eitaa logo
فانوس خیال
221 دنبال‌کننده
41 عکس
1 ویدیو
0 فایل
🔹مجموعه درونزای انیمیشن «فانوس خیال»🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از قاب هشت
🔰جدول نشست‌های بخش جنبی چهاردهمین جشنواره فیلم فجر اصفهان 🔺تاملاتی در مسائل کنونی سینمای ما ▪️شرکت در این نشست‌های فکری برای عموم آزاد است. 🏢 ابتدای خیابان آمادگاه، روبه‌روی هتل عباسی، سالن سوره 🆔 @ghabe_hasht
📣 برنامه اکران انیمیشن کوتاه «فصل کوچ» در بخش جنبی جشنواره فیلم فجر اصفهان: 📆 سه‌شنبه ۱۷ بهمن‌ماه ⏰ ساعت ۱۶ الی ۱۸ 🏢 سینما فلسطین 🔹 @fanoosekhial
9.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 📘 برشی کوتاه از کتاب: ▪️از چیزی نمی ترسیدم ✍ زندگینامه ی خودنوشت شهید قاسم سلیمانی 📣 اکران انیمیشن کوتاه «فصل کوچ» در بخش جنبی جشنواره فیلم فجر اصفهان: 📆 سه‌شنبه ۱۷ بهمن‌ماه ⏰ ساعت ۱۶ الی ۱۸ 🏢 سینما فلسطین 🔹 @fanoosekhial
🔹 تقدیر از انیمیشن کوتاه «فصل کوچ» در بخش جنبی چهاردهین جشنواره فیلم فجر اصفهان @fanoosekhial
🔻سومین هفته‌ی برنامه‌های مدرسه‌ی انیمیشن اصفهان برگزار می‌کند: 🔸قصه‌ی تولّد انیمیشن کوتاه «فصل کوچ» و 🔸گفتگو پیرامون مسائل تولید انیمیشن 📎به همراه اکران و تحلیل انیمیشن 🌱نشست اهالی فعال انیمیشن اصفهان 📆 پنجشنبه ۱۰ اسفندماه ⏰ ساعت ۱۸ 🏢 خیابان میرفندرسکی، نبش چهارراه آب۲۵۰، مؤسسه‌ی رسا 🔸 حضور برای عموم آزاد است. 🔹 @fanoosekhial
🟢 روایت اکران | گلزار شهدای کرمان 📝 آخرین بخش سفر کوتاهمان به کرمان قرار بود به زیارت گلزار شهدا ختم شود. عصر پنجشنبه بود. مزار شلوغ‌تر از حالت معمول نشان می‌داد. البته که شب جمعه بود ولی ما هم به طور اتفاقی چهلم شهدای حادثه تروریستی، آنجا رسیده بودیم. در فضای بازِ گلزار، بالای سر مزار سردار جایگاهی وجود داشت که مقابلش صندلی چیده شده بود و عده‌ای آنجا نشسته بودند و برنامه‌هایی هم برایشان در حال اجرا بود. پشت جایگاه هم یک ویدیو-وال به عرض شاید سه-چهار متر وجود داشت که تصاویر گرافیکی، حین اجرای برنامه‌ها پخش می‌کرد، ولی چون نور خورشید، مستقیم به آن می‌تابید اصلا تصویرش مشخص نبود. افراد بیشتری هم بین صندلی‌ها و بر سر مزار شهدا رفت و آمد داشتند. دو تا ایستگاه صلواتی هم سمت مقابل، نزدیک شهدای جدیدتر بود. زیارتمان را کرده بودیم و دیگر کم کم داشتیم جمع و جور می‌کردیم که آقای روحی گفت: -بابا این همه راه تا اینجا اومدیم، یه بار این کار رو سر مزار پخش نکنیم؟! ایده پخش کردن کار، سر مزار قبلاً هم مطرح شده بود. آقای احمدی گفت: -رو فلش داریش؟ -بله. -بیا بریم! آقای احمدی دست آقای روحی را گرفت و هر دو از جلوی چشم من و اردلان به سمت جایگاه رفتند و لابه‌لای جمعیت محو شدند. 🔻