هدایت شده از دفاع مقدس
🌴 داستان چفیه
در تقویم های سالیانه، تشکیل سپاه پاسداران، دوم اردیبهشت اعلام شده است، اما حقیقت آنست که تأسیس نهاد مقدس سپاه به همان آغارین روزهای پیروزی انقلاب باز می گردد.
همزمان با 22 بهمن 57 که کمیته های انقلاب با هدف ایجاد امنیت در گستره شهرها و مناطق مختلف کشور و عمدتاً در مساجد شکل گرفت، هسته های اولیه سپاه نیز به منظور حراست و پاسداری از انقلاب شزوع به عضوگیری نمود.
در چهار پنج نقطه تهران، تعدادی از انقلابیون که سابقه مبارزه سیاسی با رژیم شاه را داشتند (که قاعدتاً فعالیت های نظامی هم جزء آنها بود) اقدام به یارگیری از نیروهای جوان و شناخته شده انقلابی نمودند. از جمله از
ابو شریف در پادگان جمشیدیه و ابراهیم یزدی در محل ساواک در خیابان پاسداران تشکیلاتی راه انداخته بودند و افرادی جذب آن شده بودند. محمد منتظری، دکتر چمران (معاون بازرگان، نخست وزیر موقت) و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز تشکیلات را راه اندازی کرده بودند.
کم کم زمزمه ادغام این هسته ها در قالب "سپاه پاسداران انقلاب اسلامی" در نخست وزیری شنیده می شد. آیت الله خامنه ای از سوی امام خمینی مامور شدند این اینها .را متحد و یکدست کند و این مهم در روز دوم اردیبهشت ماه سال 1358 صورت گرفت. در پی این اقدام و به منظور نمایش و حضور میدانی به عنوان اعلام تشکیل سپاه، تصمیم گرفته شد اعضای این گروه های به هم پیوسته به صورت منسجم در خیابان انقلاب (که قبلاً شاهرضا نامیده می شد) از برابر دانشگاه تهران رژه بروند. این حرکت در آن زمان که شرایط اجتماعی-سیاسی جامعه با حضور احزاب خلق الساعه و سازمان های مختلف چپ و راست، وضعیت نابسامانی داشت، می توانست اعلام حضور یک نیرو و قدرت انقلابی در برابر توطئه های اوایل انقلاب باشد که هر کدام از آنها می توانست نظام نوپای اسلامی را به خطر بیاندازد.
در روز رژه، هفت خودروی سیمرغ که با رنگ، استتار شده و روی آنها نام یکی از شهدای هیأت های مؤتلفه نقش بسته شده بود، در پیشاپیش حرکت کرده و این در حالی بود که بر روی هر کدام از آنها تیربار کالیبر 50 نصب شده بود.
افراد رژه رونده، همان سپاهیان نوپایی بودند که تحت نظر ابوشریف و مربیان فلسطینی، آموزش دیده و یا دوره آموزش نظامی چریکی را می گذراندند. از آنجا که در ابتدای کار لباس متحدالشکلی وجود نداشت تصمیم گرفته شد به منظور انسجام و ایجاد هماهنگی در شکل و ظاهر افراد، از #چفیه (که جزء ملزومات جدایی ناپذیز مربیان فلسطینی بود و نوعی نماد مبارزه و انقلابیگری بود) استفاده کنند و به این صورت افراد به صورت هماهنگ و یک شکل در آن روز در برابر دیدگان مردم رژه رفتند. از آن پس، #چفیه به عنوان سمبل و نماد سپاهی ها شناخته می شد. این نماد مقدس پس از تشکیل بسیج به فرمان امام، به بسیجی ها هم تسری یافت و در دوران دفاع مقدس هم استفاده از آن به شکل گسترده، فراگیر شد.
(راوی: سیاوش جبه داری- پاسدار 57، همرزم شهید پیچک)
🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲"
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس ۳"
https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌷 مرا بکشید ولی چادرم را برندارید!!
💥 طیبه واعظی دهنوی در سال ۱۳۳۷ در یکی از روستاهای اصفهان متولد شد. او در خانواده ای مذهبی و فقیر رشد کرد و به همین علت خیلی زود با درد و رنج مردم مستضعف آشنا شد. در سن ۷ سالگی خواندن قرآن را در خانه پدرش آموخت. در سال ۱۳۵۰ طیبه با پسر خاله مجاهدش ابراهیم جعفریان ازدواج نمود، و این نقطه عطفی در زندگی او بود و همین ازدواج بود که مسیر زندگی او را به طور کلی دگرگون ساخت و او را وارد مرحله ای نوین نمود. طیبه با کمک شوهرش به مطالعه عمیق کتب مذهبی و آگاه کننده و تفسیر قرآن پرداخت و چون ابراهیم همان صداقت و ایمانی را که لازمه یک فرد مبارز است در وجود طیبه یافت او را در جریان مبارزات تشکیلاتی قرار داد و طیبه به عضویت گروه مهدیون در آمد...
