eitaa logo
🔮فال روزانه،انگیزشی|تست روانشناسی🍃
23.3هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
878 ویدیو
5 فایل
بِسْمِ ٱللّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِيم #فال #انگزشی #روانشناسی ‌ 🧚🏻‍♀️فال:تاروت،ازدواج،احساسی،آینده و... ‌🧚🏻‍♀️انگیزشی ، روانشناسی . •حضورت بشدت برام ارزشمندِجانم🫰🏾 •نیت با تــو فــال از مـن🩵💌 تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/889127098Ce5c68115b2
مشاهده در ایتا
دانلود
من ناز گلم یه روستایی که تو بچگی مادرمو از دست دادم و با پدر و مادربزرگم زندگی میکردم. پدرم چوپان بود که یه روز از بلندی زمین خورد و فلج شد بعد از اون مجبور بودم که به جاش چوپانی کنم و از طریق فروش گوسفندامون زندگیمون رومیگذروندیم . تا اینکه یه روز خبر رسید یکی از زمین دارهای بزرگ روستا از شهر اومدن نوه پسریشون رو از یکی از دخترهای روستا زن بدن اما کسی اصلاً نمیدونست چرا این خانواده معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کنند. دخترهای روستا وقتی شنیدند که قراره از روستا دختر انتخاب کنند به ولوله افتاده بودند و هر کدوم دلشون میخواست که یه جوری خودشونو تو دل این خانواده جا کنند اما یه روز که من رفته بودم به حموم روستا به نام من افتاد و خواهر داماد از بین همه دخترای روستا منو پسندید. راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به پدرم دادند و منو ازش . بهم گفتن که این ازدواج موقته و بعد از ۲ سال طلاقم میدن. زیر چادر داشتم گریه می‌کردم با داماد که تنها شدم میخواستم فرار کنم اما داماد دم گوشم گفت میدونی برای چی تو رو انتخاب کردیم" بهت زده بودم. جذابیتش عجیب بود اما با حرفی که بهم زد داشتم پس می افتادم چون اون میخواست...😰😱👇 https://eitaa.com/joinchat/2642411885C4496ef5679
هدایت شده از  تبلیغات ...
من ژینام یه روستایی نوه‌ی خان روستامون و نشون کرده‌ی پسر عموم و عزیز دردونه‌ی پدرم،مادرمو تو بچگی از دست دادم از بخت بدم یروز داخل عروسیه دختر عموم برادر نامزدم با یکی از پسرهای خان روستای بغلی دعواش شد و با چاقو اونو کشت همون لحظه ادمهای شهباز خان پسرعمومو گرفتن و داخل انبار زندانی کردن گفتن فقط قصاص میخوایم ولی چون همه‌ی خان‌های روستاهای اطراف میدونستن که اگر قصاص انجام بشه خون و خونریزی میشه پا درمیانی کردن و به رسم طایفه شهباز خان قبول کرد از خانواده‌ی ما خونبست بگیره وقتی خبر رسید زن عموم زجه میزد که دخترشو خونبست نمیده و دختر عموم زجه میزد که خونست نمیره یدفعه وسط مجلس خبر رسید که شهباز خان فقط ژینا رو به خونبست میخواد باورم نمیشد چرا من؟! قبول نکردم ولی تصمیم گرفته شده بود. به نامزدم پناه بردم گفتم من نامزدتم قبول نکن جلو اینکارو بگیر ولی خودشو کنار کشید و پشت خواهر و مادرش دراومد. همه‌ی درها به روم بسته شده بود و به اجبار سر سفره‌ی عقد نشستم. زیر چارقدم داشتم گریه می‌کردم با داماد که تنها شدم میخواستم فرار کنم اما داماد دم گوشم گفت میدونی برای چی تو انتخاب شدی" بهت زده بودم. جذابیتش عجیب بود اما با حرفی که بهم زد داشتم پس می افتادم چون اون میخواست....😰😱👇 https://eitaa.com/joinchat/1293484316Ccf6eed62c3
هدایت شده از  تبلیغات ...
من ژینام یه روستایی نوه‌ی خان روستامون و نشون کرده‌ی پسر عموم و عزیز دردونه‌ی پدرم،مادرمو تو بچگی از دست دادم از بخت بدم یروز داخل عروسیه دختر عموم برادر نامزدم با یکی از پسرهای خان روستای بغلی دعواش شد و با چاقو اونو کشت همون لحظه ادمهای شهباز خان پسرعمومو گرفتن و داخل انبار زندانی کردن گفتن فقط قصاص میخوایم ولی چون همه‌ی خان‌های روستاهای اطراف میدونستن که اگر قصاص انجام بشه خون و خونریزی میشه پا درمیانی کردن و به رسم طایفه شهباز خان قبول کرد از خانواده‌ی ما خونبست بگیره وقتی خبر رسید زن عموم زجه میزد که دخترشو خونبست نمیده و دختر عموم زجه میزد که خونست نمیره یدفعه وسط مجلس خبر رسید که شهباز خان فقط ژینا رو به خونبست میخواد باورم نمیشد چرا من؟! قبول نکردم ولی تصمیم گرفته شده بود. به نامزدم پناه بردم گفتم من نامزدتم قبول نکن جلو اینکارو بگیر ولی خودشو کنار کشید و پشت خواهر و مادرش دراومد. همه‌ی درها به روم بسته شده بود و به اجبار سر سفره‌ی عقد نشستم. زیر چارقدم داشتم گریه می‌کردم با داماد که تنها شدم میخواستم فرار کنم اما داماد دم گوشم گفت میدونی برای چی تو انتخاب شدی" بهت زده بودم. جذابیتش عجیب بود اما با حرفی که بهم زد داشتم پس می افتادم چون اون میخواست....😰😱👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1293484316Ccf6eed62c3