eitaa logo
پایداری
331 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
5.7هزار ویدیو
231 فایل
اهداف: ⚪️ نگاهی به رویدادها و ارزشهای انقلاب - پایداری و جبهه مقاومت ▫️حوادث جریان سازِ گذشته، حال و ده های پیش رو 🔴 شناخت دشمن و جریانات مرموز فتنه - تهاجم فرهنگی، سبک زندگی و تغییر بینش جامعه. . .
مشاهده در ایتا
دانلود
پایداری
🎥 #ببینید / سخن سردار حاج قاسم سلیمانی بعد از تماشای فیلم سینمایی «به وقت شام» 🆔 @shahid_qasem_so
📷 کارگردان فیلم "به وقت شام" : 🎤 این فیلم می‌توانست به وقت اصفهان و تهران و شیراز باشد اگر نبودند 🆔 @shahid_qasem_soleimani ✅ کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی"✅ کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | حاج قاسم سلیمانی: ▫️از ۱۹سالگی وارد جنگ شدم. ۴۰سال است که در درگیری‌ها هستم اما هیچ صحنه‌ای به زیبایی #مدافعین_حرم ندیده‌ام. 🆔 @shahid_qasem_soleimani ✅ کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | حاج قاسم سلیمانی: ▫️از ۱۹سالگی وارد جنگ شدم. ۴۰سال است که در درگیری‌ها هستم اما هیچ صحنه‌ای به زیبایی #مدافعین_حرم ندیده‌ام. 🆔 @shahid_qasem_soleimani ✅ کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | حاج قاسم سلیمانی: ▫️از ۱۹سالگی وارد جنگ شدم. ۴۰سال است که در درگیری‌ها هستم اما هیچ صحنه‌ای به زیبایی ندیده‌ام. 🆔 @shahid_qasem_soleimani کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی"
پایداری
🌴 "کسی که در راه خدا به شهادت می‌ رسد، بزرگترین شاکر خدا برای این حادثه، خود اوست" ▫️امام خامنه‌ای
💠 خاطره ای از شهادت از جمله شیخ علی تمام زاده (ابوهادی): 🌴 عجب محرمی و عجب کربلایی ▫️پنجم محرم ماشین ذوالفقار (حسین فدایی) و حجت (محمد رضا خاوری) را با موشک کورنت در مخزن زدند. حجت، زنده زنده در آتش، سوخت. از او چیزی جزء خاکستر و پلاتینی که در پایش بود، باقی نماند. ذوالفقار، نیمی از تنش سوخت، تقریبا جایی از بدنش، بدون ترکش نمانده بود. فردای آن روز از بیمارستان مستقیم آمد خط، با لباس آبی بیمارستان، پای کار ماند، با تنی زخمی ، کار فرماندهی خود را ادامه داد. ▪️نهم محرم روز تاسوعا سید ابراهیم (مصطفی صدرزاده) علمدار فاطمیون بعد از هشت بار مجروحیت در عملیات های مختلف به آرزوی دیرینه اش رسید، همانطور که از خدا خواسته بود. برای فاطمیون قربونی شد،تا تنها شهید فاطمیون در روز تاسوعا باشد. (( روز های آخر می گفت: خدایا من رو مثل گوسفند برای فاطمیون قربانی کن تا بچه‌ها ی فاطمیون سالم بمونن)) 💠 روز عاشورا ابو سجاد (سید علی عالمی) در سهل الغاب نمی دانم چی دید!!! به کجا نگاه می کرد!!! در حالی که نفس های آخرش را می کشید، قهقهه خنده زد و گفت: نمی دانید شهادت چقدر زیباست. و به دیدار امام حسین (ع) شتافت. چند روز بعد ابو هادی (حجةالاسلام علی تمام زاده) گفت: شیخ با هم بریم مرخصی، بعد بریم پیاده روی اربعین، کربلا. _ گفتم: من نمایم، كربلای من همین جاست. گفت: حالا که تو می مونی، منم می مونم. دو شب بعد در باغ مثلثی پرتله اش(سینه خشاب) را انداخت کنار. رفت زخمی ها را کشید عقب، دوباره برگشت، یک دفعه صدای یا حسینش تا کربلا رسید. پیکرش جا موند یک شبانه روز گذشت. شب دوم با فرماندهان فاطمیون در اتاق حاج مهدی جمع بودیم به آنها گفتم