مردم به شدت تحت فشارند؛ فشار بیعدالتی، بیتوجهی و هزاران فشار دیگری که زندگی را بر آنها سخت کرده؛ همهی این فشارها به خاطر آن است که عالمان دینی و طلاب و روحانیون، وظیفهی خود را در جنبش عدالتخواهی و نظارت بر مسؤولان، انجام ندادند.
تُفِ سر بالا؛
برخی افراد میگویند:
نباید به مسؤولان نظام انتقاد کرد زیرا تف سر بالاست!
این ذهنیت اشتباه است زیرا آنچه تف سر بالاست سکوتی است که روحانیون و عالمان دینی در مقابل اشتباهات کارگزاران نظام دارند چون ضرر سکوتِ عالمان دینی، به خودشان باز میگردد؛
اگر مردم به عالمان دینی احترام میگذارند به خاطر آن است که انتظار دارند حق را دنبال و از ظلم جلوگیری کنند از اینرو هنگامی که ببینند عالمان دینی که خود را وارثان پیامبران میدانند، در مقابل بیعدالتیها سکوت میکنند، نوک پیکان را به طرف خود آنها میگیرند.
ذکر خاطرهای در اینجا مفید است؛
با گروهی از دانشجویان، به اردوی مشهد رفته بودیم، یک روز دیدم دانشجویی جلو آینه ایستاده و ریشهایش را با تیغ میتراشد! با حفظ همهی اصول روانشناسی جلو رفتم و گفتم:
دوست عزیز مقلّد کدام یک از مراجع هستید؟
گفت: هیچکدام!
گفتم: چطور؟
گفت: برای اینکه اونوقتی که دورهی انقلاب بود مردم رو به خیابانها کشوندند اما حالا که اینهمه بیعدالتی و ظلم را میبینند، هیچ حرفی نمیزنند؟
این را که گفت یادم به جملهی امام حسین علیهالسلام در خطبهی منا افتاد که حضرت فرمودند:
احترامی که مردم به شما عالمان میگذارند همگی به خاطر آن است که گمان میکنند شما هر کجا حقی ببینید تقویت میکنید و هر کجا ظلمی ببینید جلوگیری میکنید.
به نظرم سکوت عالمان دینی حقیقتا تف سربالاست.
@farbehi
نقد و نظارت باعث تقویت نظام است؛
نقد و اعتراض در چارچوب اصول و ضوابط دینی، باعث تقویت حاکمیت دینی است.
چهل سال از انقلاب و تشکیل نظام اسلامی گذشته، از همان ابتدای انقلاب، فضای حاکم بر مساجد، فضای توجیه عملکرد مسؤولان و کارگزاران نظام بود؛ این امر تشکیل دولت اسلامی را به تأخیر انداخت، امروز با تهاجماتی که از سوی معارضان نظام دیده میشود، اشکالاتِ نهادینهشده در لایههای مختلف نظام اسلامی به خوبی آشکار شده؛
آشکار شدن عیبهای نظام، میتواند آغازی بر یک اصلاح و گام نهادن به سوی تشکیل دولت اسلامی باشد.
اگر نقدکردنِ مسؤولانِ نظام اسلامی، مورد سوءاستفادهی دشمن قرار میگیرد معمولا به جهت اصل نقدکردن نیست بلکه به جهت عدم مراعات اصول،اخلاق و تدبیر در نقد است.
منطق نقدِ صحیح، یکی از حیاتیترین نیازهای امروز ماست؛ نقدها در برخی موارد تخریبی و با شکستن حدود و ضوابط دینی است و همین امر باعث میشود تا این نقدها به ضرر حاکمیت دینی تمام شود.
نقد، گاه سازنده و گاه مخرّب است؛ نقدی که مسؤولان را تحت فشارِ افکار عمومی قرار دهد تا مجبور شوند خود یا ساختارهای فاسد را اصلاح کنند، نقد سازنده، و نقدی که صرفا اعتبار اجتماعی یک مسؤول یا یک ساختار سیاسی را از بین برد، نقد مخرّب است.
تلاش کنیم نقد حاکمیت و نقد مسؤولان نظامِ اسلامی به دست قشر انقلابی و متدین جامعه بیافتد تا نقدها، صرفا برای از بین بردن اعتبار اجتماعیِ نظام اسلامی نباشد.
امیرمؤمنان علی علیهالسلام فرمودند:
«حُسنُ الشُّهرةِ حِصنُ القدرةِ؛ حُسن شُهرت دژی برای بقاء قدرت است».
برخی افراد و گروههای سیاسی، برای از بین بردن اقتدار سیاسیِ طرف مقابل، دست به تخریب میزنند تا حسن شهرت او را از بین ببرند و در نتیجه اقتدار سیاسیِ او را بشکنند.
این، یکی از آسیبهای جدی نقد، در فضای رسانهای ماست.
