eitaa logo
فانوس
226 دنبال‌کننده
3هزار عکس
4.2هزار ویدیو
14 فایل
📌به کانال #فانوس بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe انتقادات و پیشنهادات: @Alamdarasman
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-_🪽🌱°° 🦋 🔴 بهترین عملی که می‌تواند مارا به امام زمان ارواحنا فداه نزدیک کند؟ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حاج قاسم: این نظام قطعه‌ای از بهشت است... 🌹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌مراقب بدافزارها باشید 🔴مجرمان سایبری با ارسال بدافزارهای مختلف در قالب VPN رایگان در فضای مجازی به‌صورت مخفیانه و غیرمجاز، اطلاعاتی نظیر تصاویر شخصی، رمزهای عبور و حساب‌های بانکی کاربران را سرقت کرده و آن را برای طراحان آن ارسال می‌کند. روش‌های مقابله با بدافزارها: ✅ نرم افزارهای مورد نیاز خود را از منابع معتبر و رسمی دریافت کنید. ✅ بر روی لینک‌های مشکوک و ناشناس کلیک نکنید. ✅ از آنتی ویروس‌های به‌روز و معتبر استفاده کنید. ✅ از اطلاعات مهم خود نسخه پشتیبان تهیه کنید.
💥اوسکل اومده نشون بده ج.ا رو به پایانه، بر عکس نشون داده تازه اول کاره😂 🗣 رابین شور https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥شیخ نعیم قاسم: ما هستیم که افسار دشمن را خواهیم گرفت و او را به جایگاهش باز خواهیم گرداند. کمی‌ صبر‌ کنید. ‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥عصبانیت نوری‌زاده: واقعا این درست نیست؛ در ابعاد بسیار گسترده‌ای به شاهزاده [رضا پهلوی]، رضا پالانی می‌گویند. ‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥پلیسی که امروز توسط جوان فلسطینی به قتل رسید همجنس باز بوده و یک ماه دیگه قرار بود با این مرد عروسی کنه! ‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آتش‌سوزی در پالایشگاه شوشتر 🔹اطلاعات اولیه حاکی از برخورد یک تانکر با یکی از مخازن بنزین پالایشگاه است. 🔹این حادثه تاکنون یک فوتی و ۴ مصدوم داشته است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💗 بی‌تو بى‌فايده و بى‌هيجان است جهان مثل يك پنجره كه منظره‌اش ديوار است! ✦السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ، ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥قاتل سید حسن نصرالله جواد طریف است." سخنان عجیب و قابل تامل هوشنگ امیر احمدی ایرانی خارج نشین : "تحقیق کنید که پیامهای آتش بس و توافق را که آقای پزشکیان دریافت کرده چه کسی به او داده است؟ راستی آزمایی کنید. از زمان ترور اسماعیل هنیه و اعلام خونخواهی رهبرانقلاب تا عملی شدن وعده صادق ۲ قریب به ۲ ماه طول کشید و در این ۲ ماه بسیاری از فرماندهان و بزرگان ایران و حزب الله به شهادت رسیدند. هوشنگ امیر احمدی در مصاحبه با تحریریه مدعی شد ظریف با دادن اطلاعات غلط عملیات وعده صادق ۲ را عقب انداخت که همین مساله عامل اصلی به شهادت رسیدن بزرگان مقاومت شد
45.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌ویدئوکست این و اون ✅بهترین راه‌حل برای جلوگیری از این نوع کلاهبرداری‌ها عبارتند از: 1. تأیید واریز: قبل از ارسال کالا، حتماً تأیید کنید که پول واقعاً به حساب شما واریز شده است. 2. استفاده از روش‌های امن پرداخت: از روش‌های معتبر و امن مانند خدمات پرداخت آنلاین استفاده کنید. 3. جستجو و تحقیق: درباره خریدار تحقیق کنید و ببینید آیا هیچ نشانه ای از کلاهبرداری وجود دارد یا خیر. ✅ همواره به یاد داشته باشید به هنگام خرید و فروش کالا، تا زمان اطمینان از صحت واریز وجه از تحویل دادن کالای موردنظر به خریدار خودداری کنید. 💢با ما همراه باشید:
پسرهای ننه عبدالله از امروز در فانوس https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
