ بیا فلسفه بافی نکنیم هرکسی کارِ بدی کرد تلافی نکنیم ما چه باشیم و نباشیم؛ جهان در گذر است کاش باور بکنی فرصتمان مختصر است شاید این چای که از عطر خوشش مدهوشی آخرین چای تو باشد که از آن می نوشی! شاید امروزِ شما ختم به فردا نشود شاید این جسم بخوابد وَ دگر پا نشود شاید آن فرد که می خواست کنارت باشد صبح فردا چو گُلی روی مزارت باشد! شاید این نور که بر صورتِ تو تابیده! روزِ دیگر دمد و چهره ی تو پوسیده! شاید این جمع بماند تو نمانی دیگر شاید این خنده زدن را نتوانی دیگر شاید این راه در آغاز به پایان نرسد شاید این یوسف گم گشته به کنعان نرسد شاید این لقمه که خوب است برای بدنت آخرین لقمه ی شام تو بوَد در دهنت قصد داری بروی کافه به همراهِ کسی شاید امروز بمیری به قرارت نرسی! چقدَر عید بیاید که نباشیم رفیق! داخل گور بپوسیم و بپاشیم رفیق! کاش باور بکند هر که مرا می خوانَد: « نیستی » بیشتر از بودنمان می ماند! تاهستیم قدرهمدیگر بدانیم شاید فردایی نباشد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
سیدالشهدا (ع) پاره شود پیکرت ای آسمان خاک زمین، بر سرت ای آسمان یکسره نابود شوی آفتاب دود شوی، دود شوی، آفتاب ماه، فلک،ستارگان،خون شوید ملائک از بهشت بیرون شوید فرشتگاه آسمان، فرشتگان، آه آه شمر، روان گشته سوی قتلگاه فاطمه سر تا به قدم،سوخته چشم به قتلگهِ او دوخته فاطمه بر حسین خود، دعا کن اشک فشان خدا خدا خدا کن دست گشا و بخدا دل ببند آه بکش راه به قاتل ببند خنجر قاتل، تو چه بی حیایی تشنۀ خونِ حجّت خدایی سنگ کجا؟ آینۀ جان کجا چکمه کجا؟ سینۀ قرآن کجا خنجر قاتل و دل سنگ اوست محاسن حسین، در چنگ اوست خاتم انبیا بگویم،چه شد سیّد اوصیا بگویم،چه شد حضرت صدّیقه، خدا خدا کرد شمر سر حسین، را جدا کرد گشته عیان، نشانۀ قیامت اهل حرم،سر شما سلامت صدای «یا حسین» را بشنوید همه، مهیای اسیری شوید حنجر تشنه نهری از خون شده شمر ز قتلگاه بیرون شده فاطمه،ماهت قمر نیزه‌هاست سر حسینت، به سر نیزه‌هاست سر به سر نیزه به تاب و تب است نگاه او به خیمۀ زینب است یک نگهش به مادرش‌فاطمه است یک نگهش به جانب علقمه است صورتش از خون جبین، خضاب است بر لب او صدای آب آب است بر سر نی، ذکر خدا بر لبش قتلگه است و اسب بی صاحبش مردم کوفه! چه لئیم و پستید همه حقیقت‌کُش و زر پرستید پردۀ حرمت نبی، دریدید سر از تن حسین او بریدید چرا به روی اسب‌ها نشستید سینۀ او را ز جفا شکستید چقدر پست و بی حیا و بدید چرا به خیمه‌هایش آتش زدید اگر شما حسین را دشمنید چرا سکینه را می زنید شاعر: غلامرضا سازگار التماس دعا
زبانحال بسم الله الرحمن الرحیم «عادت پیاله» در مجلس خُماران، کس درد جان ندارد میلی به انتظار، شاه جوان ندارد یارا ز شیخ مجلس، پُرسان مَشو ز مردم این کاروان نشان از، آن ساربان ندارد جمع خَمودگانیم، بی صحبت و هیاهو کس شوق استماع راز نهان ندارد در عرصه‌ی تجارت، چون ورشکستگانیم بازار حُسن یوسف، بازارگان ندارد آنقدر بی بها شد، از مِی سرودن اینجا شاعر بجز گلایه، میل بیان ندارد ساغر شکسته ساقی، سالَم مکن بهانه چون عادت پیاله، پیر و جوان ندارد سجاد رستمعلی (تهمتن)