مهمتر از اینکه نقدِ حاکمیت، و نقد مسؤولان نظام، به دست متدینها بیافتد آن است که نقدها در چارچوب هنجارها و الگوهای دینی انجام شود.
بیایید همگی فرهنگ نقد صحیح و تأثیرگذار را گسترش دهیم.
@farbehi
امروز همهی دستگاههای رسانهای غرب، دست به دست هم دادهاند تا مردم را به این باور برسانند که مشکلات ایران و حاکمیت آن، به جهت ساختار دینی آن است.
از کسانی که اعتقادی به دین اسلام ندارند انتظاری نیست اما برخی از گروههای سیاسیِ داخلی نیز همین خط را دنبال میکنند.
نباید اجازه دهیم جریان نقد حاکمیت، به دست چنین افرادی بیافتد چون دائما آدرس غلط میدهند.
@farbehi
نظارت و کنترل اجتماعی؛
در کتابفروشی آستان قدس رضوی کتابها را یکی یکی در موضوعات مورد علاقهام نگاه میکردم، کتابی دیدم به نام «امر به معروف و نهی از منکر در اندیشهی اسلامی»؛ نوشتهی مایکل کوک، اندیشمند انگلیسی-آمریکائی که در یکی از دانشگاههای آمریکا مشغول تدریس در موضوعات تاریخ اسلام و اسلامشناسی است. (http://ensani.ir/fa/article/53058/)
کتاب را از درون قفسه برداشتم و همان جا مقدمهاش را خواندم، نویسنده در مقدمه نوشتهبود که زنی در یکی از ایستگاههای قطارِ شهری، مورد تعرض مردی قرار گرفته و مردم نیز بدون تفاوت، به آن زن و مرد نگاه میکردند؛ آن زن با فریاد، از مردم کمک خواسته اما اطرافیان کمک نکردند، در این بین یک نفر، مجرم را دنبال کرده و تلاش میکند تا به وسیلهی پلیس دستگیر شود، روزنامهها که عکسالعمل این مرد برایشان جالبتر از اصل ماجرا بوده، این جریان را با تأکید بر عکسالعمل آن مرد منتشر میکنند.
مایکل کوک پس از ذکر این جریان میگوید:
(ما به نوعى وظیفه داریم دیگران را از ارتکاب کارهاى ناپسند به همنوعان خود بازداریم),
اما به این نتیجه مى رسد که در دنیاى غرب, نامى براى این وظیفه وجود ندارد و تعبیر (امداد) هم از بیان آن نارسا است سپس میگوید در مطالعات اسلامیام به این نکتهی جالب رسیدم که در اسلام، مجموعهآموزههایی به هم پیوسته، به نام امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد که به تفصیل و به شکل منسجم به این موضوع پرداخته، پس از آن، تصمیم میگیرد در این زمینه تحقیق کند و در نهایت، حدود دو هزار کتاب و مقاله در زمینهی نهی از منکر در اندیشهی اسلامی مطالعه میکند.
پس از خواندن مقدمهی مذکور، همیشه این سؤال در ذهنم خطور میکرد که؛
احساس مسؤولیت و عکسالعمل نشان دادن در قبال بزهکاریها؛ خصوصا مواردی که به دیگران و حقوق دیگران لطمه وارد میکند مقتضای انسانیتِ هر انسانی است پس چگونه میتوان در جامعهای با آن همه مطالعات گسترده در علوم انسانی، هیچ نامی برای آن نیافت؟!
بالاخره در کتابهای جامعهشناسی، عنوانی دیدم که به بررسیِ این وظیفهی اجتماعی پرداخته؛ این وظیفه، با نامی معیّن در کتب جامعهشناسی در بخش فرهنگ، مورد بحث قرار گرفته و ضرورت آن نیز اجمالا تبیین شده و بیان کردهاند که افراد یک جامعه نباید در قبال هنجارشکنیهایی که میبینند، بیتفاوت باشند.
سرفصلی که به این موضوع پرداخته؛ «نظارت اجتماعی» و «کنترل اجتماعی» است؛ این سرفصل یکی از ریزموضوعات فرهنگ و انحرافات و آسیبهای اجتماعی است.
در اینکه اسلام دینی جامع و کامل است تردیدی نیست و در اینکه این شرقشناسی نیز زحمات زیادی در این پژوهش کشیده شکی ندارم اما باور همیشگیام این بوده که آموزههای اسلام، آموزههایی مطابق با انسانیتِ انسانهایند، لذا اصول و کلیات آن، قابل دفاع عقلانی و مورد تأیید تجربههای بشری است؛ دربارهی این آموزه نیز به روشنی میتوان فهمید و در بستر جامعه میتوان دید که نظارت و کنترل اجتماعی، نسبت به حفظ هنجارهای صحیح یک جامعه، نشانهی زنده بودن یک انسان است.
