eitaa logo
معاونت فرهنگی مدرسه علمیه عباسقلی خان شاملو
351 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
704 ویدیو
109 فایل
آدرس کانال https://eitaa.com/joinchat/3472293967Cc8ef63423f @farhangiabbasgholikhan سایت مدرسه علمیه عباسقلی خان magk.ir اینستاگرام http://www.instagram.com/abasgholikhan1 ارتباط با ادمین @Bagher_14
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدان بر《خوان قرآن》 (خاطرات قرآنی شهدا) پشت در خانه، قرآن می‌خواند زودتر از من به خانه آمد و چون کلید نداشت در کوچه به انتظارم نشسته بود، از دور او را دیدم که پشت در حیاط منتظر است و کتابی را در دست دارد و مطالعه می کند ،جلوتر که آمدم متوجه شدم قرآن کوچکش را دست گرفته و مشغول قرائت قرآن است. او حتی در کوچه وقتش را تلف نمی‌کرد.
شهیدان بر《خوان قرآن》 (خاطرات قرآنی شهدا) نیرویم چند برابر شد! در سایت پنج مستقر بودیم. فردای آن روز قرار بود آقای شفیعی به خط مقدم برود. در چادر کنارم نشست و گفت:« کیوانلو می‌توانی طوری قرآن بخوانی که نیرویم چند برابر شود؟» گفتم :«نه متأسفانه.» گفت:« از بسیجی‌های دوروبرمان کسی را با این خصوصیت می‌شناسی؟» گفتم:« بله» ویکی از بچه‌های بیرجند را به حضورش آوردم .آقای شجیعی بعد از سلام و احوال‌پرسی گرم گفت:« برادر دوست دارم قرآن را با صدای زیبا برایم قرائت کنی .» محمدی‌فر :«گفت اجازه می دهید از حفظ بخوانم؟» آقای شجیعی با تعجب پرسید:« مگر حفظ هم هستی؟» محمدی‌فر گفت:« بله بیشتر از نصف قرآن را.» آقای شجیعی به‌محض شنیدن این جمله گریه‌اش گرفت. او را در آغوش گرفت و بوسید. خم شد تا پای محمدی‌فر را ببوسد . می‌گفت:« اجازه بده زبانت را ببوسم.» همین که صدای قرآن بسیجی را شنید چنان به‌شدت گریست که مرا هم به گریه انداخت و وقتی تلاوت آیات تمام شد آقای شجیعی گفت:« برای عملیات نیرو گرفتم، قوی شدم، انگار انرژی‌ام چند برابر شد.» صبح فردا که عازم ختم می‌شد از من خواست تا باز هم با آن بسیجی ملاقات کند بار دیگر او را در آغوش گرفت و صورتش را بوسه باران کرد .
شهیدان بر《خوان قرآن》 (خاطرات قرآنی شهدا) تقویت روح صبح روز اول عملیات کربلای 5 شهید غلامرضا رهبر درحالی‌که اکیپ خود را آماده رفتن به خط جبهه جهت تهیه فیلم و گزارش می‌کرد، از من پرسید : «رجایی قرآن همراه نداری ؟» گفتم :«چرا» و اضافه کردم« برای چه می‌خواهی؟» فکر کردم می‌خواهد استخاره کند. گفت:«می‌خواهم روحم را در این لحظه تقویت کنم.» بعد به گوشه‌ای رفت و دقایقی را با قرآن گذراند. بعد آن را بوسید و به من برگرداند. دو ساعت بعد بچه های اکیپ او از خط آمدند و گفتند :«غلامرضا با ترکش خمپاره‌ای که در بین ما به هنگام فیلم‌برداری خورد، شهید شد» بااینکه برای یافتن جسد او که فکر می‌کردند به یکی از شهرها فرستاده شده از طرف ستاد تبلیغات جنگ و همه جا در پشت جبهه بخشنامه شد ولی نمی‌دانم چه عهدی با خدا بسته بود که هرگز جنازه‌اش پیدا نشد.
شهیدان بر《خوان قرآن》 (خاطرات قرآنی شهدا) غرق در قرآن در طول زندگی مشترک و کوتاهمان هر روز صبح با صدای تلاوت قرآن او از خواب بیدار می‌شدم چهره‌اش موقع خواندن قرآن دیدنی بود چنان در قرآن غرق می‌شد که متوجه اطرافش نبود یک روز از او پرسیدم: ابراهیم چرا تو همیشه صبح‌های زود قرآن می‌خوانی وقت های دیگر روز هم می‌توانید اینکار را بکنی . در جوابم گفت :یاد خدا در اول روز آرامشی خاص به آدم می‌دهد و باعث می‌شود که همه کار های آدم در طول روز به خاطر خدا و برای جلب رضای او انجام شود
شهیدان بر《خوان قرآن》 (خاطرات قرآنی شهدا) ۱_《 این چه قرآن خواندنی است؟》 با اشاره ی«آقا مهدی»قرائت قرآن را شروع کردم.اکثر اعضای شورای لشکر حاضر بودند. چون مسائلی که قرار بود مطرح شود،زیاد بود،از سوره های کوتاه انتخاب کردم و طولی نکشید که به پایان سوره رسیدم و صلواتی فرستادم. بعد از صلوات«آقا مهدی»گفت: این چه قرآن خواندنی است؟قرآن خواندن در اول جلسه تنها برای تبرک نیست بلکه برای آن است که در آیات قرآن دقیق شویم.دوباره بخوانید. دوباره قسمتی از قرآن را خواندم و جلسه شروع شد.
