💠♦️با سلام خدمت مخاطبین عزیز
مسابقه بزرگ کتابخوانی #خط_امین
💠🔸برای دسترسی راحت تر همه اقشار به مسابقه بزرگ کتاب خوانی خط امین، لینک ورود مستقیم به سایت ravibook.ir جهت ارسال به دوستان و انتشار در همه گروهها و کانالهای مدنظر خدمت شما ارسال می گردد.
🔸 شما برادر و خواهر عزیز می توانید بصورت انفرادی یا گروهی و خانوادگی در این مسابقه شرکت نموده و همچنین در انتشار و ترویج فرهنگ کتابخوانی سهیم باشید و از جوایز ارزنده این مسابقه نیز بهره مند شوید.
🔰لینک ورود مستقیم به آزمون؛ کتاب «آخرین فرصت»: https://panel.ravibook.ir/profile/test/%D8%A2%D8%B2%D9%85%D9%88%D9%86-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%C2%AB%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%81%D8%B1%D8%B5%D8%AA%C2%BB
🔰لینک ورود مستقیم به آزمون؛ کتاب «پاییز آمد»: https://panel.ravibook.ir/profile/test/%D8%A2%D8%B2%D9%85%D9%88%D9%86-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%C2%AB%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%B2-%D8%A2%D9%85%D8%AF%C2%BB
🔰 لینک ورود مستقیم به آزمون کتاب «معبد زیر زمینی»: https://panel.ravibook.ir/profile/test/%D8%A2%D8%B2%D9%85%D9%88%D9%86-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%C2%AB%D9%85%D8%B9%D8%A8%D8%AF-%D8%B2%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%C2%BB
🔰 لینک ورود مستقیم به آزمون کتاب «بیست سال و سه روز»: https://panel.ravibook.ir/profile/test/%D8%A2%D8%B2%D9%85%D9%88%D9%86-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%C2%AB%D8%A8%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D9%88-%D8%B3%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%B2%C2%BB
🔰 لینک ورود مستقیم به آزمون کتاب «مجید بربری»: https://panel.ravibook.ir/profile/test/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%85%D8%AC%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8C
🔰 لینک ورود مستقیم به آزمون کتاب «هواتو دارم»: https://panel.ravibook.ir/profile/test/%D9%87%D9%88%D8%A7%D8%AA%D9%88-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%85
🔆📌 در کانال روشنا بوشهر ما را در مسیر روشنگری همراهی کنید.
🌖روشنا بوشهر
🌎https://eitaa.com/roshana_bushehr
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
کتاب مجیدبربری
«مجید بربری» صدوپنجاه بیشتر نیست. اسم جالبی هم دارد و کتابی بسیار خواندنی است. هم خواندنی و هم متفاوت، و این تفاوت از جنس تفاوتهایی است که خواننده را به خود جذب میکند. در این حدود سه سالی که از چاپ نخست این کتاب میگذرد، چندین و چند بار تجدید چاپ شده است و همین نشان میدهد که خیلیها آن را خریدهاند و خواندهاند و احتمالاً خواندنش را به دیگران هم پیشنهاد کردهاند.
«مجید بربری» داستان زندگی جوانی دهه هفتادی به اسم مجید است. البته نام خانوادگیاش نه بربری، که قربانخانی بود. او برای سالها، یک جور بود و بعد در اتفاقی غیرمنتظره، جور دیگری شد. آدم دیگری شد. قهوهخانهای در جنوب تهران داشت و دغدغهها و دنیایش به آنچه در این قهوهخانه میگذشت محدود میشد. دعوا و درگیری و سروکار داشتن با آدمهایی نهچندان سربهراه بخشی از زندگی روزمرهاش بود. آن زمان از زیادی قلیانهای قهوهخانهاش خرسند بود و آن را نشانهای از موفقیت در کار خود میدید. آنقدر غرق در این جنس از زندگی بود که وقتی بعد تغییر کرد و مسیر دیگری را برای ادامه راه انتخاب کرد، خیلیها باورش نمیکردند. حتی نزدیکانش نیز تردید داشتند که او در این تغییر جدی است.
