eitaa logo
پایداری
333 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
5.6هزار ویدیو
218 فایل
اهداف: ⚪️ نگاهی به رویدادها و ارزشهای انقلاب - پایداری و جبهه مقاومت ▫️حوادث جریان سازِ گذشته، حال و ده های پیش رو 🔴 شناخت دشمن و جریانات مرموز فتنه - تهاجم فرهنگی، سبک زندگی و تغییر بینش جامعه. . .
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج قاسم هم سخنرانی خیلی قشنگی برای نیروها کرد که یک جمله‌اش این بود: «من به عنوان عبادت، دست و پای شما نیروهای توپخانه را که در الحاضر به اسلام و شیعه آبرو دادید می‌بوسم». جمله دیگر این بود «به شما، مدافعین حرم می‌گویند و حرم کل جمهوری اسلامی است». من آن موقع نمی‌دانستم و نمی‌فهمیدم این یعنی چه. یعنی چی که کل جمهوری اسلامی حرم است؟ ما در نزدیکی دریای مدیترانه و در حلب می‌جنگیدیم. خلاصه آن روز بچه‌ها خیلی خوشحال شدند. به حاج قاسم گفتم هدیه‌ای داری که به نیروها که این چند روزه آتش‌ها را اجرا کردند بدهیم؟ حسین پورجعفری را صدا کرد و او هم تعدادی انگشتر یمنی ناب به من داد و گفتم چند نفر از نیروها را تشویق کن. گفتم باشد. درخواست کردم ۵ نفر از نیروهایی که خیلی زحمت کشیدند، با خانم‌هایشان به کربلا بروند. قبول کرد و به حسین پورجعفری گفت حسین! حاج محمود اسم ۱۰ نفر را می‌دهد. وقتی به ایران رفتیم بگو اینها را با همسرانشان با هواپیما به کربلا ببرند. من هم اسم ۱۰ نفر را دادم. حاجی روی کاغذ نوشت هزینه هوایی این افراد با خانم‌هایشان را بدهید تا به کربلا بروند و برگردند. بعد پورجعفری را که همیشه مثل پروانه دور و بر حاج قاسم می‌چرخید صدا کرد و گفت: حسین! اینها را ببر تهران و کارهایش را انجام بده. مدتی بعد حاج قاسم هم به ایران آمد. ما هم منطقه وسیعی را آزاد کردیم و باید برای مراحل بعد آماده می‌شدیم. * نیروی قدس در سوریه از نیروهای ارتش خودمان هم استفاده کرد. این نیروها در توپخانه هم بودند؟ اصلا چطور شد که از ارتش نیرو گرفتید؟ یک روز به من گفتند حاج قاسم با شما کار دارد. رفتم پیشش. گفت اوضاع چطور است؟ مهمات داری؟ چیزی کم نداری و از این صحبت‌ها. گفتم چند توپ ۱۰۵ که نیروی قدس فرستاده خیلی خوب است. اگر هست، تعداد دیگری از اینها به ما بدهید. گفت نداریم. گفتم در ایران هست. گفت کجا؟ گفتم ارتش دارد. گفت این دفعه که به ایران رفتیم با من بیا پیش فرمانده کل ارتش آقای سرلشکر صالحی [سرلشکر صالحی در آن زمان فرمانده کل ارتش بود که بعدا جای خود را به امیر سرلشکر موسوی داد] برویم و تعدادی توپ بگیریم. بعد پورجعفری را صدا کرد و گفت: حسین! تشویقی‌هایی که حاج محمود گفته بود انجام شد؟ ایشان هم گفت بله. من هم تشکر کردم. گفت خودت کی می‌روی؟ پورجعفری گفت اسم خودش را نداده است. گفت اسم خودت را ننوشتی؟ گفتم نه، من که اسم خودم را نمی‌نویسم، بچه‌ها زحمت کشیده بودند. گفت حسین! همین الآن زنگ بزن و اسم حاج محمود را به لیست ۱۰ نفره اضافه کن. پورجعفری هم همین کار را کرد و قسمت این شد که ما یک سفر کربلا یادگاری از حاج قاسم داریم. همه ما و حاج قاسم در محاصره افتادیم ما در جنوب حلب داشتیم برای عملیات آماده می‌شدیم که ناگهان داعش با هماهنگی مسلحین آمد و جاده «خناصر» به «اثریا» را بست. معنی این حرف این است که همه ما و حاج قاسم و نیروها کامل در محاصره افتادیم. حاج قاسم خودش فرماندهی حلب را به عهده گرفت. ابو احمد هم به حماه رفت. او از آنجا و حاج قاسم در اینجا فرماندهی می‌کردند. ۱۸ روز این محاصره طول کشید. نه مهمات بود، نه سوخت و نه هیچ چیز دیگری می‌آمد. در محاصره باید می‌جنگیدیم و طراحی می‌کردیم و حمله می‌کردیم و خط را هم نگه می‌داشتیم. در این ۱۸ روز، حاج قاسم از حلب تکان نخورد. ایستاد، طراحی و عملیات کرد تا راه خناصر به اثریا باز شد. شرط سرلشکر صالحی برای حاج قاسم یک روز بعد از این ماجراها، حاج قاسم با من تماس گرفت و گفت فردا دمشق باش تا باهم به ایران برویم. گفتم حاجی من کار دارم. گفت نه، بیا برویم. کار واجب داریم. باهم به تهران آمدیم. صبح به دفترش رفتم. گفت بیا برویم به دفتر سرلشکر صالحی تا هم فوت خانمش را تسلیت بگوییم و هم تعدادی توپ و مهمات بگیریم. به دفتر سرلشکر صالحی رفتیم. حاج قاسم شروع به صحبت کرد و به ایشان تسلیت گفت. بعد گفت این آقای چهارباغی فرمانده توپخانه ماست. آقای صالحی خودش هم توپچی است. گفتم امیر! ما تعدادی توپ و گلوله می‌خواهیم. چند قبضه توپ ۱۰۵ در سوریه داریم که خیلی خوب کار می‌کنند؛ زحمت بکشید تعدادی از این توپ‌ها به ما بدهید. گفت همین؟ گفتم بله. امیر صالحی به حاج قاسم گفت من یک شرط دارم؛ حاج قاسم پرسید چه شرطی؟ ایشان هم گفت شرطم این است که به تعداد توپ‌هایی که به شما می‌دهیم، از ما نفر توپچی ببرید تا در آنجا کار کنند که ما هم در این جهاد شریک باشیم. حاج قاسم قبول کرد و گفت حرفی ندارم. حاج محمود نماینده ماست، شما هم یک نماینده معرفی کنید. آقای صالحی هم امیر نعمتی را که فرمانده تیپ ۶۵ نوهد بود و الان جانشین فرمانده نیروی زمینی ارتش هست، به عنوان نماینده معرفی کرد تا کارها را با ایشان هماهنگ کنیم.