حضرت صادق ع شد جعفر صادق روان از دار فانی بنمود رحلت سوی مُلک جاودانی روز عزا شد ماتم به پا شد امروز ختم انبیا باشد عزادار باشد علی مرتضی از دیده خونبار بر سر زنان خیرالنسا با حالت زار در آه و افغان زین عزا خلق جهانی روز عزا شد ماتم به پا شد موسی ابن جعفر از غمش در آه و شیون امروز او شال عزا گرده به گردن از این اَلَم با قد خم آن نور ذوالمن بر سر زنان با ناله و شور فغانی روز عزا شد ماتم به پا شد از جور منصور لعین فریاد و فریاد کان بی حیای پُر جفا از ظلم و بیداد بر آن شه با عز و شان زهر ستم داد افتاد از پا سرو قدش ناگهانی روز عزا شد ماتم به پا شد گر کُشته شد از زهر کین جعفر به دوران کی داشت در دل داغ مرگ نوجوانی کی پاره پاره شد تنش از تیر عدوان کی روی خاک افتاد او با جسم عریان روز عزا شد ماتم به پا شد گر کُشته شد از زهر منصور ستمگر کی بر فراز نی سرش زد شمر کافر کی پایمال اسب شد آن جسم اطهر کی رفت در مطبخ سر او میهمانی روز عزا شد ماتم به پا شد گر جعفر صادق شهید از زهر کین شد کی عابدینش با غم و محنت قرین شد کی عترت پاکش اسیر مشرکین شد کی شد خرابه جایشان از بی خانمانی روز عزا شد ماتم به پا شد یارب بحق حرمت ختم رسولان فرما نظر از مرحمت بر اهل ایران تا متحد گردند مخلوق از دل و جان با یکدیگر در آشکارا یا که نهانی روز عزا شد ماتم به پا شد روحانیان را از کرم ده عمر و عزت بر لشگر اسلامیان فرمای نصرت شیرازیان را کن رها از قید و ذلت ده عمر و عزت بر رئیس شهربانی التماس دعا
امام رضا ع شاه خراسان از زهر مامون افتادا بر جانش شرر الله اکبر نالید او از شدت آن زهر کاری گفتا اباالصلتا بیا از راه یاری بر سر ندارم کس به وقت جان سپاری بر حال زارم کن نظر الله اکبر رو کرد در بطحا شاهنشاه خراسان گفتا تقی بابا بیا ای نور چشمان در گوشه غربت همین دم میدهم جان بالبن بابت کن گذر الله اکبر بابا بیا تا روی تو من سیر ببینم اندر دم آخر گلی از تو بچینم باشد به راه تو دو چشم پاک بینم بر دامنت بگذار و سر الله اکبر باد صبا سوی مدینه تو گذر کن از حالت من خواهر زارم خبر کن کی خواهرا یکدم ببا بر من نظر کن ایام همرم شد به سر الله اکبر خواهر بیا سوی خراسان از مدینه بنگر رضا را تو شهید از زهر کینه دارم غم هجر و فراقت ای حزینه از من نداری تو خبر الله اکبر یکدم بیا از خاک بردار این سرم را وقت مردن بندی این چشم ترم را بینم به بالین سر خود خواهرم را باشم‌به راهت منتظر الله اکبر بنگر غریبانه چو من جان می سپارم در کُنج غربت من عزاداری ندارم نبوَد کسی بالینم اندر احتضارم تا بندد این چشم تر الله اکبر التماس دعا
. شب جمعه است صدایت نکنم پس چکنم جان و سر را بفدایت نکنم پس چکنم با حسینِ تو مناجات، شود زیباتر در دلِ روضه نوایت نکنم پس چکنم او سرش رفت به نیزه، بدنش عریان شد من سری هدیه برایت نکنم پس چکنم عاقبت خاک مرا کرب و بلا خواهی کرد سینه را کرب و بلایت نکنم پس چکنم مادری گفت شب جمعه، میان گودال گریه بر راس جدایت نکنم پس چکنم خواهری گریه کنان با بدنِ بی سر گفت شکرِ درگاهِ خدایت نکنم پس چکنم دختری ضجه زنان گفت که از کعب نی و غربتِ عمه شکایت نکنم پس چکنم با تنِ پاره ی بی پیرهنی، وقتِ وداع از دلی خسته روایت نکنم پس چکنم همه بر ناقه سوارند بجز دختِ علی یااَخا فکرِ دعایت نکنم پس چکنم بانکِ تکبیر ز رگهای بریده برخاست از رگِ پاره حکایت نکنم پس چکنم محرمان نقشِ زمین، خنده نامحرم سخت اینچنین شرحِ جنایت نکنم پس چکنم تازیانه زدنِ شمرِ لعین جای خودش زین بلا ناله به غایت نکنم پس چکنم گفت مضروبه ی گودال بزیرِ ضربات از یتیمِ تو حمایت نکنم پس چکنم