شهیدان بر《خوان قرآن》 (خاطرات قرآنی شهدا) تغییر چهره موقع قرآن خواندن! از تقوا و خلوص بالایی برخوردار بود, بارها اتفاق می‌افتاد می‌نشستم و به چهره محمود هنگام نماز به دعا و قرآن نگاه می‌کردم. او را مصداقی برای انسان کامل یافتم. وقتی قرآن و دعا می‌خواند چهره‌اش تغییر می‌کرد. تا جایی‌که دوستان را متأثر می‌ساخت . دقیقاً به خاطر دارم در سفری از اهواز به سوی دیواندره و سنندج برای شرکت در عملیات والفجر ۱۰ همراهش بودم دعا می‌خواند و اشک از چشمانش سرازیر بود. به ما هم تداوم بر خواندن دعا را توصیه می‌کرد .
شهیدان بر《خوان قرآن》 (خاطرات قرآنی شهدا) فرصت را از دست ندهیم حاج قاسم به استفاده درست از وقت و برنامه‌ریزی خیلی اهمیت می‌داد. همیشه می‌گفت: انسان وقت کم ندارد برنامه ندارد که وقت کم می‌آورد. در عملیات والفجر هشت به اتفاق ایشان از خرمشهر به سوی فاو در حرکت بودیم .بیشتر وقت‌ها خودش رانندگی می‌کرد و کسی را همراه نمی‌آورد. از خرمشهر که خارج شدیم گفت :سلطان !ما واقعاً از فرصت‌ها به خود بخوبی استفاده نمی‌کنیم . پرسیدم: چطور ؟گفت :همین حالا فرصت را از دست می‌دهیم شما یک آیه قرآن بخوانید تا هر دویمان حفظ کنیم . با اشتیاق پذیرفتم و قرآن کوچکی را که به همراه داشتم گشودم آن روز به برکت حضور حاج قاسم من هم موفق شدم چندین آیه از قرآن را حفظ کنم . شور و اشتیاق بچه‌ها برای رفتن به خط وصف‌ناشدنی بود زمان عملیات نزدیک شده بود و همه برای حضور در خط بی‌تاب بودند. یک روز که حاج قاسم به مقر آمده بود بچه‌ها او را دوره کردند و از عملیات بعدی پرسیدند. اما ایشان حاضر نبود قبل از برگزاری آزمون ورود به خط، دانشجویان مدرسه شهادت را گزینه کند . با صراحت گفت :هر کس می‌خواهد به خط برود ،باید سوره بقره یا جمعه را حفظ کند. در غیر این صورت نمی‌توانم او را بپذیرم . به یاد دارم خیلی از بچه‌های گردان برای این‌که توفیق رفتن به خط نصیبشان شود ،نه‌تنها یکی از این دو سوره بلکه جزء ۳۰ قرآن را نیز حفظ کردند هنوز هم بچه‌های رزمنده گردان ۴۰۹از این توفیق به نیکی یاد می‌کنند و می‌گویند آنچه از قرآن یاد گرفته‌اند نتیجه تلاش و مجاهدت شهید قاسم میرحسینی است .
شهیدان بر《خوان قرآن》 (خاطرات قرآنی شهدا) برنامه خانوادگی تلاوت قرآن هرساله ماه مبارک رمضان ،جلسه دوره تلاوت قرآن کریم را برای خانواده خود برگزار می‌کردند .من نیز گاهی در این جلسه شرکت می‌کردم. عصر که می‌شد منزل را آب و جارو می‌کردند ،قالیچه‌ای می‌انداختند و شروع به تلاوت قرآن می‌کردند و تک‌تک اعضای خانواده نیز آیاتی را قرائت می‌کردند .حاج آقا علاوه بر این برنامه خانوادگی در ماه مبارک رمضان چند ختم قرآن نیز انجام می‌دادند.
شهیدان بر《خوان قرآن》 (خاطرات قرآنی شهدا) نذر ختم قرآن یک شب در بسیج نشسته بودیم و جلسه‌ای برگزار شده بود ، محور جلسه، اعزام نیرو در روز بعد بود. در بین بچه‌ها شور و شعف خاصی در چهره شهید« عظیم محمدیان فر» که نوجوانی عاشق بود، می‌دیدم . بعد از جلسه ،عظیم به یکی از مسئولین بسیج گفت که نامش را در اسامی اعزام نیروی فردا بنویسد. ولی او مخالفت کرد و گفت: که سن او کم است و بگذارد چند مدت دیگر، اعزامش می‌کند. عظیم محزون و گرفته برگشت و در یکی از اتاق‌های بسیج تا صبح، قرآن خواند و عبادت کرد و لابد دعا می‌کرد که فردا به او اجازه رفتن به جبهه بدهند .فردا صبح به نزدش رفتم و گفتم:« عظیم چکار کردی ؟» او آرام و بغض‌آلود گفت:« ختم قرآن نذر کرده‌ام تا خدا خودش کارم را درست کند و امروز اعزام شوم.» او همان روز، موافقت مسئولین بسیج را گرفت و با ما اعزام شد. در پادگان کرخه ،دیدمش که دارد اشک می‌ریزد- اشک شوق - و خدا را شکر می‌کند و قرآن می‌خواند .او در همان عملیات «والفجر هشت »به آرزوی دیرینه‌اش رسید و بهشتی شد.
شهیدان بر《خوان قرآن》 (خاطرات قرآنی شهدا) سوره واقعه از پشت بی‌سیم شهیدان بابا زادگان و حقیقی علاقه زیادی به سوره واقعه داشتند و همیشه در سنگر بچه‌ها جمع می‌شدند و این سوره را می‌خواندند .هر کس چند آیه می‌خواند. یک شب شهید حقیقی نوبت نگهبانی کمین داشت و همان موقع شهید بابا زادگان پای بی‌سیم نشسته بود و با او تماس می‌گرفت تا از وضعیت دشمن خبر بگیرد، مورد خاصی نبود که گزارش کند بعد به شهید حقیقی از پشت بی‌سیم گفت: بخوانیم ! شهید حقیقی از آن طرف خط گفت :بخوان شهید بابازادگان قرآن را باز کرد و سوره واقعه را از درون سنگر می‌خواند و شهید حقیقی در سنگر کمین با او زمزمه می‌کرد .
شهیدان بر《خوان قرآن》 (خاطرات قرآنی شهدا) منبع فیض اغلب اوقات بیکاری خود را به تلاوت قرآن و مطالعه نهج‌البلاغه ،اختصاص می‌داد. وقتی علت را از او می‌پرسیدیم، اظهار می‌داشت:« قبل از انقلاب خیلی از قرآن فاصله داشتیم، ولی حالا می‌فهمیم که چه چیز گران‌بهایی در دست ما بوده،ولی قدر آن را ندانستیم. و اکنون که زمینه هموار است، می‌خواهم از این موقعیت استفاده کنم .» حتی در زمان مسافرت نیز به تلاوت قرآن و مطالعه کتب می‌پرداخت. برای این‌که همکارانش هم از این منبع فیض محروم نباشند ،کلاس‌های قرآن را به نحوی برنامه‌ریزی می‌نمود که هر شب در خانه یکی از آن‌ها برگزار شود. تا بدین طریق هم مودت و دوستی بین همکاران مستحکم‌تر شود و هم این‌که با فرهنگ قرآن بیشتر آشنا شوند.
هدایت شده از فرهنگی مدرسه علمیه عباسقلی خان
شهیدان بر《خوان قرآن》 (خاطرات قرآنی شهدا) برای آدم‌سازی یک‌بار آقای بازرگان و طباطبایی از قم از دیدار حضرت امام ره مراجعت می‌کردند. آن‌ها در زمین چمن دانشگاه افسری پیاده شدند و سرهنگ نامجوی برای استقبال خدمت آن‌ها رسید. و به خاطر علاقه خاصی که به امام ره داشت، رو به مهندس بازرگان کرد و گفت:« شما که پیش امام ره بودید برای ما چه هدیه‌ای آوردید؟» و آقای طباطبایی در جواب گفت:« ما خدمت امام ره یک جلد قرآن مجید برده بودیم امام ره آن را از ما گرفت و جمله‌ای در آن نوشت و به ما داد ما هم از آن ما هم آن را به شما تقدیم می کنیم.» نامجوی قرآن را گرفت و پس از بوسیدن و خواندن مطلب امام ره آن را به من داد و گفت :«ببر برای کتابخانه» من درحالی‌که آن را به کتابخانه می‌بردم ،گوشه آن را باز کردم و این جمله را که با خط زیبای امام ره نوشته شده بود خواندم :« قرآن برای آدم‌سازی است روح‌الله الموسوی الخمینی»