💥به خاطر مبارزه با شاه و تحت تعقیب بودن شوهرش از سال ۱۳۵۴ به زندگی مخفی روی آورد، ولی در نهایت در ۳۰ فرودین ۱۳۵۶ پس از دستگیری شوهرش، دستگیر شد و خواهر شوهرش، فاطمه جعفریان که او هم مبارز بود در این روز کشته شد... در سال ۱۳۵۴ به علت تعقیب ساواک با اتفاق همسر و کودک شیر خواره اش زندگی مخفی را انتخاب نمودند.
روز سی ام فروردین ۵۶، در پی دستگیری یکی از اعضای گروه در تبریز، یکی از گشت های بازرسی به ابراهیم مشکوک شد و او را دستگیر کرد. در بازرسی بدنی او اجاره خانه ی منزل تبریز را پیدا نمودند و خانه تحتنظر قرار میگیرد...
💥طبق قرار قبلی که ابراهیم و طیبه داشتند اگر ابراهیم دیر به خانه می آمد، طیبه می بایست اسناد و مدارک را می سوزاند و خانه را ترک می کرد. طیبه همین کار را انجام داد، غافل از آنکه خانه زیر نظر است... صبح بر سر قرار با برادرش مرتضی می رود، غافل از آنکه مأموران در پی او هستند. در قرار با مرتضی ماجرای نیامدن ابراهیم را می گوید و بدین ترتیب، مرتضی هم شناسایی میشود. سپس به خانه باز می گردد تا خانه را از نارنجک و اسلحه پاکسازی کند غافل از اینکه ساواک منتظر اوست... طیبه پس از اتمام فشنگ هایش به همراه فرزند چهار ماهه اش مهدی دستگیر می شود و با دستگیری طیبه، مرتضی که از دور شاهد ماجرا بود در دفاع از طیبه به مأموران شلیک می کند و در درگیری به شهادت می رسد. از خانه طیبه برگه اجاره خانه مرتضی را پیدا می کنند وبه خانه آنها می روند
💥فاطمه جعفریان همسر مرتضی حدود سه ساعت مقاومت کرد اما او نیز به شهادت رسید.
وقتی ساواک طیبه را دستگیر و به دست هایش دستبند زده بودند، گفته بود:
🌷 مرا بکشید ولی چادرم را برندارید...
💥طیبه، ابراهیم و پسرشان محمدمهدی را پس از دو چند روز شکنجه از تبریز به کمیته تهران منتقل می کنند و یک ماه تمام آنها را زیر سخت ترین شکنجه ها قرار می دهند و سرانجام در سوم خرداد ۵۶ زیر شکنجه به شهادت می رسند... روز سوم اردیبهشت روزنامه ها خبر شهادت فاطمه و مرتضی را نوشتند ولی دیگر از ابراهیم خبری نشد و بعد از پیروزی انقلاب خانواده از عروج او و طیبه با خبر شدند... محمدمهدی فرزند خردسال آنها توسط ساواک به پرورشگاهی سپرده شد و گفته بودند که پدر و مادر این کودک بر اثر اعتیاد فراوان از دنیا رفته اند و برای اینکه کسی او را نشناسد، نام او را شهرام گذاشته بودند. دو سال بعد فرزند آنها با پیگیری های فراوان در پرورشگاه پیدا شده و به آغوش خانواده باز می گردد...
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصر_کاوه
🌺....صاحب خانه اش گفته بود:
طیبه که به خانه ما آمد ما سربرهنه و بی حجاب بودیم...😇 این قدر پند و نصیحت کرد و از قرآن و دعا برایمان گفت تا دیگه نگذاشتیم یک تارموی مان پیدا شود...👌
🌺... #ساواک که گرفته بودش و دستبند زده بود به دستانش گفته بود...
" مرا بکشید اما #چادرم را برندارید..."😰
برشی اززندگی شهیده انقلاب اسلامی:👇 "طیبه واعظی"
#چفیه ...
#پرچم ...
#چادر ...
همه از یڪ خانواده اند
اما...!
چفیه بردوش #شهدا
پرچم به دست #رزمندگان
و #چادر برسَر ِتوست اے #خواهرم ..
#حفظ_حجاب وصیت شهدا و سلاح تودر برابر هجوم دشمن است.
💬 دختران هم #شهید می شوند
🔻جهیزیه👈 قالی می بافت به چه قشنگی، ولی درآمدش رو برای خودش خرج نمی کرد. هر چی از این راه در می آورد ، یا برای دخترای فقیر جهیزیه می خرید و یا برای بچه ها قلم و دفتر.
🔅 حتی جهیزیه خودش رو هم داد به دختر دم بخت، البته با اجازه من.
یادمه یه بار برای عیدش یه دست لباس سبز و قرمز خیلی قشنگ خریده بودم. روز عید باهاش رفت بیرون و وقتی برگشت درش آورد و گذاشت کنار.
🔅ازش پرسیدم : «چرا شب عیدی لباس نوت رو در آوردی؟» گفت:« وقتی پیش بچه ها بودم با این لباس احساس خیلی بدی داشتم. همش فکر می کردم نکنه یکی از این بچه ها نتونه برای عیدش لباس نو بخره... دیگه نمی پوشمش!»
کتاب زندگی به سبک شهدا
ناصرکاوه
🌷 #شهیده_طیبه_واعظی
➖علت شهادت به دست ساواک، برگرفته ازکتاب، کفش های جامانده در ساحل