انسانِ بیتفاوت، یک انسان مرده است؛ دیندار و بیدین هم ندارد، تفاوت انسان دیندار با بیدین در این است که انسان دیندار مرتب از طریق آموزههای وحیانی، گنجینههای عقلیاش تحریک و احیاء میشود و به این امور توجه میکند اما انسان بیدین، گاه اولیترین اصول انسانی را کنار میگذارد و گاه حتی شکستن اصول انسانی را مقتضای انسانیت به شمار میآورد.
@farbehi
«نظارت اجتماعی» را به دو معنا میتوان دانست؛
1- به معنای اینکه افراد، خود را در معرض نگاهِ هنجاریِ دیگران ببینند.
2- به معنای اینکه افراد، به دیگران نگاه هنجاری داشته و خود را حافظ هنجارهای اجتماعیِ صحیح بدانند.
طبیعی است که «احساس تحت نگاه هنجاری دیگران بودن»، محصول «نگاه هنجاریِ اعضای جامعه» است لذا اگر افراد جامعهای، نگاه هنجاری به رفتارهای دیگران نداشتهباشند، احساس تحت نظارتِ دیگران بودن به وجود نمیآید.
نگاه هنجاری به دیگران، با دو آموزهی «خودانتقادی» و «نهی از عیبجویی نسبت به دیگران» تعدیل شده و برآیند آن، نهادینهشدنِ ارزشها در ذهن و رفتار یک جامعه میشود.
نگاه هنجاری به افراد جامعه، از جمله وظایف دینی همهی ماست؛ پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله فرمودند:
کُلُّکُم راعٍ و کُلُّکم مسؤولٌ عن رَعیَّتِه؛ یعنی همهی شما حافظ همدیگرید و همهی شما نسبت به دیگران مسؤولید.
@farbehi
حداقل، آهنگ آن را کند میکند؛
برخی از علمای دین، همیشه نقش نظارتی خود را انجام دادهاند و علیه اشتباهاتی که از سوی کارگزارانِ حاکمیت سر میزده، فریاد زدهاند، اما گاه احساس میشده که فائدهای در تغییر آن رفتارِ ناپسند ندارد،
ولی این نکته را باید در نظر داشت که اگر چه ممکن است فائدهای در تغییر آن رفتار اشتباه نداشتهباشد، اما اجازه نمیدهد اشتباهات و ظلمها بیش از آن گسترش یابد، یا حداقل، آهنگ آن را کند میکند،
🔽اگر سكوت علماى دين و رؤساى مذهب (اعلى اللّه كلمتهم) موجب جرأت ستمكاران بر ارتكاب بقيّۀ محرمات و ايجاد بدعتها شود، سكوت كردن بر آنان حرام است و بر آنها واجب است انكار نمايند اگر چه در از بين بردن معصيتى كه مرتكب مىشود، تأثيرى نداشته باشد.(خمینی، تحریرالوسیله، امر به معروف و نهی از منکر، شرط چهارم)
@farbehi
فائدهی مطالبهگری؛
این را قبول دارم که بعضی از مسؤولان نظام، نسبت به حل مشکلات مردم بیتفاوت شدهاند و به راحتی نمیتوان آنها را به انجام وظایفشان واداشت اما بسیاری از مسؤولان، با اندک جنبشی مطالبهگرایانه که از سوی دانشجویان یا طلاب یا نخبگان یا هر کسی که پایگاه اجتماعی دارد، انجام میگیرد، رفتارشان کاملا تغییر میکند.
یادم هست یک بار با یکی از اساتید به طرف محل تدریس میرفتیم، همینطور که توی ماشین نشستهبودیم یکمرتبه گفتگو را قطع کرد و سریع، درون برگههای امتحانی که در دستش بود به دنبال نام یکی از دانشپژوهان گشت، برگهاش راپیدا کرد و همان جا در بین راه، برگهاش را تصحیح کرد و سپس برگهها را به درون پاکتی گذاشت و نفس راحتی کشید! پرسیدم: جریان این برگه چه بود که گفتگو را قطع کردی و آن را تصحیح کردی، و سپس نفس راحتی کشیدی؟!
گفت: این آقا یکی از دانشپژوهانی است که از روزی که امتحان گرفتهام هر بار مرا میبیند میگوید:
ببخشید استاد! نمرهی من چند شده؟!
به خاطر همین، برگهی این دانشپژوه را تصحیح کردم که تا از من نمرهاش را مطالبهکرد سریع به او بگویم: نمرهی تو شده فلان!
گفتم: پس بقیهی برگهها چی؟
گفت: انشاءالله هر وقت فرصت کردم تصحیح میکنم!
سپس دربارهی موضوعات مختلف؛ از آسفالت محله، تا مشکلات کشور و شعر ابن مالک و شرح سیوطی! به گفتگوهایمان ادامه دادیم!
از آن جریان چند سال گذشته، نمیدانم هنوز بقیهی برگهها را تحویل داده یا نه!
@farbehi