🔻این یک داستان واقعی است.🔻
خلاصه داستان:
حضرت ابراهیم پس از سالها (نزدیک صد سال) صاحب فرزندی شد به نام اسماعیل. وقتی اسماعیل به سنّ نوجوانی رسید، ابراهیم سه شبِ پیاپی خواب دید که باید به فرمان خدا فرزندش رو ذبح کنه. بعد از شبِ سوم، تصمیم گرفت موضوع رو با پسرش در میان بگذاره. و حالا دنبالهی ماجرا از زبان قرآن:
🌴سوره صافات آیات ۱۰۲ تا ۱۱۰
ابراهیم ﮔﻔﺖ: ﻓﺮﺯﻧﺪم! ﻣﻦ در ﺧﻮﺍﺏ ﺩﻳﺪهام ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﻮ ﺭا ﺫﺑﺢ ﻛﻨﻢ، ﻧﻈﺮ ﺗﻮ چیست؟!
«ﻗﺎﻝَ ﻳﺎ ﺑُﻨَﻰَّ ﺇِﻧِّﻰ ﺃَﺭﻯ ﻓِﻰ ﺍﻟْﻤَﻨﺎمِ ﺃَﻧِّﻰ ﺃَﺫْﺑَﺤُﻚَ ﻓَﺎﻧْﻈُﺮْ ﻣﺎ ﺫﺍ ﺗَﺮﻯ».
اسماعیل ﻛﻪ ﻧﺴﺨﻪﺍﻯ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩ ﭘﺪﺭ ﺍﻳﺜﺎﺭﮔﺮش ﺑﻮﺩ، و به قول خودمونی شاگرد مکتبِ باباش بود، ﺑﺎ ﺁﻏﻮﺵِ ﺑﺎﺯ، ﺍﺯ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﻟﻬﻰ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﻛﺮﺩ:
اسماعیل ﮔﻔﺖ: ای ﭘﺪﺭ! ﻫﺮ ﺩﺳﺘﻮﺭﻯ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﺟﺮﺍ ﻛﻦ.
«ﻗﺎﻝَ ﻳﺎ ﺃَﺑَﺖِ ﺍﻓْﻌَﻞْ ﻣﺎ ﺗُﺆْﻣَﺮُ».
ﻭ ﺍﺯ بابتِ ﻣﻦ خیالت ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎشد، ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺻﺎﺑﺮﺍﻥ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﻳﺎفت.
«ﺳَﺘَﺠِﺪُﻧِﻰ ﺇِﻥْ ﺷﺎءَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻣِﻦَ ﺍﻟﺼَّﺎﺑِﺮِﻳﻦَ».
🌟 حالا این وسط چیها گذشته، قرآن نمیگه. قرآن فقط ﺭﻭﻯ ﻧﻘﺎﻁِ ﺣﺴﺎﺱ ﻣﺎﺟﺮﺍ دست میذاره.
حالا ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﻯ ﺣﺴﺎس ﻓﺮﺍ ﺭﺳﻴﺪه، و ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﻟﻬﻰ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺟﺮﺍ بشه.
⚡️ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻛﻪ دید پسرش تسلیم فرمان الهی شده، پسرش رو بغل کرد، صورتش رو بوسید، ﻭ ﻫﺮ ﺩﻭ شروع کردند گریه کردن...
ﻗﺮﺁﻥ، ﻫﻤﻴﻦ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ، خیلی ﻛﻮﺗﺎﻩ بیان میکنه که:⇟
ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻭ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺷﺪﻧﺪ، ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ پیشانیِ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺧﺎﻙ گذاشت...
«ﻓَﻠَﻤَّﺎ ﺃَﺳْﻠَﻤﺎ ﻭَ ﺗَﻠَّﻪُ ﻟِﻠْﺠَﺒِﻴﻦِ».
❗️ ﺍمّا چاقوی تیزِ ابراهیم🔪، ﺩﺭ ﮔﻠﻮﻯ ﻟﻄﻴﻒِ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻛﻤﺘﺮﻳﻦ ﺍﺛﺮﻯ نداشت!...
❗️ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ چند بار امتحان کرد، امّا اتفاقی نیفتاد.
چون ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢِ ﺧﻠﻴﻞ دستور میداد: ﺑِﺒُﺮ!
ﺍﻣّﺎ ﺧﺪﺍوندِ جلیل دستور میداد: ﻧَﺒُﺮ!
ﻭ ﻛﺎﺭﺩ فقط ﮔﻮﺵ به ﻓﺮﻣﺎﻥ خداست
اﻳﻨﺠﺎ دیگه ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺎ یه ﺟﻤﻠﻪی ﻛﻮﺗﺎﻩ، ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻫﺎ ﭘﺎﻳﺎﻥ میده:⇟
دﺭ ﺍﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎم ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺪﺍ ﺩﺍﺩﻳﻢ، ﻛﻪ ﺍﻯ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ...
«ﻭَ ﻧﺎﺩَﻳْﻨﺎﻩُ ﺃَﻥْ ﻳﺎ ﺇِﺑْﺮﺍﻫِﻴﻢُ».
ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﺎﻣﻮﺭﻳﺖ ﻳﺎﻓﺘﻰ، ﺍﻧﺠﺎم ﺩﺍﺩﻯ..
«ﻗَﺪْ ﺻَﺪَّﻗْﺖَ ﺍﻟﺮُّﺅْﻳﺎ».
ﻣﺎ ﺍﻳﻨﮕﻮﻧﻪ، ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺟﺰﺍ ﻭ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻣﻰﺩﻫﻴﻢ..
«ﺇِﻧَّﺎ ﻛَﺬﻟِﻚَ ﻧَﺠْﺰِﻯ ﺍﻟْﻤُﺤْﺴِﻨِﻴﻦَ».
ﺍﻳﻦ ﻣﺴﻠّﻤﺎً ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻣﻬﻢ ﻭ ﺁﺷﻜﺎﺭﻯ ﺍﺳﺖ..
«ﺇِﻥَّ ﻫﺬﺍ ﻟَﻬُﻮَ ﺍﻟْﺒَﻠﺎءُ ﺍﻟْﻤُﺒِﻴﻦُ».
ﻣﺎ ﺫﺑﺢ ﻋﻈﻴﻤﻰ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﻯ ﺍﻭ ﻛﺮﺩﻳﻢ..
«ﻭَ ﻓَﺪَﻳْﻨﺎﻩُ ﺑِﺬِﺑْﺢٍ ﻋَﻈِﻴﻢٍ».
💯ﺩﺳﺖ ﻛﺸﻴﺪﻥ ﺍﺯ ﻓﺮﺯﻧﺪ، خیلی امتحان سختیه، امّا ﻣﺆﻣﻦ، در هر حالی ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﻭ ﺑﻬﺎﻧﻪ نمیگیره.💯
لذا در عوضِ این کارِ بزرگِ ابراهیم، ﺧﺪﺍ نه تنها ابراهیم رو تحسین کرد، ﺑﻠﻜﻪ یاد و ﺧﺎﻃﺮﻩ او ﺭو ﺟﺎویدان کرد، و در آیه بعد میفرماید:↶
☝️ ﻣﺎ ﻧﺎمِ ﻧﻴﻚِ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻣّﺘﻬﺎﻯ ﺑﻌﺪ ﺑﺎﻗﻰ ﻭ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﺳﺎﺧﺘﻴﻢ، و به این ترتیب اﻭ ﺍﺳﻮﻩﺍﻯ ﺷﺪ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻳﻨﺪﮔﺎﻥ.
«ﻭَ ﺗَﺮَﻛْﻨﺎ ﻋَﻠَﻴْﻪِ فِی الْآخِرِینَ».
✅ خدا با اون همه عظمت و بزرگی، در آیه بعد به ابراهیم سلام میده و داستان اینجا تموم میشه:
ﺳﻠﺎم ﺑﺮ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ... ﺁﻥ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺨﻠﺺ ﻭ ﭘﺎﻛﺒﺎﺯ
«ﺳَﻠﺎمٌ ﻋَﻠﻰ ﺇِﺑْﺮﺍﻫِﻴﻢَ».
خُب، این داستان اینجا تموم شد، امّا یه سوال باقی موند.⇟
⁉️❗️ اون ذبح عظیم چی شد، که قرآن فرمود:↶
ﻣﺎ ﺫﺑﺢ ﻋﻈﻴﻤﻰ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﻯ ﺍﻭ ﻛﺮﺩﻳﻢ.
«ﻭَ ﻓَﺪَﻳْﻨﺎﻩُ ﺑِﺬِﺑْﺢٍ ﻋَﻈِﻴﻢٍ».
سالها بعد، ذبح عظیم در کربلا معنا شد....
ابراهیم یک فرزندش را به قربانگاه برد، ولی حسین خود و همه هستیاش را به قربانگاه برد.
نامِ نیکِ ابراهیم، برای آیندگان باقی ماند...
و نامِ حسین، برای همیشه در تاریخ باقی ماند...
❗️ پس جای تعجّبی ندارد، که خدا در قرآن یکبار به ابراهیم سلام میدهد، در حالی که همیشه بر حسین سلام میدهد.
«سلام علی الحسین....»
⚡️ ای صبا از من به اسماعيل قربانى بگو:
⚡️ زنده برگشتن ز كوى دوست، شرط عشق نيست!
⚡️ عاشق دلداده آن باشد كه در كوى حبيب
⚡️ «تن به خاک» و «سر به نيزه» سوى محبوبش رود.
#تفسیر_کوتاه
•┈┈••✾🍃💞🍃✾••┈┈•
🆔@farhang_khanevadeh