از خواب بیدارشدم.نمازرا خواندم .سریع باید آماده میشدم...
وسایلم را برداشتم...یک سطل و یک نقاب اینها ابتدایی ترین وسایل کار است...هوا گرگ ومیش است...صدا زیادست انگار همه بیدارن ....راه میافتم..نسیم خنکی صورتم را لمس میکند.. به طرف صحرا میروم...بوی تکراری گلرنگ بازبه مشامم میخورد.انگار دیر رسیده ام ...به زنها و مردهاو بچه ها که در صحراهای مسیر مشغول گل گیرین نگاه میکنم...
پیاده میشوم کفشهایم را محکم میبندم..چادر رنگیم را دور کمر میبندم و سطل سفیدم که حالا رنگ زرد ونارجی گرفته را برمیدارم... صدای غر زدن قورباغه ای در نزدیکیم بگوش میرسد..
بسم الله میگویم وشروع میکنم...
آن طرفتر زنها کنار هم مشغول کار و صحبت اند...
طرف دیگرم مرد میانسالی با صدای نخراشیده دم صحبش زیر آواز میزند...
به خودم برمیگردم..به گلهایی که روبرویم صف کشیده اند ومن بااید آنها را میچیدم
یکی ...دوتا...سه تا....
آواز قشنگ پرندها بذوق می آوردم
زن میانسال تقریبا پیری بغل دستم سبز میشود..نگاهم سمتش میرود
چه میگوید؟؟
انگار هر گل دانه ی تسبیحی ست که در دستهای رنگیش میچرخن .. .چشمهایم را بازتر میکنم تا بهتر ببینمش..نصف تنش لای بوتها ی گل است.. چارقدش را دور گردنش پیچانده و از پشت گره زده .صورتی مهربان با گونه های قرمز وآفتاب سوخته...
.انگار اصلا مرا نمیبیند ..
صدای آرام و زمزمه گونه اش که با چیدن هر گل به زبان میآورم توجه ام را جلب میکند.گوشهایم را تیزتر میکنم..
یا کاشف الکرب..یاکاشف الکرب..
سلام میکنم..جا میخورد، میگوید: سلام ننه خدا قوت...
میگویم ذکر میگویی؟
بغض میکند..آهی میکشد میگوید اگر آقا بطلبه میخوام با پول گلرنگام برم پا بوسش کربلا.😢
بغضش رو میخورد, میخوام اولین سفرم با پولی باشه که دست رنج خودمه اینجوری کیفش بیشتره...
توی دلم یه حالی میشم...
چرا تا حالا نتونسته بره..!!
دلم خواست براش دعا کنم..
خدا کنه گلرنگاش بشه اندازه پول کربلا😔
آفتاب کم کم داره در میاد..
بوی گلرنگا حالا دیگه داره تندتر میشه..
وقطعا آزردتر ...
پشه ها هم همینطور..
سرمو از گلا میگیرمو نگاه میکنم به دور ورم ..
صدای لالایی یه زن جوان ...یه لبخند تلخ میشینه به لبم..
نفس عمیقی میکشم.
صدای چن تا پسر بچه هشت نه ساله که لای بوتها بسختی میشه دیدشون...
دوس دارم ببینم چی میگن به هم..
چرا یه بچه باید این وقت صبح از خوابش زده باشه واینجا باشه حالا !!لای این بوی گل حساسیتزاو این پشه ها...
دیگر وقت استراحته
از دور از طرف زنی که به گمانم مرا میشناسد به صرف چایی دعوت میشوم.دستی به عنوان قبول دعوتش بالا میکنم و راهی میشوم سمتش...
همدیگر را میشناسیم از دیدن هم با ان سرو وضع خنده یمان میگیرد.. چای را تعارف کرده ونکرده برمیدارم.«پناه میبرم به لیوان چایی ام از خستگی...
زنی که از چشمانش میشود براحتی فهمید چقد از کاری که میکند خوشحال است .میگوید خدا برکت به مال وملکشان بدهد که بفکر مردم اند ..اجازه دادن بیایم زمینشون ..سرفه اش میگیرد سینه را صاف کرده ..ادامه میدهد ..خدا میدونه چقد من به پولش محتاجم...
ته مانده چایم را سر میکشم، قندی اضافه می اندازم دهانم بلند میشوم...
آفتاب دیگر دارد مستقیم روی سرم میپاشد..
بوی گلرنگ دیگر دارد خفه ام میکند..
به کیسه های پشت زنها که دیگر پر شده اند نگاه میکنم..
دیگر آنها را کیسه های معمولی هر روزه که پراز گل های زرد ونارجی هستند نمیدیدم
آنها آرزوها،امید ها و شاید حسرت هایی بودند که با دستهایشان چیده اند..
وبه دوش زنها..بچه ها.پیرمردها و پیرزن های خسته برده میشدند .....
هدایت شده از توییتر انقلابی
شخصی از آیت الله بهجت درخواست دستوری فرمودند.آقا کههمیشهمشغول ذکر بودند، سر بلند کردند و فرمودند: تا "میتوانید گناه نکنید" سپس سر به زیر انداختند و مجدّداً مشغولذکرشدند.بعد
از چند لحظه سر بلندکردند و فرمودند اگر احیاناً گاهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن حقّالناس است نباشد. باز سر به زیر انداخته و مشغول ذکر شدند. و بعد از چند لحظه باز سر بلند کردند و برای سومین بار فرمودند: «اگر گناه مرتکب شدید که در آن حقّالناس است
سعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید و برای آخرت نگذارید که آن جا مشکل است.
خدا از حق خودش میگذرد ولی از حق الناس هرگز!حواسمان باشد
🗣️ثنا سعادتی
@twtenghelabi
هدایت شده از تخریب چی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 با دین این کلیپ خستگی آدم در میره
🔰 پُرامیدترین کلیپ😍
#ایمان #امید
#آرامش #اقتدار
🌏 #تخریبچی👇
🆔 @takhribchi110
هدایت شده از گزیدهها gozideha1404@
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا از آمریکا برگشتم؟
🔺پای صحبت یکی از هموطنانمون نشستیم که بعد از ۱۸ سال تونست گرینکارت و اقامت آمریکا بگیره، ولی بعد از فقط دو ماه، برگشت ایران!
🔸نکات جالبی گفت که شنیدنش میتونه جذاب باشه.
🆔 @gozideha1404
ضمن تبریک و گرامیداشت روز دهیار
، از زحمات بی شائبه دهیار محترم روستای هلارته جناب اقای محمود محرابی که در توسعه، عمران و آبادانی و پیشرفت روستا در عرصه های مختلف اجتماعی ،فرهنگی و اقتصادی تلاش مینمایند،
تشکر و قدر دانی می کنیم و توفیق روز افزون این عزیز را ازدرگاه خداوند متعال مسئلت داریم.
🔰پایگاه مقاومت بسیج شهید بهشتی روستای هلارته
💠💠💠💠💠
هدایت شده از یازینب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻نماهنگ ساقی کوثر 🔻
🔸️خواننده : علیرضا میدانی
🔸️همخوانی گروه فرهنگی هنری ساقی کوثر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایستگاه صلواتی هم اکنون