امام حسن مجتبی ع یاران دوباره از نو وقت غم و عزا شد زهر جفا ز کینه در کام مجتبی شد در نُه فلک از این غم شور و غم و نوا شد خون جاری از غم او از چشم مصطفی شد باشد علی در افغان از این غم و مصیبت رفته ز هوش زهرا از این ماجرا به جنت طوبا از این مصیبت گشته خمیده قامت گویا که حوریان را زین غم کمر دوتا شد سُکان عرش اعلا بی صبر و طاقت و هوش امشب بهشت رضوان گردد ز غم سیه پوش کین شمع عالم افروز یکباره گشته خاموش ارض و سما به لرزه زین ماتم عزا شد آل پیمبر امشب در ناله و فغانند از داغ مرگ آن شَه هر گوشه نوحه خوانند شال عزا به گردن وز دیده خون فشانند عالم چو بحر ماتم از مرگ مجتبی شد نوشید چون ز کوزه آن آب آخرین را گفت ای خدا چه سازم این آب زهر کین را بنمود پاره پاره آن حلق نازنین را آخر حسن روانه زین عالم فنا شد آهی کشید و گفتا زینب بیا و بنگر وز راه مهر خواهر طشتی برم بیاور نوشیدم آب کوزه برجان فتادم آذر زد بر دلم شراره صبرم ز کف رها شد خونها که خوردم از غم در جمله عمرم اکنون برگشته بازم از کام از جور چرخ گردون در طشت خون نظر کن ای خواهر جگر خون صد پاره بین دلم را از جور ماسوا شد خواهر برو خبر کن از مهر نور عینم گو در برم بیاید آرام جان حسینم گَز جور قوم بی دین در آه و شور و شینم عمرم به سر رسیده وقت غم و بلا شد خواهر برو بیاور نور دو دیده گانم عبدالله عزیزم قاسم سُرور جانم تا ساعت دگر من نزد تو میهمانم فارغ حسن ز جور دنیای بی وفا شد کانال نوحه و مرثیه های قدیمی @fakhrozakerin
امام حسن مجتبی ع زهر هلال چون مجتبی را در کام و کردند از جفا آن با وفا را آن مقتدا را خدا آن مقتدا را گفتا به زینب با حالت زار بنما حسین را این دم خبردار آهسته میکنی از خواب و بیدار برگو بیاید بنگرد بر ما قضا را آن مقتدا را خدا آن مقتدا را آمد چو زینب با آه و افغان دید او برادر با چشم گریان گفتا ز جا خیز ای راحت جان بر حالت زار حسن بنگر جفا را آن مقتدا را خدا آن مقتدا را آمد حسین چون نزد برادر با حال زار و قلب مُکَدَر گفت این چه حال است ای زار مضطر این سان که ببینم در فغان من ماسوا را آن مقتدا را خدا آن مقتدا را با غم قرین شد ختم رسولان اند نوا شد شاه شهیدان گفتا که ای وای از ظلم عدوان بینم که لرزد زین اَلَم عرش علا را آن مقتدا را خدا آن مقتدا را گفتا حسن با حال دگرگون از ظلم جُعده ملعونه ی دون از زهر کین شد قلبم پُر از خون کردند و با غم مبتلا شیر خدا را آن مقتدا را خدا آن مقتدا را زهر جفا زد بر دل شراره از ظلم اعدا سازم چه چاره نه مادری تا سازد نظاره باد صبا رو تو بگو خیر النساء را آن مقتدا را خدا آن مقتدا را گشته برادر وقت جدایی گردی ز بعد من کربلایی اندر ره حق گردی فدایی داماد و بنما قاسم نو کدخدا را آن مقتدا را خدا آن مقتدا را گردی در آنجا بی یار و یاور از ظلم اعدا صد پاره پیکر بینی چو اندر خون شناور جسم علی اکبر نیکو لقا را آن مقتدا را خدا آن مقتدا را از ظلم اعدا آل پیمبر گردند اسیر قوم ستمگر در شام و کوفه با حال مضطر بندند و از کین بازوی زین العبا را آن مقتدا را خدا آن مقتدا را کانال نوحه و مرثیه های قدیمی @fakhrozakerin
بی بهره از فروغ ولای تو یا حسن مشمول این حدیث پیمبر نمی شود فرمود دیده­ ای که کند گریه بر حسن آن دیده کور وارد محشر نمی‌شود @fakhrozakerin
امام حسن مجتبی ع آه از جفای جُعده ی ستمگر داد ز زهر کین بر زاده ی پیمبر در جنان پیمبر سر زنان از این غم وز دوو دیده حیدر خونفشان دمادم قدسیان سراسر در فغان و ماتم جن و انس یکسر زین عزا مُکدَر آن امام برخاست نیمه شب از خواب تشنگی ربودش صبر و طاقت و تاب بُرد و دست خود را سوی کوزه آب ای فغان چو نوشید زد به جانش آذر بانگ زد به زینب خواهر دل افکار آی و بنگر امشب حالت من زار زهر کین شرر زد بر دلم به یکبار مغز استخوانم سوخت جان خواهر زهر کین شرر زد بر دل فکارم پاره پاره شد دل سوخت جان زارم گشته وقت نزدیک تا که جان سپارم عمر من سر آمد در زمانه دیگر کانال نوحه و مرثیه های قدیمی @fakhrozakerin