حاج قاسم از آقای صالحی پرسید چندتا توپ می‌دهید؟ ایشان یک نفر را از بیرون صدا کرد و در گوشی باهم حرف زدند و قرار شد چند قبضه توپ و تعدادی گلوله بدهند که این تعداد برای ما خیلی خوب بود. فردای آن روز به دفتر امیر نعمتی رفتم و با هم ناهاری خوردیم و هماهنگی‌ها انجام شد تا آنها هم نفراتشان را معرفی کنند. توپ‌ها را هم تحویل دادند. به مرور زمان، طی چند دوره، نیروهای ارتش هم آمدند و خیلی کارها یاد دادند و خیلی کارها هم یاد گرفتند. طوری شد که امروز توپخانه نیروی زمینی ارتش تعداد زیادی توپچی جنگ دیده و با تجربه دارد که اینها در سوریه به کمک ما آمدند. خدا به امیر حیدری فرمانده نیروی زمینی ارتش سلامتی بدهد؛ او مدتی به سوریه آمد و مهمان من بود. به همه مناطق و توپچی‌ها هم سر زد. یک روز به من گفت مدیون هستی اگر کاری داشته باشی و به من زنگ نزنی؛ حتی اگر نصفه شب بود. بعد شماره موبایل، منزل، محل کار و آجودانش را داد و گفت هر موقع کار داشتی به من بگو. واقعا هم همین کار را کرد. یادم هست یک بار وسایلی برای تعمیر و نگهداری توپ‌ها می‌خواستیم که فقط ارتش داشت؛ وقتی زنگ زدم، فردای آن روز آتلیه و تجهیزات را بار هواپیما کرد و به دمشق فرستاد و بلافاصله به دست ما رسید. نیروهای خوبی هم فرستاد که کارهای بزرگی کردند. خب، ما الان کجاییم؟ * جنوب حلب، اواخر سال ۹۴. البته بحث در مورد عملیات آزادسازی نبل و الزهرا هم نیمه تمام ماند. حاج قاسم یک بار به تهران آمد و برگشت. گفتند حاج قاسم خواسته تا به شما بگوییم یک مهپا (مرکز هماهنگی و پشتیبانی آتش) در شمال حلب بزنید. با خود گفتم برای چه؟ ما که هنوز کارمان در جنوب حلب تمام نشده؟ معمولا این چیزها را از حاج قاسم نمی‌پرسیدیم و دستوراتی که بود را انجام می‌دادیم. تمام نیروها را هم به شمال حلب کشاندند. در جلسه‌ای به ایشان گفتم حاج قاسم ما مهپا را ایجاد کردیم و از او خواستم بیایید برای نیروها صحبتی کند؛ گفت چشم حاج محمود؛ برویم. آمد و در مهپای ما داخل سوله نشست و نیروها را جمع کرد و من یک گزارش دادم و نیروها هم گزارش دادند و طرح آتش و اینها را گفتند؛ نشست و با حوصله گفت که چگونه در وجب به وجب منطقه آتش بریزند و آتش چطور باشد و اولویت‌ها چه باشد. بعد هم گفت اینها را آماده کنید تا من بروم و برگردم. می‌خواست به ایران برود. همه چیز را آنگونه که حاج قاسم می‌خواست برای نبل و الزهرا آماده کردیم و آتش خیلی خوبی ریختیم و بخشی از کار انجام شد. وقت برای خواب زیاد داریم شب عملیات آزادسازی نبل و الزهرا، در «ریتیان» گیر کرده بودیم و کار خیلی سخت شده بود. مسلحین هم تمام نیروهایشان را آورده بودند که ما از آنجا -که یک روستا بود- عبور نکنیم و به نبل و الزهرا نرسیم. اینجا آخرین جایی بود که اگر آزاد می‌شد راحت می‌توانستیم به نبل و الزهرا برویم. یک آتش سنگین طراحی کردیم تا بعد از آن نیروها به جلو بروند. حاج قاسم خودش می‌رفت و همه جا را کنترل می‌کرد. شب عملیات به محل فرماندهی رسید تا عملیات را هدایت کند. نگاه کردم دیدم چشمانش قرمز شده است. دو سه روز بود که مرتباً برای شناسایی می‌رفت و کم خوابیده بود. به او گفتم چشمانت قرمز شده؛ گفت طوری نیست بعدا وقت برای خواب داریم. بعد پرسید کی می‌خواهی عملیات را شروع کنی؟ گفتم نیم ساعت دیگه. گفت آماده شو. گفتم نیم ساعت برو در اتاق بغلی بخواب؛ نگاهی به من کرد و گفت باشه؛ رفت و در اتاق بغلی خوابید. کمی بعد دیدم موقعی است که باید آتش تهیه بریزم. رفتم بالای سر حاج قاسم دیدم خیلی قشنگ خوابیده؛ دلم نیامد صدایش کنم و برگشتم. ابو احمد آنجا بود. به او گفتم رمز عملیات را شما بگو تا شروع کنیم. گفت حاجی را صدا کن. گفتم بالای سرش رفتم دیدم خیلی قشنگ خوابیده دلم نیامد صدایش کنم. ابو احمد هم قبول کرد و با رمز «یا زینب ( سلام الله علیها )» فرمان آتش را صادر کرد. غرش توپ‌ها و موشک‌ها از اطراف ما به سمت ریتیان رفت. چند دقیقه بعد حاج قاسم بیدار شد. آمد و من را در جمع پیدا کرد و گفت مگر نگفتم منو صدا کن؟ گفتم بالای سرتان آمدم از بس قشنگ خوابیده بودید دلم نیامد بیدارتان کنم، گفتم ابو احمد رمز را گفت و شروع کردیم. گفت نه، باید من را بیدار می‌کردی. نظرش این بود -البته نمی‌گفت ولی ما می‌فهمیدیم- که وقتی من رمز را بگویم، همه نیروها صدای مرا از بیسیم می‌شنوند و روحیه می‌گیرند. دشمن هم استراق سمع می‌کند، اگر صدای مرا بشنود روحیه‌اش تضعیف می‌شود. واقعا هم همین بود. گفتم بیا پشت بیسیم به نیروها خدا قوت بگو. آن شب ریتیان به سختی آزاد شد. چندین مرحله عملیات کرده بودیم و آزاد نشده بود اما این بار به یاری خدا ریتیان آزاد شد. اولین کسی که وارد نبل و الزهرا شد حاج قاسم بود
از اولین نفراتی که وارد نبل و الزهرا شدند، حاج قاسم بود و ما. نبل و الزهرا چند سال بود که در محاصره قرار داشت. وقتی دیدند حاج قاسم آمده باورشان نمی‌شد. حاجی بر سر بچه‌های کوچک دست می‌کشید و به آنها شکلات و شیرینی می‌داد. مردم هم هلهله و خوشحالی می‌کردند و صلوات می‌فرستادند و به عنوان تبرک به ایرانی‌ها دست می‌کشیدند و دست می‌دادند. اینها چند سال در محاصره بودند و حالا ایرانی‌ها آمده بودند و آنها را از محاصره خارج کرده بودند و حاج قاسم هم داخل شهر بود. این برای جمهوری اسلامی ایران خیلی عظمت است. بعد حاج قاسم مستقیم به خانه شهدا و گلزار شهدا رفت و فاتحه خواند. همانجا هم ناهار آوردند و خورد. دو نفر از محافظینی که با او شهید شدند هم آن روز حضور داشتند. نبل و الزهرا با اقتدار جمهوری اسلامی ایران و با تدبیر و شجاعت و پیگیری حاج قاسم آزاد شد. در جنوب حلب جایی هست به نام «خلصه» که کمی با العیس فاصله دارد. صبح من در قرارگاه بودم و با حاج قاسم نماز صبح را خواندیم. حاج اصغر صبوری یک روز به من گفت، حاج قاسم فقط وقتی اینجاست راحت خوابش می‌برد. شما آمدید و قرارگاه نصر را دیدید؛ حاج اصغر می‌گفت حاج قاسم وقتی در خانه است نگران منطقه است و شب و روز و نصف شب زنگ می‌زد تا ببیند وضعیت منطقه چگونه است حتی وقتی که در تهران و در دفترش در نیروی قدس بود. یک روز در قرارگاه، حاج قاسم به من گفت حاج محمود بیا با هم به خلصه برویم، خلصه را بلدی؟ گفتم بله بلدم ولی خلصه هنوز آزاد نشده، کجا برویم؟ گفت می‌ترسی؟ گفتم نه، نمی‌ترسم ولی نمی‌خواهم شما بیایید. گفت نه، بیا و حرف نزن. من و پورجعفری همراهش بودیم و حاج قاسم هم جلو نشست. یک ماشین محافظ هم جلویمان بود. حاج قاسم قبل از حرکت رفت و غسل شهادت کرد. او اکثر روزهایی که به منطقه درگیری می‌رفت غسل شهادت می‌کرد. من در مدتی که با ایشان بودم یاد ندارم شبی نماز شب نخوانده باشد. یک ساعت قبل از نماز صبح بیدار می‌شد و نماز شب می‌خواند و بعد از نماز صبح حرکت می‌کرد و به سوی منطقه می‌رفت. هر روز غسل شهادت می‌کرد. وقتی بیرون می‌آمد لباس‌هایش هنوز خیس بود. به او می‌گفتم لااقل سرت را خشک کن. به شهر خلصه رفتیم. دیدیم از همه طرف گلوله می‌آید. گفتم حاجی اینجا آلوده است و هنوز پاکسازی نشده، کجا می‌روی؟ گوش نمی‌کرد. گفت (...) کجاست؟ (...) همان اطراف در یکی از خانه‌ها بود. به آنجا رفتیم. رفت بالای یکی از پشت‌بام‌ها که کاملا به منطقه مشرف بود. «قلعه جه» و «حمره» را نشانمان داد و گفت آنجا هم «خان‌طومان» است. بعد دستوراتی داد که نیروها را چگونه سازماندهی کنیم. به (...) گفت به نیروهای داخل قلعه جه بگو برگردند عقب. (...) گفت به آنها گفتم ولی نمی‌آیند. گفت بگو حاجی می‌گوید. بیسیم را گرفت و گفت بیایید عقب؛ آنها گفتند ما کلی جلو آمدیم و جاهای زیادی را گرفتیم، شما نیرو بفرستید تا ما اینجا را نگه داریم. حاج قاسم به (...) گفت راست می‌گویند. آنجا جای خوبی است بگو نگهدارند. آنها هم تا آخر آنجا را نگه داشتند. حاج قاسم مسائل را خیلی خوب تشخیص می‌داد. در همین جنوب حلب که عملیات کردیم از او پرسیدم حالا چه می‌شود؟ گفت اینها (مسلحین) نمی‌توانند کاری بکنند. برایشان مشکل پیش می‌آید. چند پاتک می‌زنند و دیگر نمی‌توانند؛ دقیقا هم همین طور شد.
از همه دنیا نیرو آوردند تا محاصره‌شان در حلب را بشکنند یک بار هم دشمن از «راموسه» آمد تا حلب را بگیرد. جایی که شما آمدی و آنجا را بلدی. * همان منطقه ای که شهید «ذاکر حیدری» هم آنجا شهید شد. بله. مسلحین همه نیروهای خود را از تمام دنیا فراخوان کردند تا بیایند و از آکادمی و راموسه عبور کنند و به حلب وصل شوند و محاصره نیروهایشان را بشکنند. نیروهایشان در حلب بودند. هر چه داشتند آوردند. انتحاری با کامیون، وانت و حتی موتور. هرچه داشتند زدند تا حلب را آزاد کنند ولی نشد و نیروهای ایرانی در آنجا مثل شیر مقاومت کردند. کار خیلی سختی بود. بالاخره بعد از چندین و چند شبانه روز که عملیات کردند و نتوانستند آنجا را بگیرند، رسما اعلام کردند که ما شکست خوردیم. آنها تصاویر را از اتاق عملیاتشان به شکل زنده پخش می‌کردند تا بگویند ما پیروز شدیم اما وقتی نتوانستند، رسما اعلام کردند شکست خوردیم. خیال حاج قاسم راحت شد. می‌خواهم میزان اشراف و قدرت تشخیص حاج قاسم را بگویم. به حاج قاسم گفتم الآن چه می‌شود؟ گفت چند روز دیگر اینها به جان هم می‌افتند و شکست را به گردن هم می‌اندازند. بعد هم رفت. با خودم گفتم اینها که به جان هم نمی‌افتند. پس فردا دیدم خبر آمد که مسلحین به جان هم افتادند و دارند همدیگر را می‌زنند؛ دقیقا همان پیش‌بینی‌ای بود که حاج قاسم کرد. اشراف خیلی کامل و شناخت خیلی خوبی از مناطق داشت. خلاصه عملیات حلب را طراحی کردیم و حاج قاسم هم حمایت کرد و در سخت‌ترین شرایط حلب با آن همه عظمت که حتی در مخیله‌مان نمی‌گنجید که روزی آن را آزاد کنیم، البته با هماهنگی روس، سوریه، فاطمیون و نیروهای ایرانی به سختی آزاد شد. حلب شهر بزرگی است. شما رفتید و دیدید، با ساختمان‌های ۲۰ طبقه. جزو اولین نفراتی که به قلعه حلب رفت، حاج قاسم بود. همیشه در خط مقدم می‌رفت برای این که به نیروها روحیه بدهد و بفهمد چه می‌گذرد. بچه‌های مردم را نمی‌فرستاد جلو و خودش در سنگر بنشیند و فرماندهی کند. فرماندهان سوری مثل پروانه دور حاج قاسم می‌چرخیدند ژنرال‌های ارتش سوریه وقتی حاج قاسم را می‌دیدند، از بس او را دوست داشتند عین پروانه دورش می‌چرخیدند و وقتی می‌فهمیدند حاج قاسم به منطقه آمده اعتماد به نفس پیدا می‌کردند و شجاع می‌شدند. روس‌ها هم همین طور بودند. با این که بعضی روزها حاج قاسم به فرماندهان روس و سوری که کارشان را خوب انجام نمی‌دادند تشر می‌زد، ولی حاج قاسم را خیلی دوست داشتند. او هم تا آنجایی که در توانش بود مشکلات آنها را حل می‌کرد و اگر امکاناتی می‌خواستند رسیدگی می‌کرد و اگر مهمات می‌خواستند به نیروها دستور می‌داد برایشان فراهم کنند. هشدار حاج قاسم به پوتین * یکی از مهمترین اقداماتی که سردار سلیمانی کرد و آن جنبه قدرت دیپلماسی ایشان را هم تا حد زیادی نشان داد، همراه کردن روسیه در این ماجرا بود. حاج قاسم چطور این کار را کرد و به پوتین چه گفت که او را متقاعد کرد که تا ارتش خودش را به سوریه بفرستد؟ جنگیدن در یک کشور خارجی برای حفظ منافع به هر دلیلی خیلی سخت است و هزینه دارد. حاج قاسم در مقطعی دید که باید روس‌ها را وارد عمل کند چون همه دنیا (امریکایی‌ها، اروپایی‌ها، ترکیه و عرب‌ها) بر سر بشار اسد ریخته بودند و بشار در حال ساقط شدن بود. حاج قاسم در یک مقطعی دید باید کمک بگیرد؛ لذا رفت و با پوتین صحبت کرد و به او گفت ما هم در سوریه منافع داریم اما منافع شما، ابرقدرتی شماست. اگر امریکایی‌ها سوریه را بگیرند و یک رئیس جمهور امریکایی بر سر کار بگذارند شما دیگر ابرقدرت نیستید. پوتین هم وقتی فکر و مشورت کرد، دید حاج قاسم راست می‌گوید. او برای حفظ اقتدار خودش در جهان آمد. البته به گمان من تا الان هم خوب آمده و کمک کرده است. تست توانایی ایرانی‌ها توسط فرمانده توپخانه روسیه * چطور با روس‌ها کار می‌کردید؟ این همکاری در حوزه توپخانه‌ای هم وجود داشت؟ یک بار حاج قاسم به من گفت فرمانده توپخانه روسیه گفته می‌خواهد فرمانده توپخانه ایرانی‌ها را ببیند؛ به من گفت به فرودگاه حلب برو و با او جلسه‌ای داشته باش، فرمانده توپخانه روسیه آنجاست. فرمانده توپخانه روس‌ها «ژنرال الکساندر» بود. من به حلب رفتم و دیدم منتظر من است. به من گفت شما گلوله‌های «کراس ناپل» را می‌شناسید؟ گفتم بله می‌شناسیم. گفت از کجا می‌شناسید؟ گفتم ما در ایران می‌سازیم. وقتی گفتم می‌سازیم، جا خورد و با تعجب گفت می‌سازید؟ گفتم بله. چطور مگه؟ گفت می‌توانید با این گلوله‌ها کار کنید؟ گفتم بله، می‌توانیم. گفت ما چند گلوله برای تست به شما می‌دهیم. آن موقع حلب در دست دشمن بود. خود ژنرال الکساندر هم فرد شجاعی بود. با من به دیدگاه آمد؛ دستش را دراز کرد و یک تانکر آب را روی یک ساختمان به عنوان هدف نشان داد و گفت آنجا را بزنید.