میخوانیم: «رفتن مجید، هیچوقت در ذهنم نمیگنجید. فکر میکردم شوخی میکنه. مثل همه بیستوچند سال زندگیاش، به استثنای این اواخر، که شوخی شوخی سر کرد. میگفتم به قول خودش جوگیر شده، جو چند تا بچه هیاتی را گرفته که اومدهاند قهوهخانهاش و بعد از چند وقتی تموم میشه و میره. هر بار که آبجیم نگران بود و به من زنگ میزد، با هقهق گریه میگفت: حسن، رفتنش قطعی شده، این داره میره. اگه بره من چه خاکی به سرم بریزم. ولی من در جواب اون گریهها از ته دل قشقش میخندیدم و میگفتم: آبجی، نگران نباش. این فیلمشه! این هم یه اذیت جدیده، جو گیر شده. چشمش به چهار تا بچه هیاتی افتاده، اینجوری شده. از دور و برش که برن، برمیگرده پیش همون رفیقهای قبلیش. قلیون و بقیه بساط. تو اینقدر نگرانش نباش. ما فکر میکردیم مجید جوگیر شده، ولی نشده بود…»
تحولی که او تجربهاش کرد، نه از جوگیری بود و نه تغییر سطحی و گذرا. به گذشته پشت کرد، داوطلب جنگ در سوریه شد و عزمش را برای دفاع از حرم جزم کرد. ذهنش درباره تکلیفی که احساس میکرد به عهده دارد روشن شده بود. البته به او گفتند که تکپسر است و قرار نیست در فهرست اعزامیها قرار بگیرد. اما تقدیرش رفتن بود. قرعه به نامش افتاد و پا در سفر گذاشت و مسیر را تا شهادت پیش رفت. از این حیث، او را با شاهرخ ضرغام قیاس میکنند، که او نیز جایی از مسیر گذشته برید و در انتخابی متفاوت، صراط سعادت را پیش گرفت. قطعاً به مجید و شاهرخ و دیگرانی که به این دو شهید شباهت دارند، عنایتی خاص شده بود. حتماً چیزی درون آنان بود که وقتی فرصت هدایت و رستگاری پیش پایشان قرار گرفت، از آن حداکثر بهره را بردند و در زمانی کوتاه، از تاریکیهای زمین تا روشنایی ملکوت را طی کردند.
لینک پویش کتابخوانی خط امین
ravibook.ir
@libbasijbousher
#سپاه_امام_صادق_استان_بوشهر
#سرشبکه_کتاب_بسیج
#مسابقه_کتابخوانی_خط_امین
کتاب هواتودارم شهید مرتضی عبدالهی روایت زندگی شهیدمدافع حرم مرتضی عبدالهی نوشته ی رسول ملاحسنی انتشارات آثاربرات
درباره کتاب هواتو دارم شهید مرتضی عبداللهی
در کتاب هواتو دارم نویسنده ما را با زندگی مرتضی عبداللهی آشنا میکند. از همان جوانانی که در مسجد شکوفا می شوند و هوش و شجاعتشان را در راه خدا به کار میبرند.
شهید مدافع حرمی که به انواع هنر های رزمی مسلط بود و حواسش به همه بود. از آن هایی که در هر شرایطی حاضر هستند تا هوای مردم را داشته باشند.
این کتاب، دارای دو قهرمان است. که قهرمان اول شهید و قهرمان دوم همسر شهید است. این کتاب در 12 فصل داستان را بیان می کند.
بخشی از کتاب:
هواتو دارم شهید مرتضی عبداللهی
با شنیدن صدای گریه ی من هول کرد، با یک لیوان آب داخل اتاق آمد و گفت: چی شده دخترم؟ خواب دیدی؟ دلت درد میکنه؟
گریه حتی اجازه نمی داد حرف بزنم. با دست اشاره کردم که چیزی نیست. دور خودم می چرخیدم و نمیدانستم این خواب قرار است با من چه کند.
شبیه تشنه ای بودم که در برهوت بیابانی بی آب و علف به دنبال یک جرعه آرامش می گشت. حس شرمندگی از عمر گذشته یک لحظه رهایم نمی کرد.