پیکر ابو هادی جامانده. سلیمان (فرمانده گردان قناصه های فاطمیون ) گفت: شیخ اگر امشب تمام بچه های فاطمیون کشته شوند، نمی گذاریم جنازه شیخ ابو هادی دست دشمن بیافتد، مردانه بخط زدند. دم دم های صبح بود بیسیم زد: - شیخ بیا جنازه شهدا را بکش عقب. ابو علی (مرتضی عطایی) را از خواب بیدار کردم. -مرتضی!! - جانم حاجی؟! - مرتضی می خوام برم باغ مثلی جنازه ابو هادی را بیارم. از جا پرید سریع حاضر شد. ماشین حاج مهدی را گرفتم و رفتیم. اطراف باغ، کاملا پاک سازی نشده بود. هنوز تیرهای پی کا دشمن زوزه کنان از کنارمان می گذشت. هر ازگاهی خمپاره ای اطراف مان را شخم می زد. شیخ ابو هادی (علی تمام زاده) بهمراه هفت نفر از بچه های خط شکن محور ابوتراب (سید احمد) کنار هم در باغ مثلثی آرام خوابیده بودند. و چه زیبا خوابیده بود . یادم نیست قبل از اربعین بود یا بعد، دشمن با چند تانک و انتحاری به بانص هجوم آورد. ارتباطمان با جابر محمدی فرمانده گردان مستقر در بانص قطع شد. ظاهراً تانک های دشمن مستقیم رفته بودند روی سنگر آنها. جابر به همراه برخی از بچه های گردانش مفقود شدند. ذوالفقار (حسین فدایی) که هنوز زخم هایش کاملاً ترمیم نشده بود، علیرغم کم لطفی های بعضی ها، با تمام وجودش مردانه دوباره پای کار آمد. آخرین مکالمات بیسیم ش هنوز در گوش هست. - ذوالفقار:::: مصطفی :::: ذوالفقار - جانم حاجی::: - ذوالفقار جان::: بالاخره مسولیت محور بانص با ماست. ((علیرغم کم لطفی ها و مظلومیت آن روزهای فاطمیون خصوصا ذوالفقار )) - چشم حاجی چشم::: خیالت راحت باشه حاجی، دارم می رسم. بچه های فرهنگی را حاضر کردم و رفتیم العیس، وقت نماز مغرب بود، سریع نماز را خواندیم. بچه‌ها را با شیخ مجید فرستادم بانص. نیروها در مسجد خالدبن ولید جمع شده بودند روحیه بچه ها خیلی خراب بود. وقتش بود باید کاری می کردیم شروع به خطبه خواندن کردم. بچه‌ها با فریاد لبیک یا زینب سوار بر ماشین ها شدند، تقریبا پنج ماشین شد. دوباره خطبه خواندم سه ماشین دیگر نیرو آماده شد. همان لحظه در تاریکی جلوی مسجد مقداد آمد. با صدایی محزون و گرفته، گفت: - شیخ... - جانم مقداد - شیخ به کسی نگو ذوالفقار هم شهید شد....
●شهدا مسافران جنت رضوان هستنند که بال ملائک فرش قدوم آن هاست که ملائک عالم قدس بدان تبرک می جویند ولی زمینیان از مقام آنان بی خبر اند... ( ) ⚪️ گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl تلگرام https://t.me/farhange_paydari ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari
پایداری
🌴 "کسی که در راه خدا به شهادت می‌ رسد، بزرگترین شاکر خدا برای این حادثه، خود اوست" ▫️امام خامنه‌ای
💠 خاطره ای از شهادت از جمله شیخ علی تمام زاده (ابوهادی): 🌴 عجب محرمی و عجب کربلایی ▫️پنجم محرم ماشین ذوالفقار (حسین فدایی) و حجت (محمد رضا خاوری) را با موشک کورنت در مخزن زدند. حجت، زنده زنده در آتش، سوخت. از او چیزی جزء خاکستر و پلاتینی که در پایش بود، باقی نماند. ذوالفقار، نیمی از تنش سوخت، تقریبا جایی از بدنش، بدون ترکش نمانده بود. فردای آن روز از بیمارستان مستقیم آمد خط، با لباس آبی بیمارستان، پای کار ماند، با تنی زخمی ، کار فرماندهی خود را ادامه داد. ▪️نهم محرم روز تاسوعا سید ابراهیم (مصطفی صدرزاده) علمدار فاطمیون بعد از هشت بار مجروحیت در عملیات های مختلف به