🍂 🔻پسرهای ننه عبدالله/ ۱ خاطرات محمدعلی نورانی نوشته: سعید علامیان ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 🔸 یکم از مرز آمده بودم به خانه سر بزنم. نزدیک ظهر بود. عطر دستپخت مادرم مرا به آشپزخانه کشاند. با خوشحالی بغلم کرد و بوسید. غذای مورد علاقه ام، دال عدس پخته بود. با هم از آشپزخانه بیرون آمدیم. هنوز سفره را پهن نکرده بود که یکباره صدای چند انفجار توی شهر پیچید. از خانه زدم بیرون. چند موشک از آن طرف اروند به طرف پایگاه دریایی و کشتی های نیروی دریایی شلیک شده بود. همیشه فکر می‌کردم آخر این چه تدبیری بوده که پایگاه دریایی و ناوچه های جنگی ایران در زمان شاه در فاصله کمتر از سیصد متری خاک عراق ساخته شده؟ آیا نمی دانستند اگر روزی جنگی رخ دهد عراق با سبک ترین موشک از درون خاک خودش به راحتی می‌تواند کشتی‌ها را هدف قرار دهد؟ همان اتفاقی که امروز سی و یک شهریور پنجاه ونه به وقوع پیوست. پس از صدای انفجارها از پایگاه نیروی دریایی، شهر هم زیر آتش سنگینی از توپخانه و خمپاره و موشک بود. خودم را به مقر سپاه رساندم. محمد جهان آرا گفت همگی برویم به مردم کمک کنیم. خیابانها را دود و آتش گرفته بود. گلوله های توپ و خمپاره بی هدف از آسمان می‌بارید. با صدای هر انفجار سقف خانه ای بر سر زنان و کودکان ویران می‌شد. جای امنی نمی‌دیدیم. به هر خیابانی می‌رفتیم با خانه ها و مغازه های تخریب شده روبه رو می‌شدیم. ارتش عراق واحدهایش را موظف کرده بود بدون توقف روی همه شهر گلوله بریزند. بیشترین گلوله ها روانه محله های پرجمعیت شهر مثل کوی طالقانی، مرکز شهر، مولوی و بازار می‌شد؛ یکی داشت با دوچرخه می‌رفت ترکش به گردنش خورده بود. دختر بچه ها و پسربچه هایی که دقایقی پیش در خیابان بازی می‌کردند گوشه ای افتاده بودند و فریاد می‌کشیدند. آنهایی که زخمی نشده بودند از وحشت فریاد می‌زدند. مردم زیر آتش و انفجارهای پی در پی غافلگیر شده بودند. هرکسی به طرفی می‌دوید. از یک طرف در فکر عزیزانشان بودند، از طرف دیگر خمپاره ای نزدیک خودشان منفجر می‌شد و جانشان در معرض خطر بود. در چنین شرایطی مردم به همدیگر کمک می‌کردند هر کسی با هر وسیله ای زخمی ها را به بیمارستان می‌رساند. بیمارستانهای شهر پر از مجروح بود. تجمع اصلی در بیمارستان مصدق بود؛ داخل و بیرون بیمارستان حتی در پیاده رو زخمی‌ها را چیده بودند. هر کسی هر کاری بلد بود انجام می‌داد. اگر می‌توانست زخمی ببندد، می‌بست. آنهایی را که حالشان وخیم تر بود به بیمارستان می‌بردند. تعداد پزشک‌ها جوابگو نبودند. فقط فرصت می‌کردند جلوی خونریزی را بگیرند. دخترهای محله ها هم کمک می‌کردند. برادرم عبدالله هم در شهر به مردم کمک می‌کرد. آتش نشان‌ها از محله ای به محله دیگر می‌رفتند. آتش در شهر شعله می‌کشید و قادر به خاموش کردن نبودند. با یک جیپ شهباز در شهر می‌چرخیدیم. هرجا صدای انفجار می‌آمد به آن طرف می‌رفتیم تا مجروح‌ها را به بیمارستان برسانیم. در خانه همسایه ها را می‌زدیم می‌گفتیم اگر ماشین دارید زخمی ها را ببرید. مردم حتی جنازه ها و زخمی ها را با گاری حمل می‌کردند. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد
❣ 🌠 آمدنت نزدیک است... و صدای قدم‌هایت لرزه بر جان طاغوت‌ها انداخته! 🌟 سلام بر تو و بر روزی که بُت‌های روزگار یکی یکی به دستان ابراهیمی تو سقوط کنند! ❣السَّلامُ عَلَیکَ أیُّها الإمامُ الهادِمُ لِبُنیانِ الشِّرکِ وَالنِّفاقِ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نجوایِ_شهيد_علمدار_با_همرزمان_شهیدش.mp3
1.95M
دلنوشتۀ شهيد سید مجتبی علمدار با خوانش خودِ شهید در وصفِ حال و هوای معنوی زمان جنگ و نجوایِ جانسوز او با یاران شهیدش یادشهداکمترازشهادت_نیست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 بزرگ ترین بدهکار خصوصی به بانک ها را بشناسید /برخی شرکت های خصوصی و خانوادگی در لیست ابربدهکاران بانکی 🔹️در بین شرکت‌های خصوصی، بزرگ‌ترین بدهکار بانکی شرکت ایران‌مال است. این شرکت درواقع زیرمجموعه بانک آینده است و نزدیک به ۴۰هزار میلیارد تومان از این بانک، وام دریافت کرده و پس نداده است.
