میکشتمت! وساطت ایمان اگر نبود
پروای نان و پاس نمکدان اگر نبود
بی شانهی تو سر به کجا میگذاشتم،
ای نارفیق! کوه و بیابان اگر نبود؟!
پیراهنم به دادِ منِ تنگدل رسید،
خود سینه میشکافت، گریبان اگر نبود!
در رفته بود این جگر از کوره، بی گمان
همراهِ صبر، همتِ دندان اگر نبود!
از این جهانِ سفله به یک خیزش بلند،
رد میشدیم، تنگیِ دامان اگر نبود!
میگفتمت چه دیدهام و چیست در دلم،
این ترسِ خنده آورم از جان اگر نبود!
#حسین_جنتی
#غزل
بار سنگین، ماه پنهان، اسبِ لاغر نابلد
ره خطا بود و علامت گنگ و رهبر نابلد
ما توکل کرده بودیم این ولی کافی نبود
نیل تر بود و عصا خشک و پیمبر نابلد
از چه میخواهی بدانی؟ هیچ یک از ما نماند
دشمن از هر سو نمایان، ما و لشکر نابلد
از سرم پرسی؟ جز این در خاطرم چیزی نماند
تیغ چرخان بود و گردن نازک و سر نابلد
مشتهامان را گره کردیم اما ای دریغ
مشتی از ما سستپیمان، مشت دیگر نابلد
گاه غافل سر بریدیم از برادرهای خویش
دید اندک بود و شب تاریک و خنجر نابلد
نامهها بستیم بر پاشان، دریغ از یک جواب
باز و شاهین تیزچنگال و کبوتر نابلد
کشتی ما واژگون شد تا نخستین موج دید
ناخدای ما دروغین بود و لنگر نابلد
#حسین_جنتی