آرزوی دیرینه اش رسید، همانطور که از خدا خواسته بود. برای فاطمیون قربونی شد،تا تنها شهید فاطمیون در روز تاسوعا باشد. (( روز های آخر می گفت: خدایا من رو مثل گوسفند برای فاطمیون قربانی کن تا بچه‌ها ی فاطمیون سالم بمونن)) 💠 روز عاشورا ابو سجاد (سید علی عالمی) در سهل الغاب نمی دانم چی دید!!! به کجا نگاه می کرد!!! در حالی که نفس های آخرش را می کشید، قهقهه خنده زد و گفت: نمی دانید شهادت چقدر زیباست. و به دیدار امام حسین (ع) شتافت. چند روز بعد ابو هادی (حجةالاسلام علی تمام زاده) گفت: شیخ با هم بریم مرخصی، بعد بریم پیاده روی اربعین، کربلا. _ گفتم: من نمایم، كربلای من همین جاست. گفت: حالا که تو می مونی، منم می مونم. دو شب بعد در باغ مثلثی پرتله اش(سینه خشاب) را انداخت کنار. رفت زخمی ها را کشید عقب، دوباره برگشت، یک دفعه صدای یا حسینش تا کربلا رسید. پیکرش جا موند یک شبانه روز گذشت. شب دوم با فرماندهان فاطمیون در اتاق حاج مهدی جمع بودیم به آنها گفتم پیکر ابو هادی جامانده. سلیمان (فرمانده گردان قناصه های فاطمیون ) گفت: شیخ اگر امشب تمام بچه های فاطمیون کشته شوند، نمی گذاریم جنازه شیخ ابو هادی دست دشمن بیافتد، مردانه بخط زدند. دم دم های صبح بود بیسیم زد: - شیخ بیا جنازه شهدا را بکش عقب. ابو علی (مرتضی عطایی) را از خواب بیدار کردم. -مرتضی!! - جانم حاجی؟! - مرتضی می خوام برم باغ مثلی جنازه ابو هادی را بیارم. از جا پرید سریع حاضر شد. ماشین حاج مهدی را گرفتم و رفتیم. اطراف باغ، کاملا پاک سازی نشده بود. هنوز تیرهای پی کا دشمن زوزه کنان از کنارمان می گذشت. هر ازگاهی خمپاره ای اطراف مان را شخم می زد. شیخ ابو هادی (علی تمام زاده) بهمراه هفت نفر از بچه های خط شکن محور ابوتراب (سید احمد) کنار هم در باغ مثلثی آرام خوابیده بودند. و چه زیبا خوابیده بود . یادم نیست قبل از اربعین بود یا بعد، دشمن با چند تانک و انتحاری به بانص هجوم آورد. ارتباطمان با جابر محمدی فرمانده گردان مستقر در بانص قطع شد. ظاهراً تانک های دشمن مستقیم رفته بودند روی سنگر آنها. جابر به همراه برخی از بچه های گردانش مفقود شدند. ذوالفقار (حسین فدایی) که هنوز زخم هایش کاملاً ترمیم نشده بود، علیرغم کم لطفی های بعضی ها، با تمام وجودش مردانه دوباره پای کار آمد. آخرین مکالمات بیسیم ش هنوز در گوش هست. - ذوالفقار:::: مصطفی :::: ذوالفقار - جانم حاجی::: - ذوالفقار جان::: بالاخره مسولیت محور بانص با ماست. ((علیرغم کم لطفی ها و مظلومیت آن روزهای فاطمیون خصوصا ذوالفقار )) - چشم حاجی چشم::: خیالت راحت باشه حاجی، دارم می رسم. بچه های فرهنگی را حاضر کردم و رفتیم العیس، وقت نماز مغرب بود، سریع نماز را خواندیم. بچه‌ها را با شیخ مجید فرستادم بانص. نیروها در مسجد خالدبن ولید جمع شده بودند روحیه بچه ها خیلی خراب بود. وقتش بود باید کاری می کردیم شروع به خطبه خواندن کردم. بچه‌ها با فریاد لبیک یا زینب سوار بر ماشین ها شدند، تقریبا پنج ماشین شد. دوباره خطبه خواندم سه ماشین دیگر نیرو آماده شد. همان لحظه در تاریکی جلوی مسجد مقداد آمد. با صدایی محزون و گرفته، گفت: - شیخ... - جانم مقداد - شیخ به کسی نگو ذوالفقار هم شهید شد.... ✅ ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari ✅ روبیکا https://rubika.ir/farhange_paydari 📡 کانال "پایداری"