بچه‌های ما تنظیمات را انجام دادند و گلوله اول را درست به وسط تانکر آب زدند. سپس یک هدف دیگر را نشان داد و گفت آنجا را هم بزن و بعد هدف سوم. اصلا باورش نمی‌شد ایرانی‌ها بتوانند این طور گلوله‌های کراس ناپل را با این دقت به هدف بزنند. به مترجمی که همراهش بود گفت که یک کاغذ بیاورند. روی کاغذ خطاب به مقرشان در «طرطوس» نوشت ۳۰۰ گلوله کراس ناپل به نماینده ایرانی‌ها بدهید. گفتم بگو دیزیگنایتور (پرتاب کننده لیزر) هم می‌خواهیم. * برای اینکه مخاطبین ما هم متوجه شوند، گلوله‌های کراس ناپل در واقع گلوله‌های هوشمندی هستند که با لیزر هدف‌گذاری می‌شوند و برای همین دقت بالایی دارند. بله. گلوله‌های هوشمند که آن موقع هر کدامش حدود ۲۰۰ میلیون تومان قیمت داشت. به بچه‌ها گفتم همان شبانه به طرطوس بروند و اینها را تحویل بگیرند. البته او ۳ تا دیزیگنایتور نوشته بود ولی چون نداشتند، فقط یکی دادند و گفت دوتای دیگر را بعدا می‌دهیم که ندادند. این گلوله‌های کراس ناپل خیلی به ما کمک کرد. یک گلوله برای جلسه تروریست‌ها یک بار حاج قاسم گفت خبر دادند مسلحین در جنوب حلب جلسه‌ای دارند. می‌توانی جلسه آنها را بزنی؟ گفتم بله، بگو کجاست. رفتیم و محل را دیدیم. فاصله دیدگاه تا آنجا را تنظیم کردم و دیدم ۳-۴ کیلومتر است. فاصله توپ تا هدف هم حدود ۱۳-۱۴ کیلومتر بود. حاج قاسم خودش هم حاضر بود. یک دوربین گذاشتیم تا فیلمبرداری کند. تروریست‌ها یکی یکی می‌آمدند و ماشین هایشان را بین درخت‌ها، آن طرف‌تر از ساختمان محل جلسه پارک می‌کردند و وارد ساختمان می‌شدند. مدتی که گذشت و مطمئن شدیم جلسه آنها شروع شده، یک گلوله درخواست کردیم. این گلوله صاف از پنجره ساختمان وارد جلسه آنها شد و همه ساختمان را منهدم کرد. من هیچ وقت حاج قاسم را به این خوشحالی ندیده بودم. می‌پرید هوا و احسنت احسنت می‌گفت. خیلی خوشحال بود. برای من صحنه بسیار جالبی بود. * چطور شد که مسئولیت توپخانه را واگذار کردید؟ یک روز در جنوب حلب در جلسه‌ای نشسته بودم که حاج قاسم به من گفت بیا و رئیس ستاد اینجا بشو؛ گفتم من دارم در توپخانه کار می‌کنم و حقیقتا دیگر زیاد هم نمی‌خواهم بمانم. نهایتا تا یک سال دیگر باشم. اواخر کار بود که حلب، جنوب آن و نبل و الزهرا آزاد شده بود و تمام تمرکز حاج قاسم این بود که راه زمینی دمشق به بغداد را باز کند. به او گفتم اجازه بدهید من از سوریه بروم. شرایط بسیار سختی را تحمل کرده بودم؛ هر روز و هر شب عملیات آن هم با شلیک‌های بسیار زیاد، مغز آدم تکان می‌خورد. تعدادی از دوستانم مثل شهید سمایی، ذاکر حیدری، حامد جوانی، سیدسجاد حسینی و ستار عباسی هم شهید شده بودند و زخمی هم زیادی داده بودیم. حتی از بچه‌های سوری و فاطمیون. ولی حاج قاسم گفت نه. دشمن به پشت دروازه‌های حماه رسیده بود و شرایط سختی بود. حاج قاسم دائم می‌آمد و با نیروهای ارتش سوریه جلسه می‌گذاشت. توپخانه‌ها را هم متحرک کرده بودیم. هر شب جابجایی و پیش روی و عقب روی، به چپ و راست تا این که توانستیم حماه را حفظ کنیم. یک بار دیگر در حماه به حاج قاسم گفتم اجازه بدهید من دیگر به ایران بروم؛ گفت حاج محمود نرو، واجب است اینجا بمانی ولی اگر می‌خواهی بروی، ۱۵ روز به ایران برو و ۱۵ روز اینجا باش. من هم اگرچه خانواده‌ام را هم به دمشق برده بودم ولی چون دائم در حلب و حماه بودیم و نمی‌توانستم پیش آنها باشم خانواده را به ایران فرستادم. گفتم نمی‌شود یک روز اینجا و یک روز آنجا باشم. گفت اگر به ایران بروی می‌خواهی چه کار کنی؟ گفتم یک کاری می‌کنم؛ گفت پس بیا فرمانده توپخانه نیروی قدس بشو. به تهران آمدیم و یک جلسه گذاشتیم و قرار شد به سوریه بروم و توپخانه را تحویل بدهم و برگردم. قبل از تحویل دادن توپخانه، حاج قاسم گفت می‌خواهیم در شرق سوریه عملیات کنیم. به فرودگاه «سین» در شرق آمدیم و به سمت «تدمر» رفتیم و تدمر را آزاد کردیم. شرایط خیلی سخت بود؛ ماه رمضان بود و ما در تدمر عملیات می‌کردیم. هرچه می‌کردیم روز تمام نمی‌شد. شب نمی‌شد؛ تلفن می‌زدیم، جلسه می‌گذاشتیم ولی باز می‌دیدیم تازه ساعت ۳ بعدازظهر است؛ کلی خودمان را سرگرم می‌کردیم، می‌دیدیم ساعت ۴ شده است؛ انگار عقربه ساعت جلو نمی‌رفت؛ در بیابان‌های تدمر، دهانمان از تشنگی خشک شده بود. من و ابوباقر دو نفری با ماشین این ور و آن ور می‌رفتیم و به خدا التماس می‌کردیم تا اذان مغرب را بگویند تا بتوانیم افطار کنیم. ۳۰ روز در این شرایط عملیات کردیم. بعد از آن قرار بود به توپخانه نیروی قدس بیایم که به دلایلی نشد؛ اما حاج قاسم را همیشه می‌دیدم و اگر کاری داشتند برایش پیگیری می‌کردم. کارم دیگر در سوریه تمام شده بود و در تابستان سال ۱۳۹۶ آنجا را تحویل دادم و با کلی خاطرات تلخ و شیرین که حالا تمامش برایم شیرین است آنجا را تحویل دادم و به ایران آمدم. دریافت بالاترین نشان پشتیبانی رزم (نشان نصر) با
پیشنهاد حاج قاسم و موافقت رهبری یک روز در تهران در قرارگاه خاتم بودم که یکی صدایم کرد. برگشتم دیدم حاج قاسم است. گفت چطوری؟ چند روز پیش در یک جای خوب به فکرت بودم؛ گفتم کجا؟ گفت بعدا می‌گویم. بعدا فهمیدم گویا خدمت حضرت آقا نام من را برای دریافت مدال نصر داده بود. این مدال در یک مراسمی با حضور حاج قاسم و آقای باقری به نمایندگی از حضرت آقا به بنده هم داده شد. * که بالاترین نشان در حوزه پشتیبانی رزمی کشور است. بله * سردار! شما در صحبت هایتان به خاطراتی اشاره کردید و گفتید که چند بار خوشحالی حاج قاسم را دیده‌اید. آیا عصبانیت، ناراحتی و یا گریه ایشان را هم دیدید؟ بله خیلی زیاد. * در این مواقع چطور رفتار می‌کرد؟ یکی دو موردش را برای ما تعریف کنید. خوب نیست بگم (با خنده). یک روز حاج قاسم یک هدفی را به من نشان داد و گفت باید آنجا را بزنید. هرچه ما تلاش کردیم، شلیک‌ها به هدف نمی‌خورد. گفت چرا نمی‌خورد؟ گفتم چه کار کنم توپ است دیگر؛ من می‌خواهم بزنم ولی نمی‌شود. گفت باید بزنی؛ گفتم دارم تلاشم را می‌کنم ولی نمی‌خورد. گفت حاج محمود بازداشتت می‌کنم. گفتم چطور می‌خواهید بازداشتم کنید؟ من که اینجا خودم بازداشت هستم؛ اگر جلوتر بروم مسلحین مرا می‌گیرند، عقب هم که نمی‌روم، من خودم محترمانه بازداشت هستم. کسی جرأت نمی‌کرد به حاج قاسم چیزی بگوید ولی من نیروی حاج قاسم نبودم و از نیروی زمینی به کمک آنجا رفته بودم و باهم رفیق بودیم. یا در همین «ریتیان». ریتیان حلقه آخری بود که باید آزاد می‌شد تا به نبل و الزهرا می‌رسیدیم. حاج قاسم گفت ۴۰ تا موشک به ریتیان بزن؛ گفتم ۴۰ تا موشک می‌زنم اما هر ۴۰ تا به ریتیان نمی‌خورد؛ نهایتا ۲۰تا اصابت می‌کند. عصبانی شد گفت نه، همه باید بخورد. گفتم نمی‌شود؛ بعد توضیح دادم که کاتیوشا محدوده‌ای به اندازه یک کیلومتر در ۵۰۰ متر را پوشش می‌دهد، ریتیان ۲۰۰ متر است. موشک‌ها را زدیم ولی تعدادی از آنها همانطور که گفته بودم به اطراف ریتیان خورد. باز عصبانی شد و گفت چرا نخورد؟ می‌خواست زود خط را بشکند و به نبل برسد. من به اتاق رفتم و خوابیدم؛ ابو احمد آمد و گفت پاشو شب عملیات و شب آزادی نبل و الزهراست تو قهر کردی؟ گفتم قهر نکردم ولی چه بگویم؟ میان این همه آدم، حاج قاسم این طور با من صحبت می‌کند. حین صحبت بودیم که حاج قاسم خودش آمد. انگشتری که دستش بود را درآورد و در انگشت من کرد و گفت پاشو شب عملیات است بایست و کارت را بکن. قهر نکن. اخلاق حاج قاسم اینطور بود که وقتی می‌دید کسی مسئولیت و وظیفه‌اش را به خوبی انجام نمی‌دهد به شدت عصبانی می‌شد و تشر می‌زد؛ روس، سوری و ایرانی هم نمی‌شناخت. البته همیشه و در همه جا از خوبی و خوش اخلاقی حاج قاسم می‌گویند ولی حاج قاسم کسی بود که گاهی عصبانی هم می‌شد ولی با همه این تفاسیر، من در دنیا کسی را مثل حاج قاسم ندیدم که فعل خواستن را اینطور صرف کند.
عملیات زیر دید آمریکایی‌ها برای باز کردن راه زمینی بغداد به دمشق * یک جا در صحبت‌هایتان گفتید که حاج قاسم بر روی باز کردن مسیر زمینی دمشق به بغداد متمرکز شده بود. طبیعتا این مسیر باید از «تنف» (مرز عراق و سوریه و اردن) می‌گذشت ولی مسیری که انتخاب شد، از «بوکمال» می‌رفت. این تغییر مسیر برای چه بود؟ یک مرتبه من به همراه حاج اصغر صبوری با یک ماشین به سمت تنف می‌رفتیم. تنف دست آمریکایی‌ها بود. آنها شروع کردند با موشک جلوی ماشین ما را می‌زدند. حاج اصغرگفت بهتر است جلوتر نرویم. برگشتیم به مقر فرماندهی. دیدیم امریکایی‌ها از طریق روس‌ها پیغام دادند که اگر از ۵۵ کیلومتری به تنف نزدیک شوید، شما را می‌زنیم. حاج قاسم آمد و این را به او گفتیم. انداخت در بادیات شامات و مناطقی که سنگ‌های تیز دارد و حرکت در آنجا بسیار سخت است، صدها کیلومتر به سمت بوکمال رفت و مسیر آنجا را باز کرد. غیر از حاج قاسم هرکس دیگری بود امکان نداشت بتواند این کار را بکند. عملیات را انجام داد و «دیرالزور»، «میادین» و «بوکمال» را آزاد کرد و به «قائم» رسید. هیچ نظامی‌ای در دنیا نمی‌توانست کاری که حاج قاسم کرد را بکند. خیلی سخت بود اما ایستاد و این مسیر الآن باز است. درست است بسیاری از فرماندهان خوب، شجاع و با تدبیر کنار حاج قاسم بودند تا این پیروزی‌ها به دست آمد ولی شخص حاج قاسم هم در صحنه بود و هم با تدبیر بود و هم از هیچ چیز جز خدا نمی‌ترسید. ما در جنگ واژه‌ای داشتیم که زیاد گفته می‌شد، «شیران روز و زاهدان شب». حاج قاسم واقعا مصداق این تعبیر بود. هرشب نماز شب می‌خواند و صبح غسل شهادت می‌کرد. مثل شیر با دشمن هرکجا که بود می‌جنگید؛ یا طراحی می‌کرد، یا فکر می‌کرد و یا عملیات می‌کرد. * خاطرتان هست که از شهادت چه کسی خیلی ناراحت شد؟ دو نفر شهادتشان خیلی حاج قاسم را ناراحت کرد. یکی حسین بادپا و دیگری شهید الله‌دادی. شاید کسان دیگری هم باشند که من نمی‌دانم اما حاج قاسم از شهادت این دو نفر خیلی ناراحت شد. روزی که حسین بادپا شهید شد، حاج قاسم در منطقه نبود. وقتی آمد دیدم از شهادت او خیلی ناراحت است. حاج قاسم خیلی حسین بادپا را دوست داشت. شهید الله‌دادی هم همین طور بود. برای شهادت حاج قاسم آماده بودم * چقدر شهادت حاج قاسم برای شما قابل پیش بینی بود؟ با توجه به اینکه معمولا در منطقه خطر حضور داشت. وقتی خبر شهادت ایشان را شنیدید چه عکس العملی داشتید؟ خبر شهادت حاج قاسم را خود شما به من دادید و از واکنش من هم خبر دارید که چه بود. فکر می‌کنم ساعت ۳ شب بود که زنگ زدید و گفتید از حاج قاسم چه خبر ؟ گفتم چطور ؟ گفتید اخباری منتشر شده که حاج قاسم را در بغداد زدند. شما دیدی که من آماده این خبر بودم. من خیلی زودتر از اینها آمادگی داشتم که بگویند حاج قاسم شهید شده است و برایم غیرمنتظره نبود چون دیگر جای حاج قاسم در این دنیا نبود و کره خاکی برایش کوچک بود. مطلبی که اینجا می‌توانم بگویم این است که امریکایی‌ها با شهادت حاج قاسم نشان دادند خیلی احمق هستند و اشراف اطلاعات نظامی ندارند؛ چون اگر اشراف اطلاعاتی داشتند و وقایعی که بعد از شهادت حاج قاسم رخ داد را پیش‌بینی می‌کردند، هیچ وقت کاری که کردند را انجام نمی‌دادند. * چطور ؟ اواخر عمر حاج قاسم برخی چالش‌ها رخ داده بود. حشد شعبی در عراق تحت فشار بود و در ایران هم اختلافات و اشکالاتی به وجود آمد. به نظرم حاج قاسم با شهادتش کار بزرگی کرد. وقتی حاج قاسم شهید شد، اعلام کردند پیکر شهدا تا چند ساعت دیگر با هواپیما به تهران منتقل می‌شود و تلویزیون هم این را اعلام کرد. مردم عراق از حضرت آقا خواسته بودند تا اجازه بدهد با حاج قاسم و یارانش وداع کنند و آنها را تشییع کنند و آقا هم پذیرفت. شما دیدید که وقتی پیکر حاج قاسم، «ابومهدی» و یارانشان در نجف و کربلا تشییع شد چه هنگامه ای در عراق برپا شد. من کاری به کربلا و نجف ندارم؛ در بغداد که بیشتر سنی نشین هستند چه عظمتی به وجود آمد؟ اصلا قابل تصور نبود. این تدبیر حضرت آقا بود. بعد از این ماجراها دوباره حشد شعبی میدان‌دار عراق شد و مجلس عراق هم آن موقع مردانگی کرد و تصویب کرد که امریکایی‌ها باید از عراق بیرون بروند. اینها همه عظمت خون شهید سلیمانی است. در ایران هم علی رغم مشکلات اقتصادی، دیدید که مردم چطور در تشییع شهدا در اهواز، تهران، مشهد و کرمان حضور پیدا کردند. از طرف دیگر، زدن موشک‌های قدرتمند به پایگاه «عین‌الاسد» و شکستن هیمنه امریکایی‌ها در جهان، از دیگر آثار و برکات خون حاج قاسم است. حضرت آقا دو روز را «یوم الله» فرمودند؛ یکی زدن عین‌الاسد و دومی تشییع باشکوه پیکر حاج قاسم بود. آقا فرمودند اینها یوم الله است. یعنی چیزی شبیه ۲۲ بهمن.
وقتی عین‌الاسد را زدند، من یاد موقعی افتادم که عراق به دزفول، تهران و شهرهای ما موشک می‌زد و مردم می‌گفتند «موشک جواب موشک» و امام راحل غصه می‌خورد چون چیزی نداشتیم که جواب بدهیم. آن موقع همین سوری‌ها به ما کمک کردند تا توانستیم چند موشک به بغداد بزدیم ولی الآن که مردم گفتند انتقام انتقام؛ مشت حضرت آقا پر بود. ایشان دستور داد بزنید و پیروزمندانه از جنگ بیرون آمدیم و این خیلی مهم بود. ما در ۸ سال دفاع مقدس، شهدای زیادی دادیم، هزینه‌های زیادی به ما تحمیل شد تا پیروز شدیم اما با تدبیر حضرت آقا و به خواست مردم که در تشییع حاج قاسم شعار «انتقام انتقام» سر دادند، با آمریکا وارد جنگ شدیم، آمریکا را تحقیر کردیم و در حداقل زمان، پیروزمندانه از جنگ بیرون آمدیم. این برای جمهوری اسلامی ایران خیلی عظمت است که با امریکایی‌ها درگیر شوی، آنها را تحقیر کنی، به پایگاه هایشان موشک بزنی، آنان را از بین ببری و پیروزمندانه خارج شوی. حاج قاسم کار و مأموریت خود را انجام داد. کاری که او کرد، هیچ نظامی‌ای در دنیا نمی‌توانست انجام دهد. حزب‌الله در لبنان را ارتقاء داد، دفاع وطنی را در سوریه به وجود آورد، حشد شعبی را در عراق به وجود آورد، فاطمیون و زینبیون را به وجود آورد و خط مرزی ایران را تا دریای مدیترانه کشید. این قدرتی است که الآن جمهوری اسلامی ایران دارد و همه اینها را مدیون حاج قاسم هستیم. چه جوانان با تجربه‌ای از ایرانی، عراقی، فاطمیون، لبنانی و پاکستانی تربیت کرده که همه اینها در خدمت نظام و منتظر اشاره حضرت آقا هستند. حضرت آقا فرمودند باید قوی شوید. متاسفانه قانون کره زمین قانون جنگل است. اگر بخواهیم بقا داشته باشیم و بمانیم باید قوی شویم. امروز نیروهای مسلح ما قوی هستند؛ ما فرماندهانی مثل حاج قاسم کم داریم ولی داریم. بچه‌های ۸ سال دفاع مقدس امروز در صحنه‌های مختلف حضور دارند و قوی هستند اما باید همه نظام هم سو با نیروهای مسلح به جلو بیایند تا کشور قدرتمند شود و بتواند در این کره خاکی زندگی کند. امیدوارم این جمهوری اسلامی با اقتدار بتواند پرچم را به دست آقا امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بدهد و این پرچم بر کره خاکی افراشته شود. * بسیار ممنون و متشکر هستیم که این وقت را در اختیار ما قرار دادید. در انتها اگر بخواهید چند جمله خطاب به حاج قاسم بگویید و بدانید که ایشان حتما صدای شما را می‌شنود، چه خواهید گفت؟ چیزی ندارم بگویم....شرمنده حاج قاسمم.....چند روز پیش یکی از دوستان زنگ زد و گفت حاج محمود خوابت را دیدم. جایی با آقای سلامی نشسته بودیم که حاج قاسم هم آمد و تو هم پشت سرش بودی. گفتم حاج قاسم اینجا چه عجب؟ گفت آمدم اجازه حاج محمود را از آقای سلامی بگیرم و ببرمش ( با گریه ). امیدوارم این محقق شود و امیدواریم حاج قاسم دست ما را بگیرد. ما افتخارمان این است که با حاج قاسم هم صحبت و هم غذا و مدتی همرزم بودیم. رویمان هم پیش حاج قاسم سیاه است اما ان‌شاءالله به عظمت خودش و عظمت حضرت زینب ( سلام الله علیها ) و عظمت شهدا، حاج قاسم بدی‌های مرا نبیند و خوبی‌های مان را ببیند و دست مرا بگیرد. والسلام علیکم و رحمت الله وبرکاته (راوی: سردار محمود چهارباغی) گروه واتساپ فرهنگ پایداری https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl 💠 فرهنگ پایداری ۲ https://chat.whatsapp.com/B59Qj87klLi3tPYK8DdrHP
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 فیلم| عزاداری رزمندگان اسلام در محضر امام خمینی (ره) 🏴 به مناسبت ایام فاطمیه 💦 گروه واتساپ فرهنگ پایداری https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl 💠 فرهنگ پایداری ۲ https://chat.whatsapp.com/B59Qj87klLi3tPYK8DdrHP تلگرام👇 https://t.me/farhange_paydari ایتا👇 https://eitaa.com/farhange_paydari
▪️ حاج عیسی جعفری - خادم امام خمینی - در صبح شهادت حضرت صدیقه کبری(س) دارفانی را وداع گفت. 🔹مرحوم عیسی جعفری که در دفتر امام با نام حاج عیسی شناخته می شد قبل از پیروزی انقلاب در تهران شغل آزاد داشت و پس از انتقال امام به جماران به دفتر امام آمد. خواهر او با نام حاجیه اقیما جعفری سالها در نجف خدمتکار همسر امام بود و همین قرابت سبب انتخاب حاج عیسی برای خدمت در دفتر امام شد. 📗او به واسطه بیش از یک دهه حضور در بیت امام خمینی، رخدادها و وقایع بسیاری را از نزدیک مشاهده کرده و همین امر سینه او را مخزن بسیاری از خاطرات شنیدنی و مهم از تاریخ معاصر ساخته است. خاطرات حاج عیسی با بیانی لطیف و صادقانه، توصیفی ساده و خواندنی از زندگی امام خمینی در کتاب "عیسای روح الله" به چاپ رسیده است که در دلِ آن ناگفته‌های بسیاری از منش و سیره امام تا مهم‌ترین تصمیمات ایشان در بزنگاه‌های تاریخی وجود دارد. گروه واتساپ فرهنگ پایداری https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl 💠 فرهنگ پایداری ۲ https://chat.whatsapp.com/B59Qj87klLi3tPYK8DdrHP تلگرام👇 https://t.me/farhange_paydari ایتا👇 https://eitaa.com/farhange_paydari
پایداری
▪️ حاج عیسی جعفری - خادم امام خمینی - در صبح شهادت حضرت صدیقه کبری(س) دارفانی را وداع گفت. 🔹مرحوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ خاطره ای از حاج عیسی در مورد سیره امام خمینی 🔹حاج عیسی جعفری (خادم امام خمینی) روایت‌های جالبی از سبک زندگی امام خمینی دارد. او در بخشی از خاطراتش می‌گوید: امام خمینی در ماه مبارک رمضان دو دفعه افطاری می‌دادند که عموماً همان لیالی شهادت بود. به علت اینکه در قسمتی که به خودشان اختصاص داشت جا کم بود، افطاری‌ها در منزل خانم‌شان که بزرگ بود داده می‌شد. حاج احمد آقا جمعیت را دعوت می‌کرد، هم نماز می‌خواندند و هم افطاری می‌دادند. 🔹غذای افطاری امام ویژگی خاصی نداشت و مانند سفره بقیه مردم بود. در ابتدا مردم با غذای سبکی افطار می‌کردند و بعدا هم غذای گرم می‌دادند. جالب اینجا بود که حضرت امام آنقدر که روی مخارج حساس بودند، راجع به افطاری دادن به مردم خیلی سفارش و تذکر نمی‌دادند و سخت‌گیری نمی‌کردند، بلکه دست ما را آزاد می‌گذاشتند. البته ما هم این قدر مواظب بودیم که هیچ وقت غذا زیاد نیاید که حیف و میل بشود، اگر چیزی اضافه می‌آمد می‌دادیم با ماشین بیرون می‌بردند و توزیع می‌کردند. 🔹خود حضرت امام در مراسم و بین مردم حضور می‌یافتند. این فیلم زیبا و مشهوری که امام و آیت‌الله خامنه‌ای با لبخند صحبت می‌کنند و تیتراژ اخبار تلویزیون آن را نشان می‌دهد مربوط به همین مراسم افطاری است. گروه واتساپ فرهنگ پایداری https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl 💠 فرهنگ پایداری ۲ https://chat.whatsapp.com/B59Qj87klLi3tPYK8DdrHP تلگرام👇 https://t.me/farhange_paydari ایتا👇 https://eitaa.com/farhange_paydari
پایداری
✳️ خاطره ای از حاج عیسی در مورد سیره امام خمینی 🔹حاج عیسی جعفری (خادم امام خمینی) روایت‌های جال
خاطره ای از حاج عیسی: امام بارها می ‏شد که خبر مرگ خودش را به من می ‏داد و می ‏گفت، «حاج عیسی من می ‏میرم، مواظب خانواده ما باش، گفتم آقا جان! خدا نکند، من شاهد فوت شما بشوم، دو سه روز دیگر گذشت و دوباره حاج احمد آقا به من گفت که شوخی نمی ‏کند و خبر از مرگ خود داد. باز چند روز گذشت فرمود:«حاج عیسی! من می ‏میرم مواظب علی باش! من خیلی ناراحت شدم و گفتم آقا جان! همه ما می ‏میریم و آنکه نمیرد خداست، آنکه تغییر نپذیرد خداست. و به آرامی از خدمتشان مرخص شدم. ا🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱 امام خمینی به حاج عیسی علاقه داشت، تا جایی که گفته می شود امام فرموده بود: خدایا منو با حاج‌عیسی محشور کن حاج عیسی نورانیتی دارد که شما نمی بینید ا▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹 📷 👆 - از حاج عیسی نقل است که می گفت: ⚪️ از خانواده امام ، علی به من سر میزند! گروه واتساپ فرهنگ پایداری https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl 💠 فرهنگ پایداری ۲ https://chat.whatsapp.com/B59Qj87klLi3tPYK8DdrHP تلگرام👇 https://t.me/farhange_paydari ایتا👇 https://eitaa.com/farhange_paydari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این ویدئو که مربوط به سال های اول اشغال عراق توسط آمریکاست سربازانی رو نشون میده که برای تفریح و سرگرمی تاکسی بنده خدایی رو که هیزم برای خونه اش می برده با تانک له می کنند!! حقيقتِ آمریکا اینه با دیدن این صحنه ها، به ارزش سردار سلیمانی و مدافعان حرم، پی می بریم. یاد شهدای مدافع حرم گرامی باد🌿 گروه واتساپ فرهنگ پایداری https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl 💠 فرهنگ پایداری ۲ https://chat.whatsapp.com/B59Qj87klLi3tPYK8DdrHP تلگرام👇 https://t.me/farhange_paydari ایتا👇 https://eitaa.com/farhange_paydari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یکی از روحانیون الحشد الشعبی در حال تلقین مجاهد شهید «وضاح شمس‌الدین» از قومیت "شبک" که در جنوب موصل به شهادت رسید : "امشب تو مهمان حاج قاسم و حاج ابومهدی هستی." شبک‌ها ، گروهی از کُردها هستند که در شمال عراق و شهر موصل زندگی می‌کنند و با آیین تشیع نزدیک هستند. گروه واتساپ فرهنگ پایداری https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl 💠 فرهنگ پایداری ۲ https://chat.whatsapp.com/B59Qj87klLi3tPYK8DdrHP تلگرام👇 https://t.me/farhange_paydari ایتا👇 https://eitaa.com/farhange_paydari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاران همه رفتند ، افسوس که جا مانده منم..... هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات🌷 📎شبــــتون شهــــدایی گروه واتساپ فرهنگ پایداری https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl 💠 فرهنگ پایداری ۲ https://chat.whatsapp.com/B59Qj87klLi3tPYK8DdrHP تلگرام👇 https://t.me/farhange_paydari ایتا👇 https://eitaa.com/farhange_paydari
💠17 دی ماه 1314 - سالروز کشف حجاب رضاخانی 🔺در چنین روزی جشن فارغ التحصیلی دانشسرای مقدماتی دختران در تهران برگزار شد و در طی آن، قانون کشف حجاب زنان را به طور آشکار و رسمی اعلام گردید. رضاشاه به اتفاق همسر و دخترانش که بدون حجاب بودند، در این جشن که به ابتکار علی اصغر حکمت، وزیر معارف و فراموسونر معروف تشکیل گردید، شرکت کرد. ماموران رژیم در اجرای این قانون، شب و روز در کوچه‌ها و خیابان‌ها گشت می‌زدند و هر جا زن باحجابی را می‌یافتند، با خشونت چادر و روسریش را برمی‌داشتند و مردها را مجبور می‌کردند تا زن‌هایشان را سربرهنه به خیابان‌ها و مجالس ببرند. 🔹قبل از اعلام رسمی بی‌حجابی، رضاخان، این عاملِ دست‌نشانده انگلیسی‌ها سفری به ترکیه داشت. او با مشاهده تغییراتی که رژیم لائیک ترکیه به رهبری کمال آتاتورک در جهت غربی کردن جامعه مسلمان ترکیه اجرا کرده بود، تحت تاثیر قرار گرفته و شدیدتر از گذشته در راستای حجاب‌زدایی گام برداشت. در بهمن 1313، در افتتاح دانشگاه تهران، به دختران دستور دادند که بدون حجاب به تحصیل مشغول شوند. اقدامات رضاخان در این جهت، واکنش و مخالفت‌های زیادی از سوی مردم به رهبری روحانیت را باعث شد که از جمله مهمترین آنها می‌توان به قیام مسجد گوهرشاد و کشتار مردم مظلوم اشاره کرد. 🔸روزنامه‌ها و مجله‌ها و جراید مختلف کشور در آن روزگار تحت مراقبت شدید اداره سانسور شهربانی قرار داشته و مدیرانشان نیز از عوامل وابسته به حکومت رضاخان بودند. همزمان با کشف حجاب، جراید نیز برای تکمیل پروژه اسلام‌زدایی و سوق دادن مردم به سوی فرهنگ منحط غربی، با ارائه مقالات و اخبار و چاپ عکس‌های زنان بی‌حجاب و گاه عریان، زمینه‌ را برای زدودن عفت و پاکدامنی از جامعه و به ویژه جوانان به وجود آوردند. گروه واتساپ فرهنگ پایداری https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl 💠 فرهنگ پایداری ۲ https://chat.whatsapp.com/B59Qj87klLi3tPYK8DdrHP تلگرام👇 https://t.me/farhange_paydari ایتا👇 https://eitaa.com/farhange_paydari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | خاطره امام خمینی از آیت‌الله کاشانی در مورد کشف‌حجاب 💠نقل خاطره‌ امام در مورد برخورد مرحوم‌ آیت الله کاشانی با مأموران دولتی که‌ برای ابلاغ دستور کشف‌ حجاب، نزد او آمده بودند ⏳ زمان رضاخان گروه واتساپ فرهنگ پایداری https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl 💠 فرهنگ پایداری ۲ https://chat.whatsapp.com/B59Qj87klLi3tPYK8DdrHP تلگرام👇 https://t.me/farhange_paydari ایتا👇 https://eitaa.com/farhange_paydari