برای آرامش به وضو پناه بردم. سر و دستی شستم و بی اختیار چادر نماز گل گلی خودم را سر کردم. کمی بعد ضربان قلبم آرام تر شد.
دو دستی به چادر چسبیدم. در آن بی قراری احساس می کردم نخ این چادر مایه آرامش من شده. به خوابی که دیده بودم فکر می کردم خوابی که تمام وجودم را شکست، زندگی ام را به هم ریخت و من اراده کردم دوباره آن را بچینم؛ ولی با شکل و شمایلی متفاوت.
نمی دانستم دقیقاً باید چه کار کنم. تنها چیزی که در آن شک نداشتم این بود که باید تغییر کنم. همان طور که نشسته بودم به مامان گفتم: می خوام از همین امروز دیگه چادر سر کنم! مامان گفت: تو؟ چادر؟
گفتم: آره مامان دوست دارم به مدت چادر سر کنم.
مامان جواب داد: آفتاب نزده خواب نما شدی انگار. حالا به کم استراحت کن تا صبح خدا بزرگه معلومه شب درست حسابی نخوابیدی ستاره
کتاب «هواتو دارم»؛ روایت زندگی شهید مدافع حرم «مرتضی عبداللهی»
شهید محمد عبداللهی در شامگاه سهشنبه ۲۳ آبان ماه در دیرالزور سوریه در سن ۳۰ سالگی به شهادت رسید. او قبلاً در وصیتی مزارش را مشخص کرده بود و نمیخواست سنگ مزار داشته باشد و میگفت: به دلیل بازگشت پیکرم شرمنده امام حسین (ع) هستم، دیگر نمیخواهم شرمنده حضرت زهرا (س) باشم. مزار این شهید پاسدار دفاع حرم در قطعه ۲۶، ردیف ۷۹ میعادگاه عاشقان ایثار و شهادت است.
مرتضی عبداللهی؛ جوانی باهوش و شجاع که مزین به انواع و اقسام هنرهای رزمی بود. عشق به جبهه و شهدا هم از کودکی در او وجود داشت. وقتی پدرش از حال و هوای دفاع مقدس برایش تعریف میکرد، سراپا گوش میداد، اما آخرسر با دستش محکم به پایش میزد و میگفت: ای کاش من آن موقع بودم.
برای اینکه بتواند به دفاع از حرم عمه سادات برود، دورههای مختلف غواصی، پاراگلایدر و راپل را گذرانده بود، اما هیچ کدام از این تخصصها نتوانسته بود راه او را برای دفاع از حرم باز کند. به پدرش متوسل شد.
پدری که خود یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس و از گردان تخریبچی جبهه بود. با این وجود، پدرش تنها کمک کوچکی به او میکند که آن هم کارساز نمیشود. در نهایت، پدرش تنها راه موفقیت پسرش را مسألهای مطرح میکند که آقا مرتضی را به فکر فرو میبرد.
سردار مصطفی عبداللهی، فرمانده تخریب نیروی دریایی سپاه در زمان دفاع مقدس و پدر شهید مدافع حرم، مرتضی عبداللهی اینچنین از پسرش روایت میکند: آقا مرتضی ۹ اسفند ۶۶ به دنیا آمد.
چون زمان تولدش مصادف با شهادت امام جواد (ع) شد، اسم شناسنامهاش را «محمد» گذاشتیم. البته از قبل قرار بود که مرتضی صدایش بزنیم. برای همین بعد از تولدش او را مرتضی صدا کردیم. به غیر از مرتضی دو پسر و یک دختر هم دارم. از سال ۶۰ تا ۷۰ در محله نظامآباد ساکن بودیم و بعدها به خیابان شهید عباسپور یا توانیر رفتیم.
آقا مرتضی از سال آخر دبیرستان وارد مجموعه «مسجد صفا» و دبیرستان صفا شد. بعد در رشته مهندسی عمران در دانشگاه شاهرود قبول شد و سرانجام با پیگیریهای زیادش توانست در سال ۹۴ به استخدام سپاه درآید.
مرتضی عبداللهی را از نظر احترام به پدر و مادر کمتر کسی در اطراف دیدم. هر کاری از او میخواستیم، حتی اگر سخت بود، با محبت و علاقه زیاد برایمان انجام میداد.
از آنجایی که آقا مرتضی عبداللهی علاقه زیادی به مادرش داشت، سعی میکرد بسیاری از کارهایش را به مادرش نگوید تا ناراحت و دل نگران نشود. با من مشورت میکرد. اینکه در کارها او را تشویق کنم برای او مهم بود و خوشحال میشد.
کاش جنگ بشود!
در کودکی خیلی با دل و جرأت بود. وقتی از ائمه میگفتیم با علاقه گوش میداد. برای کمک به دیگران خودش را به خطر میانداخت.
وقتی فیلم دفاع مقدسی از تلویزیون میدید، انگار برای خودش اتفاق افتاده است. بارها درباره انقلاب صحبت میکرد و میگفت: کاش جنگ بشود! من هم به او اعتراض میکردم: باباجون! ما خود به خود دنبال جنگ نیستیم. هر چند دشمن زیاد داریم. اما این جمله را از ته دلش میگفت؛ چرا که دنبال جهاد فی سبیل الله بود.
شهید محمد عبداللهی در شامگاه سهشنبه ۲۳ آبان ماه در دیرالزور سوریه در سن ۳۰ سالگی به شهادت رسید.
او قبلاً در وصیتی مزارش را مشخص کرده بود و نمیخواست سنگ مزار داشته باشد و میگفت: به دلیل بازگشت پیکرم شرمنده امام حسین (ع) هستم، دیگر نمیخواهم شرمنده حضرت زهرا (س) باشم. مزار این شهید پاسدار دفاع حرم در قطعه ۲۶، ردیف ۷۹ میعادگاه عاشقان ایثار و شهادت است.
از همان جوانانی که در مسجد شکوفا می شوند و هوش و شجاعتشان را در راه خدا به کار میبرند.
شهید مدافع حرمی که به انواع هنر های رزمی مسلط بود و حواسش به همه بود. از آن هایی که در هر شرایطی حاضر هستند تا هوای مردم را داشته باشند.
این کتاب، دارای دو قهرمان است. که قهرمان اول شهید و قهرمان دوم همسر شهید است. این کتاب در 12 فصل داستان را بیان می کند
لینک پویش کتابخوانی خط امین avibook.ir
@libbasijbousher
#سپاه_امام_صادق_استان_بوشهر
#سرشبکه_کتاب_بسیج
#مسابقه_کتابخوانی_خط_امین
کتاب معبد زیرزمینی
نویسنده معصومه میر ابوطالبی انتشارات جمکران
خلاصه کتاب معبد زیر زمینی
داستان کتاب معبد زیرزمینی در مورد پسر جوانی است بنام الیاس که دچار سرخوردی شده است و سعی می کند باعث تغییر نظر اطرافیانش در مورد خودش شود. مخصوصا دایی الیاس، که بیشتر از بقیه باعث تنهایی و انزوای او می شود.
مادرش مانند بیشتر مادران توجه زیادی به فرزندش می کند و باعث می شود که همه او را بچه ننه مورد خطاب قرار دهند و او همه تلاشش را می کند که بچه ننه نباشد.
در همین حین «حاج غلامحسین» مقنی از قم به روستای محل سکونت آن ها میآید و راه های جدیدی را در مسیر الیاس قرار می دهد. آشنایی با «حاج غلامحسین» اتفاقات تازه و غیرقابل پیشبینی را در زندگی الیاس رقم میزند.
برشی از متن کتاب
هم سن و سال من زیاد بودند توی مینی بوس. پنج، شش تایی می شدند. اسم بعضی هایشان را حین صحبت هایشان شنیده بودم و بقیه را نه. اول که سوار شدم، یک سلام خفه ای کردم و چپیدم توی صندلی خودم. بعدتر هم فقط نگاهم از شیشه به بیرون بود. دوست پیدا کردن همیشه برایم سخت بود، حالا هم که افتاده بودم بین یک عالم آدم غریبه. یکی شان احمد بود، یکی شان صمد، یکی که بزرگ تر بود اکبر، یکی دیگر که مسن تر از بقیه بود حسن و حسین و علی. نمی دانستم این اسم ها برای کدامشان هست. یکی شان زد به شانه ام. از روی صندلی تکی مینی بوس برگشتم و نگاهش کردم. یک لقمه نان گرفت طرفم.
-بخور. مادرم پیچیده
-ممنون. دارم خودم.
شانه بالا انداخت و در جا ساندویچش را گاز زد. یک لبخند کجوکوله تحویلش دادم و برگشتم به ساکم نگاه کردم. یک حس عجیب توی شکمم می پیچید و جرئت نمی کردم چیزی بخورم. بدماشین نبودم، یعنی توی ماشین حالت تهوع نمی گرفتم. با دایی خیلی اینطرف و آنطرف رفته بودیم برای کار، اما هیچ وقت این حس را نداشتم. مثل اینکه یک چیزی توی معده ام وول بخورد و بخواهد بیاید بالا، اما نیاید، یک چیز اضافه، یک موجود زنده... حاجی غلام حسین نشسته بود جلوی مینی بوس و با راننده صحبت می کرد. چندتا از جوان ترها رفتند جلوی مینی بوس و شروع کردند با حاجی صحبت کردن. سرک کشیدم ببینم چه خبر است. ازش می خواستند چیزی برایشان بخواند. خزیدم سر جای خودم و باز نگاهم را انداختم به بیرون که یک دفعه
لینک پویش کتابخوانی خط امین avibook.ir
@libbasijbousher
#سپاه_امام_صادق_استان_بوشهر
#سرشبکه_کتاب_بسیج
#مسابقه_کتابخوانی_خط_امین
. 🔹 مسابقه بزرگ کتابخوانی 🔹
رویداد «خط امین»
🔻همراه با جوایز ارزنده🔻
🎊 100جایزه 5 میلیون تومانی
🎊 30 جایزه 3 میلیون تومانی
🎊 300 جایزه 500 هزار تومانی
🎊 100 عدد گوشی هوشمند
🎊 100 عدد هندزفری بلوتوثی
🎊 50 عدد اسکوتر
🎊 10 عدد دوچرخه
وکمک هزینه سفر مشهد مقدس برای 50 نفر
🎊 و صدها جایزه دیگر از قبیل کوادکوپتر، وسایل رباتیک و ...
📚 این مسابقه در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و با توجه به تقریظ و تحسین ۶ کتاب منتخبی که به تازگی توسط مقام معظم رهبری صورت گرفته است، طراحی و اجرا گردیده است. علاقهمندان میتوانند با مطالعه کتاب منتخب خود، در این مسابقه شرکت نمایند.
📚 عنوان کتابها
📘 بیست سال و سه روز
📗 معبد زیر زمینی
📕 هواتو دارم
📙 پاییز آمد
📓 مجید بربری
📔 آخرین فرصت
🔹این رویداد به دو روش آزمون چهارگزینه ای (تستی) و «ارسال اثر» برگزار می شود که امکان شرکت به صورت فردی یا گروهی در هر دو روش فراهم می باشد.
🔸در آزمون چهارگزینه ای می بایست به 30 سوال در مدت 20 دقیقه پاسخ دهید.
🔸در روش «ارسال اثر»، می توانید با توجه به محتوای کتاب، یک اثر هنری تولید نموده و ارسال نمایید. اثر هنری می تواند یکی از انواع پرده نگار (پاورپوینت)، دست نوشته، عکس نوشته، پوستر، پادکست، موشن گرافیک، خطاطی، روزنامه دیواری، نقاشی، شعر، قطعه ادبی، نماهنگ (صوتی و تصویری)، نمایشنامه و فیلم نامه، پویانمایی (انیمیشن) و فیلم 100 ثانیه ای باشد. یک بخش ویژه هم برای «اقدام ابتکاری» در نظر گرفته شده است.
🔸با توجه به اهمیت فرهنگ سازی در زمینه انجام کارها به صورت گروهی، این پویش نگاه ویژه ای به این مسئله دارد. مزیت شرکت به صورت گروهی این است که در این حالت امتیازات به صورت دو برابری محاسبه می گردد.
⏳مهلت شرکت در مسابقه
10 بهمن 1403
📢 اعلام نتایج مسابقه
22 بهمن همزمان با سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی
میتونی همین الان شروع کنی
برو داخل این سایت و با کلیک کردن روی هر عنوان کتاب وارد مسابقه خواهی شد🔻🔻
https://ravibook.ir
فرهنگی هنری سپاه امام رضا(ع)شهرستان دشتی
25.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣📣📣
توضیحات جهت تسهیل ورود ،ثبت نام و شرکت در رویداد خط امین
🛑 توضیحات ضروری و سوالات متداول:
❇️جهت شرکت در رویداد و بهره مندی از جوایز ویژه آن به سایت راوی بوک https://ravibook.ir/ مراجعه نمایید.
❇️فایل PDF هر ۶ کتاب در سایت فراکتاب https://www.faraketab.ir/ قابل دسترسی و مطالعه می باشد.
❇️شماره تلفن شرکت کننده بایستی حتما و حتما با کی برد انگلیسی وارد شود.
❇️ نام نمایشی در پنل پروفایل کاربر همان نام خود فرد می باشد.
❇️حتما و حتما شرکت کنندگان محترم و محترمه ، نام شهر خود را انتخاب کنند.
❇️بخش ارسال اثر ، همان متحواهایی هستند که شرکت کنندگان متناسب با متن کتب مشخص شده بایستی تهیه نمایند که لازمه آن خوانش بخشی از کتاب بوده و می تواند عکس نوشته ، دل نوشته ، شعر ، صوت ،خوشنویسی و ... باشد.
❇️مسابقه آزمون چهارگزینه ای می بایست به 30 سوال در مدت 20 دقیقه پاسخ دهید
@libbasijbousher
با سلام و وقت به خیر
همکاران محترم علاقه مند به مطالعه و کتابخوانی، لطفا در مسابقه کتابخوانی #خط_امین شرکت کنید.
موقع ثبت نام و تکمیل پروفایل، همکاران محترم قسمت قشر را گزینه معلمان و دانش آموزان هم گزینه دانش آموزی را تیک بزنند.
💢 نشست مشترک فرمانده حوزه بسیج دانشآموزی المهدی(عج) خورموج و مسئول
اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان شهرستان دشتی و مدیر دبیرستان
پیشرفت محور مهدیه با موضوع ثبت نام مسابقه کتابخوانی خط امین
🔸️دوشنبه ۳ دیماه ۱۴۰۳
#آموزش_و_پرورش_شهرستان_دشتی
#بسیج_فرهنگیان_خورموج
#بسیج_دانشآموزی_المهدی(عج)
#اتحادیه_انجمنهای_اسلامی_دانشآموزان
#مسابقه_کتابخوانی_خط_امین
┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🌐 مدیریت فضای مجازی بسیج فرهنگیان خورموج
https://eitaa.com/farhangiane_enqhelabi_dashti
47.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{"🌱سنصلی فی القدس...🌱"}
#الفتای_مقاومت
#گزارش_ویدیوئی
💢 مراسم افتتاحیه "نمایشگاه مقاومت" با حضور دکتر سید نیام الدین حسینی مسئول اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان شهرستان دشتی، سرهنگ فقیه فرمانده بسیج دانش آموزی المهدی(عج) خورموج همراه با روایتگری دانش آموز زهرا سادات طاهری نیا در دبیرستان پیشرفت محور مهدیه
🔹️فیلمبردار: دانش آموز فاطمه زهرا باغبانی
#دبیرستان_پیشرفت_محور_مهدیه
#هیئت_انصار_المهدی
#بسیج_دانشآموزی_المهدی(عج)
#کانون_بسیج_فرهنگیان_خورموج
#انجمن_اسلامی_دبیرستان_دخترانه_مهدیه
┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🌐 مدیریت فضای مجازی بسیج فرهنگیان خورموج
https://eitaa.com/farhangiane_enqhelabi_dashti