🍂 🔻پسرهای ننه عبدالله/ ۲ خاطرات محمدعلی نورانی نوشته: سعید علامیان ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 🔸 در سن بیست و یک سالگی دیدن این همه آتش و مجروح و شهید سخت بود. وحشت زده بودم، نمی توانستیم به فکر جان خودمان باشیم. پاسدار بودیم و احساس مسئولیت می‌کردیم به مردم کمک کنیم. خانمی را دیدم بچه ای در بغل داشت که ترکش خورده بود، پابرهنه و سر برهنه توی خیابان داد می‌زد بچه ام.... بچه ام.... !» خواستیم بچه را از او بگیریم، آن قدر شوکه بود که بچه اش را نمی داد. بالاخره بچه را به همراه خودش به بیمارستان بردند. شهدا را به قبرستان جنت آباد می‌بردند. چند نفر از خانم‌ها و دوسه پیر مرد آنجا بودند که کار غسل و دفن را انجام می‌دادند. چند نفر از کارگرهای شهرداری هم به کمک‌شان رفتند وقتی تعداد شهدا زیاد شد. دیگر فرصت غسل و نماز نبود. آقای نوری گفتند: این شهدا غسل ندارند همین طور دفن کنید. ملحفه و پارچه که برای کفن کم می آمد از مغازه ها می آوردند. شهدا را با لباس و بدون غسل دفن می‌کردند. کار به جایی رسید که دیگر توان بیل زدن و آماده کردن قبر نداشتند، چاله ای می‌کندند و جنازه را می‌گذاشتند. تعدادی جنازه هم ماند که شنیدم شب طعمه سگ‌های ولگرد شدند. عده ای از شهدا هویت‌شان نامعلوم بود. روی قبر می‌نوشتند پسربچه ای با پیراهن زرد، دختر بچه ای با دمپایی قرمز یا خانمی حدود بیست ساله اینجا دفن شده است. شب به پاسگاه مرزی برگشتم. مرز آرام بود؛ اما توپخانه سنگین تا صبح روی شهر آتش می ریخت. گلوله های توپ و خمپاره از بالای سر ما می‌گذشت و لحظه ای بعد صدای انفجار از توی شهر می آمد. نگران خانواده ام بودم. نمی‌دانستم آنها در چه حالی هستند. همه بچه ها برای خانواده هایشان دلشوره داشتند. شاید صد واحد توپ و خمپاره انداز، محله های شهر را زیر آتش داشت. نور گلوله ها را تعقیب می‌کردیم، وقتی در جایی از شهر فرود می‌آمد یکباره دلمان خالی می‌شد که توی خانه چه کسی افتاد؟ به یکی از بچه ها گفتم: «هر گلوله ای که منفجر می‌شود خانواده ای را نابود می‌کند» گفت: «آره، ممکن است یکی از این گلوله ها توی خانه ما یا شما افتاده باشد. بچه ها حرص می‌خوردند که خانواده هایشان زیر آتش هستند و کاری ازشان برنمی آید. از عبدالرضا موسوی می‌خواستند اجازه بدهد به شهر بروند و به خانواده هایشان سر بزنند؛ اجازه نمی داد. از یکسو دغدغه حمله دشمن در مرز داشتیم، از سوی دیگر نگران خانوادهایمان در شهر بودیم. نگاهی به آسمان انداختم. پر از ستاره و زیبا بود. شب پر اضطرابی را سپری کردیم. زشتی جنگ با زیبایی آسمان در آمیخته بود. آن روز سی و یک شهریور هزار و سیصد و پنجاه و نه بود! برای ما خرمشهری‌ها جنگ زودتر از این شروع شده بود. آتش روی شهر سنگین تر شد. نانوایی‌ها تعطیل بود. یک نانوای یزدی در خیابان نقدی دو سه روزی پخت می‌کرد. مسجد جامع تبدیل به محلی برای پشتیبانی شد. نان از آبادان می‌آوردند. بازاری‌ها و خیرین کمک می‌کردند. آقای سلیمانی فر و عمو گلابی، از بازاریهای قدیمی، مواد غذایی تهیه می‌کردند و به مسجد جامع می‌آوردند. روز اول، مقداری آب در لوله ها جریان داشت، ولی زود قطع شد. تانکری از سازمان آب، آب تصفیه شده و نیمه تصفیه به مسجد جامع می آورد. تعدادی از جوانهای شهر روبه روی مقر سپاه اسلحه می‌خواستند. جهان آرا به بچه ها گفته بود هرکسی را می‌شناسید کارت شناسایی بگیرید و اسلحه بدهید. سلاحها تمام شد، ولی مردم تقاضای اسلحه می‌کردند. به بعضی ها نارنجک دادند. بعضی هم با سرنیزه و چوب و چماق سوار بر موتور و ماشین حتی پیاده به طرف مرز راه افتادند. فقط دو سه نفر توی ساختمان سپاه ماندند. همه برای مقابله با دشمن به مرز رفتند. بچه ها چند تیربار روی پشت بام کاهگلی منازل روستایی نصب کرده بودند و شلیک می‌کردند. کار خطرناکی بود، ولی همین اندازه تفکر نظامی داشتیم. بیش از این نمی‌دانستیم چه باید بکنیم. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا