eitaa logo
فانوس شب
2.2هزار دنبال‌کننده
25.6هزار عکس
25.6هزار ویدیو
319 فایل
اینجا فانوسی کوچک در شب های تار آخر الزمان است و ما عهد بسته ایم که این فانوس را تا طلوع خورشید بر پشت بکشیم ادمین پاسخگویی : @mosgian حمایت مالی از کانال در جهت جهاد تبیین : ۶۰۳۷۹۹۱۹۴۹۶۶۷۱۸۶ گروه طبتم : https://eitaa.com/joinchat/801636388C9a2f69229b
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰به بگو من رو فرستاده 🔹ماه‌های آخر بارداری حال و شر ایط من بد شد که دکتر گفت: بچه در شکم شما مرده! شوکه شدم، خیلی گریه کردم. سراغ چند پزشک دیگر و .. 🔸آن شب متوسل به امام رضا علیه السلام شدم. گفتم: فرزندم را از شما می‌خواهم. اگر پسر و زنده بود نامش را می‌گذارم. 🔹عمل جراحی انجام شد. ناباورانه فرزندم سالم به دنیا آمد. ولی وزن او نهصد گرم بود. با نذر و نیاز این بچه بزرگ شد، پسرم مراحل رشد را طی کرد. اما ضعف جسمی همواره با او بود و تا پایان دوره راهنمایی این وضع ادامه داشت. 🔸برای ورود به دبیرستان به دلیل دور بودن، همسرم مخالفت کرد و گفت: فرزند ما مشکل داره و نمی‌تونه این مسیر طولانی رو بره. 🔹سال تحصیلی شروع شد و رضای ما خانه‌نشین شد. 🔸آن ایام به کلاس‌های جامعه القرآن می‌رفتم. مسئول آنجا یک روز برای ما در مورد صحبت کرد و کتاب یک شهید را به ما داد و گفت: حتما این کتاب را بخوانید. برای مسابقه کتابخوانی داریم. 🔹نام کتاب بود. آن شب کتاب را شروع کردم، با خاطرات این شهید خیلی گریه کردم. 🔸آخر شب بود که کتابم را بستم و زیر بالش گذاشتم، همین‌طور با این شهید درددل کردم تا خوابم برد... 🔹به محض اینکه خوابم برد احساس کردم درب اتاق باز شد! وارد شد، درحالیکه یک کاسه در دست داشت. 🔸من با تعجب نگاه می‌کردم. شهید جلو آمد و کاسه را در مقابل من گرفت. داخل کاسه چند برگه بود. مثل حالت قرعه‌کشی. 🔹یکی از این برگه‌ها را برداشتم. روی آن نوشته بود: «دخیلش کن» 🔸با تعجب گفتم: دخیلش کنم. به کی؟ به کجا؟ 🔴👈ابراهیم هادی گفت: به همان کسی که فرزند شما را به اینجا رساند. به علیه السلام 🔹از خواب پریدم. اصلا شرایط مالی خوبی نداشتم با خودم گفتم: چطور رضا را به مشهد ببرم. 🔸صبح فردا به جامعه القرآن آمدم. خوابم را برای مسئول موسسه تعریف کردم. گفت: انشاالله خیر است. حتما برو مشهد. 🔹گفتم: آخه شرایط مالی نداریم. از طرفی چند بار تا حالا این بچه را بردم مشهد اما تغییری نکرده. 🔸روز بعد خبر دادند که از طرف سازمان تبلیغات،‌ چند نفر از اعضای هیئت را به مشهد می‌برند. 🔹ما هم اسم نوشتیم. چند روز بعد،‌به طرز عجیبی نام ما هم در قرعه‌کشی برای مشهد انتخاب شد! 🔸مسئول موسسه گفت: اگر خدا بخواهد شرایط سفر جور می‌شود. این بار که مشهد رفتی به امام رضا بگو من را ابراهیم هادی فرستاده. 🔹هفته بعد ناباورانه در حرم امام رئوف بودم. همراه با پسرم رضا که مشکل حرکتی داشت. 🔸رو به حرم آقا گفتم: من رضا را خدمت شما آوردم. من حواله شده از طرف هستم. هرطور صلاح می‌دانید ... 🔹به لطف خدا و عنایان امام رضا علیه السلام بعد از سفر ، حال پسرم خوب شد. 📝منبع : سلام بر ابراهیم ۲ 💠 @FANUSESHAB