eitaa logo
پایداری
306 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
6.3هزار ویدیو
311 فایل
اهداف: ⚪️ نگاهی به رویدادها و ارزشهای انقلاب - پایداری و جبهه مقاومت ▫️حوادث جریان سازِ گذشته، حال و ده های پیش رو 🔴 شناخت دشمن و جریانات مرموز فتنه - تهاجم فرهنگی، سبک زندگی و تغییر بینش جامعه. . . جز کوی تو دل را نَبوَد منزل دیگر، یاالله
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دفاع مقدس
⁉️ کدام ؟؟ روایتی از عملیات «کربلای پنج» ✍️ به قلم شاهد عینی: حمید داودآبادی ☀️صبح دهم بهمن سال ۱۳۶۵ ، هوا روشن بود و دورتادور ما را تانک‌های عراقی گرفته بودند؛ لذا باید از میان آن‌ها عبور می‌کردیم تا به عقب برگردیم. من در عملیات‌ها هیچ‌وقت به پشت سر خود نگاه نمی‌کردم؛ اما آن‌روز وارد جاده شدم، خاکریز پشت‌سر خود را دیدم؛ یا حضرت عباس (ع)! وانت پر از نفرات، رفته بود در باتلاق و همه شهید شده بودند. بچه‌ها همین‌طور ریخته بودند و شهید شده بودند. رسیدم به جایی که حدود ۴۰ متر از جاده خاکریز نداشت و دیدم که بعثی‌ها دارند می‌آیند. همین‌طور سینه‌خیز داشتم می‌رفتم که به خودم گفتم پچه‌ها از این‌جا که خاکریز ندارد، چه‌طور رد می‌شوند؛ به‌یک‌باره دیدم که چقدر از بچه‌ها درحالی که می‌خواستند سینه‌خیز از آن‌جا رد شوند؛ تک‌تیرانداز و گرینف و... آن‌ها را زده بود و شهید شده بودند. فقط نگاه می‌کردم و می‌دیدم که بعثی لعنتی همین‌طور می‌زند و جاده را می‌تراشد! همین که چشمم به تانک‌های عراقی در سمت چپم افتاد، به یک‌باره دیدم که بدنم گرم شد! چون قبلاً تیر و ترکش خورده بودم، می‌دانستم که اولین حالتی که به انسان دست می‌دهد، این است که بدن او یک‌باره داغ می‌شود. با وجودی که بدنم گرم شد، اما دردی احساس نکردم، همین‌طور که به دست و پای خود نگاه کردم، دیدم پر از خون است. به سمت راستم نگاه کردم، دیدم یک پسربچه نوجوان مازندرانی که از رزمندگان لشکر ۲۵ مازندران بود، درازکش روی زمین افتاده و اسلحه «کلاشینکف» در یک دستش و سربند «یا زهرا (س)» روی پیشانی‌اش است. آن‌قدر تانک و نفربر از روی او رد شده بود که رد شنی تانک روی صورتش مانده بود و چهره‌اش را نمی‌توانستم تشخیص بدهم. من روی خون او خوابیده بودم. فقط گفتم که «ای وای! چطوری پیکر او را دست مادرش می‌رسانند؟! کی می‌خواهد پیکر این پسربچه را جمع کند و به مادرش بدهد و بگوید که این بچه تو است؟» ا🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱 اگه یا هم داره ، امثال این نوجوونا هستن💕 همونایی که نگذاشتند ذره ای از این خاک پاک به دست دشمن بیافته نه اونایی که در روز حادثه، دست در دست بیگانه، با ایجاد ناامنی، راه را برای گرگ ها باز می کنند. تانک دشمن وارد خاک ما شد، از روی پیکر نحیف نوجوونای ما رد شد، ولی نتوانست بماند ... و رفت این بار هم دلیرمردان این سرزمین، اجنبی را ناکام می گذارد آنها نخوهند گذاشت درندگان وحشی، ایران عزیز را تکه پاره کنند 👆 ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
⚽️ محمدحسین مرادمند فوتبالیست حرفه ای - بازیکن تیم استقلال، ملوان . . . جوونی که می خواستی پیداش کنی، بایست تو راهپیمایی اربعین زیارت کربلا پیداش می کردی🚩🕌🚩 💠 ای درد و بلات بخوره تو سر بی شرفایی مثل علی کریمی، علی دایی و . . . داریم تا . . . 🌓 میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است ✅ ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari ✅ روبیکا https://rubika.ir/farhange_paydari ✅ تلگرام https://t.me/farhange_paydari https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl ⚪️ گروه واتساپ
پایداری
#ایذه ، سرزمین غیرت و جوانمردی 🌱 #ایذه ، دیار شهید "کیان پیرفلک" - نوجوان شهیدی از نسل دهه نَود که
تحلیلی از یک مغز لیبرال غربزده راجع به ایثار و شجاعت علی لندی صادر میشه👆👆 ❌ نوجوان قهرمان ایذه ای زندگی پوچ و مادی عده‌ای را بهم ریخت توئیت این حرامیان را بخوانید👆👆 ببینید شجاعت و رشادت یک نوجوان ۱۵ ساله چگونه معادلات ذهنی جماعت لیبرال را بهم ریخته از عقلانیت دم می‌زنند، درحالیکه نمی‌فهمند انسان به طور غریزی در راستای بقای خود عمل می‌کند و نجات جان را بر ترجیح می‌دهد. می‌گویند علی لندی تحت تاثیر فیلم و بازی و انیمیشن بوده و مرگ را باور نداشته! چرا نوجوانان آمریکایی عشق سوپرمن و مرد عنکبوتی از این کارها نمی‌کنند؟ تعجبی هم نیست! زمانی که زندگی پوچ لیبرالی را برای خود برگزینید، از شجاعت و ایثار چیزی نمی‌فهمید! نه با ذهن‌های کوچک و مادی خود میتوانید امثال علی لندی ۱۵ ساله را درک کنید، نه می‌توانید امثال حسن باقری ۲۵ ساله که در مدت کوتاهی به استراتژیست تبدیل شد را درک کنید! شما جماعت لیبرال واباحه گر که خط قرمزتان دردنیا،سودومنفعت است، توانایی تربیت چنین انسان‌هایی را ندارید، آخرین تلاشتان برای ساختن انسان تراز، پدیده‌ای زننده به نام شد که بوی تعفنش عالم‌گیر شده! شما اصلا مفاهیمی مثل شهادت، ایثار و فداکاری را نمی‌توانید هضم کنید، درک و تحلیل پیشکش! ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari ✅ روبیکا https://rubika.ir/farhange_paydari ✅ تلگرام https://t.me/farhange_paydari https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl ⚪️ واتساپ
2.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اقای دایی خفتگیر گردن بند‌تون رو بخشیدید؟ +دایی : نه نبخشیدم ، این یه چیزیه که مربوط به اجتماعست مربوط به من نیست، این آسیب اجتماعیه ، اونایی که وحشیانه با قمه میان سرقت میکنن شما حسابشو کن چقدر آرامش رو از ما میگیره ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ پ.ن: وقتی آدما در کشاکش دهر و روز واقعه، رنگ عوض می کنند! های وطن فروش و خائن ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari ✅روبیکا https://rubika.ir/farhange_paydari ✅تلگرام https://t.me/farhange_paydari https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl ⚪️گروه واتساپ پایداری
هدایت شده از دفاع مقدس
⁉️ کدام ؟؟ روایتی از عملیات «کربلای پنج» 🌱 دوران ✍️ به قلم شاهد عینی: حمید داودآبادی ☀️صبح دهم بهمن سال ۱۳۶۵ ، هوا روشن بود و دورتادور ما را تانک‌های عراقی گرفته بودند؛ لذا باید از میان آن‌ها عبور می‌کردیم تا به عقب برگردیم. من در عملیات‌ها هیچ‌وقت به پشت سر خود نگاه نمی‌کردم؛ اما آن‌روز وارد جاده شدم، خاکریز پشت‌سر خود را دیدم؛ یا حضرت عباس (ع)! وانت پر از نفرات، رفته بود در باتلاق و همه شهید شده بودند. بچه‌ها همین‌طور ریخته بودند و شهید شده بودند. رسیدم به جایی که حدود ۴۰ متر از جاده خاکریز نداشت و دیدم که بعثی‌ها دارند می‌آیند. همین‌طور سینه‌خیز داشتم می‌رفتم که به خودم گفتم پچه‌ها از این‌جا که خاکریز ندارد، چه‌طور رد می‌شوند؛ به‌یک‌باره دیدم که چقدر از بچه‌ها درحالی که می‌خواستند سینه‌خیز از آن‌جا رد شوند؛ تک‌تیرانداز و گرینف و... آن‌ها را زده بود و شهید شده بودند. فقط نگاه می‌کردم و می‌دیدم که بعثی لعنتی همین‌طور می‌زند و جاده را می‌تراشد! همین که چشمم به تانک‌های عراقی در سمت چپم افتاد، به یک‌باره دیدم که بدنم گرم شد! چون قبلاً تیر و ترکش خورده بودم، می‌دانستم که اولین حالتی که به انسان دست می‌دهد، این است که بدن او یک‌باره داغ می‌شود. با وجودی که بدنم گرم شد، اما دردی احساس نکردم، همین‌طور که به دست و پای خود نگاه کردم، دیدم پر از خون است. به سمت راستم نگاه کردم، دیدم یک پسربچه نوجوان مازندرانی که از رزمندگان لشکر ۲۵ مازندران بود، درازکش روی زمین افتاده و اسلحه «کلاشینکف» در یک دستش و سربند «یا زهرا (س)» روی پیشانی‌اش است. آن‌قدر تانک و نفربر از روی او رد شده بود که رد شنی تانک روی صورتش مانده بود و چهره‌اش را نمی‌توانستم تشخیص بدهم. من روی خون او خوابیده بودم. فقط گفتم که «ای وای! چطوری پیکر او را دست مادرش می‌رسانند؟! کی می‌خواهد پیکر این پسربچه را جمع کند و به مادرش بدهد و بگوید که این بچه تو است؟» ا🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱 اگه یا هم داره ، امثال این نوجوونا هستن💕 همونایی که نگذاشتند ذره ای از این خاک پاک به دست دشمن بیافته نه اونایی که در روز حادثه، دست در دست بیگانه، با ایجاد ناامنی، راه را برای گرگ ها باز می کنند. تانک دشمن وارد خاک ما شد، از روی پیکر نحیف نوجوونای ما رد شد، ولی نتوانست بماند ... و رفت این بار هم دلیرمردان این سرزمین، اجنبی را ناکام می گذارد آنها نخوهند گذاشت درندگان وحشی، ایران عزیز را تکه پاره کنند 🔵 👆 کانال دفاع مقدس 🌴 اینجا بیت الشهداست...☝️☝️