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلم | سخنان آیت‌الله خامنه‌ای درمورد کشف‌حجاب رضاخانی – خطبه‌نمازجمعه-14دی1363 🔺 حجاب مساله نبود، مساله به فساد کشاندن جامعه بود که تا حد زیادی هم موفق شدند! گروه واتساپ فرهنگ پایداری https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl 💠 فرهنگ پایداری ۲ https://chat.whatsapp.com/B59Qj87klLi3tPYK8DdrHP تلگرام👇 https://t.me/farhange_paydari ایتا👇 https://eitaa.com/farhange_paydari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نظر آیت‌الله طالقانی در مورد عفت و حجاب زنِ ایرانی- ا▫️▪️▫️▪️ سیدمحمود طالقانی از مبارزین قبل از انقلاب بود که در زمان رژیم‌ پهلوی، سال‌ها زندان و شکنجه را تحمل‌ کرده بود و در پاییز 57 از زندان قصر آزاد شد گروه واتساپ فرهنگ پایداری https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl 💠 فرهنگ پایداری ۲ https://chat.whatsapp.com/B59Qj87klLi3tPYK8DdrHP تلگرام👇 https://t.me/farhange_paydari ایتا👇 https://eitaa.com/farhange_paydari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓 17 دی ماه 1314 – سالروز کشف حجاب رضاخانی 🎥 فیلم | نظر آیت‌الله طالقانی در مورد عفت و حجاب زنِ ایرانی- سال 1358 گروه واتساپ فرهنگ پایداری https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl 💠 فرهنگ پایداری ۲ https://chat.whatsapp.com/B59Qj87klLi3tPYK8DdrHP تلگرام👇 https://t.me/farhange_paydari ایتا👇 https://eitaa.com/farhange_paydari
🔴 زشتی فحشا و بی‌بندوباری حتی در فرهنگ غرب!! ⭕️ اختلاط زن و مرد و برقراری روابط آزاد بین دو جنس مخالف در اغلب فرهنگ‌ها بویژه دربین ملل مشرق‌زمین، مانند:هند، چین، ژاپن ...منع شده، حتی در جوامع غربی نیز قید و بند و محدودیت‌هایی وجود داشته است. ▪️این امر در برخی آثار ادبی آنها به روشنی انعکاس یافته که نمونه آن، کتاب: داغ ننگ(The Scarlet Letter) نوشته: ناتانیل هاثورن(Nathaniel Hawthorne) است که اشاره دارد به رابطۀ یک زن و مرد بیگانه که بر اثر آن، فرزندی نامشروع به دنیا می‌آید. از آنجا که این عمل، بین مردم "بوستون" آمریکا، زشت و قبیح شمرده می‌شد، زن را به دادگاه برده و قاضی او را مقصر و گناهکار می‌داند. از آن پس، به عنوان مجازات، زن خاطی مُلزَم می‌شود لباسی بر تن کند که بر روی آن، حرفA، مخفف(زنا و فحشا-Adultery) بصورت بزرگ و به رنگ قرمز، نقش بسته باشد، تا این که رسوای همگان گردیده و درس عبرتی برای دیگران شود... 🔹بنابراین عفت و پاکدامنی نه تنها در قرآن کریم، بلکه در سایر ادیان و فرهنگ‌ها نیز به آن سفارش شده است. تأکید دین بر پوشش و عفت زن، حفظ شخصیت انسانی اوست و اینکه وی بازیچۀ مردان هوسران نیست و کامجویی و تلذُّذ جنسی زن و مرد صرفاً از طریق ازدواج صورت می‌گیرد. 🔸 اهداف دشمنان در ترویج فساد و بی‌بندوباری در بین نسل جدید، چیزی نیست جز سرگرم نمودن آنها به شهوات و ترویج فرهنگ برهنگی و ابتذال. جوانی که از هویت اصیل انسانی خویش فاصله بگیرد، به آسانی تحت القائات بیگانگان واقع شده و عملاً در خدمت اهداف آنها قرار می‌گیرد. دشمن، دلسوز جوان‌ها نیست، او تنها در پی تسلط بر کشور و تاراج و چپاول منابع ماست. گروه واتساپ فرهنگ پایداری https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl 💠 فرهنگ پایداری ۲ https://chat.whatsapp.com/B59Qj87klLi3tPYK8DdrHP تلگرام https://t.me/farhange_paydari ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari 👇👇👇
پایداری
🔴 زشتی فحشا و بی‌بندوباری حتی در فرهنگ غرب!! ⭕️ اختلاط زن و مرد و برقراری روابط آزاد بین دو جنس مخا
🔴 زشتی ‌فحشا و بی‌بندوباری حتی‌ در فرهنگ‌ غرب ✍️ نویسنده‌ امریکایی در کتاب «داغ ننگ» اشاره‌می‎کند به‌ رابطه‌ نامشروع یک زن و مرد بیگانه در شهر بوستون در پی آن، دادگاه‌ تشکیل‌ می‌شود و قاضی، زن‌ را گناهکار دانسته‌ و برای او تعیین مجازات‌ می‌کند گروه واتساپ فرهنگ پایداری https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl 💠 فرهنگ پایداری ۲ https://chat.whatsapp.com/B59Qj87klLi3tPYK8DdrHP تلگرام https://t.me/farhange_paydari ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari
پایداری
🔴 زشتی ‌فحشا و بی‌بندوباری حتی‌ در فرهنگ‌ غرب ✍️ نویسنده‌ امریکایی در کتاب «داغ ننگ» اشاره‌می‎کند ب
✡️ یهودیان، هنگام نیایش، مقابل «دیوار ندبه» می‌ایستند، در حالی که بین مردان و زنان پرده حایل نصب شده است!! 🕎 زنان نیز پوشش ساده و بلند بر تن داشته و از پوشیدن لباس‌ و شلوارهای ساپورت، تنگ و بدن‌نما اجتناب ورزیده و اندام و جذابیت‌های زنانگی خود را در معرض دید مردها قرار نمی‌دهند!! گروه واتساپ فرهنگ پایداری https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl 💠 فرهنگ پایداری ۲ https://chat.whatsapp.com/B59Qj87klLi3tPYK8DdrHP تلگرام https://t.me/farhange_paydari ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥وقتی خاخام یهودی در اسرائیل هنگام مواجهه با تصویر نامناسبی از یک زن بر روی کامیون، آن را با مقوا می‌پوشاند آنهاخود به ‌اصول‌‌اخلاقی ‌‌‌پایبندند ولی درحال ترویج فساد بین دیگرجوامع هستند گروه واتساپ فرهنگ پایداری https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl 💠 فرهنگ پایداری ۲ https://chat.whatsapp.com/B59Qj87klLi3tPYK8DdrHP تلگرام https://t.me/farhange_paydari ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari