✍🏻 در کمند عشق محمد!
بیش از دو دهه در سایه سار عشق و محبتش زیست!
حدود ۳۰ سال داشت که در کمند عشق محمد گرفتار شد و به جوانمردی دست از جان شسته تبدیل شد و در مقابل سهمگینترین آزار و شکنجهها پایدار و مقاوم ماند و با قلبی مملو از ایمان به حق، به لطف پیامبر خدا آزاد شد و با جانی سرشار از ارادت خالصانه به خدمتش در آمد و در همه ایام و دورههای سخت در کنارش ماند و از هر دیدارش بذر عشقی در جانش پاشیده شد.
شب و روز همه عشق و شادمانیاش دیدن پیامبر بود و منتظر و مسرور از واگذاری امر و کاری برای انجام!
پایش که به مدینه رسید چون مکه با اشتیاق به خدمت پیامبر خدا در آمد و در همه روزهای سخت یارحضرتش شد. در نبردهای بدر، احد، خندق و تبوک و جهاد با یهودیان یکی از قهرمانان و مبارزان شجاع و صادق میدان جهاد بود.
علاوه بر مرد نبرد و کارهای سخت، همه او را به نخستین موذَّن ماذنههای رفیع جهان اسلام میشناسند و از آن هنگامی که امین وحی اذان را به نبی معظم اسلام هدیه داد، علی مامور تعلیم بلال گردید تا این بانگ قدسی را در وقتهای معلوم جهت فراخوان مومنان سر دهد.۱
همه شادیاش و زندگیاش در مدینه عشق به محمد بود و خدمت به آئین و آرمان او. اما مدتی است که دیگر در مدینه شاهد قدمها و نفسهای پیامبر خدا نیست!
سخت دلتنگ پیامبر است و تماشای رخ مه جبین او!
اما هرچه مینگرد سنگینی فراقش بر او نفس کشیدن را سختتر میسازد و سختتر آنکه، متوقعاند همانند روزگار پیامبر، برای اقامه نماز بر بام مسجد شهر صدا به اذان بلند کند!
اذان بیحضور نبیخدا و بالا رفتن و ایستادن بر سقف مسجدی که دُّرِ هستی از آن غایب است و شهر پژمرده، برایش اندوهناک است و غیرقابل باور و پذیرشش سخت و جانکاه!
اجازه میگیرد و روانه شام میشود تا نگاهش از جای جای شهر که با حضور محبوبش معنا و طراوتی داشت و اکنون نمیتواند نبودنش را تحمل کند، کنده شود. اما قلب و جانش را در مدینه و مسجد نبوی میگذارد و همه فکر و ذهنش به مدینهالنبی و حضور پیامبر و سخن و رایحه و تبسمها و سیمایش گره خورده و رهایش نمیسازد. کوچ را برگزیده و تصمیم میگیرد روانه شام شود تا مقداری از این غم و اندوه بکاهد.
اما این عشق و دلدادگیاش یکجانبه نبوده است. او که در کمند عشقِ محمدی قرار گرفت و در حیطه محبت اسم اعظم الهی وارد شده، این عشق و محبت ننیتواتست یکسویه باشد و بیتردید کسی که در حیطه عشق حضرتش بار یافته، مورد محبت و عنایتش بود!
لذا محبوب نیز در پیدلدار است و خاطرش برایش عزیز و به دیدارش مشتاق! درستتر آنکه عشق و اشتیاق عاشق به پیامبر اعظم بیلطف و عنایت او میسر نباشد.
هر که عاشق دیدیاش، معشوق دان
کو به نسبت هست، هم این و هم آن.
تشنگان گر آب جویند از جهان
آب هم جوید به عالم تشنگان.
بلال گرچه ازمدینه دور است اما هر روز و شب فکر و ذکرش پیامبر است و با خیال رخ دوست شب میکند و با آرزوی وصالش صبح!
شبی با چنین حالی در شام به بسترش میرود و تن به خواب میسپارد که حبیبخدا به خوابش میآید و در رویا او را ملاقات میکند و همه وجودش غرق در شادی میشود.
اما شِکوِهی محبوبش اندوه بر شادی دیدار غلبه میکند.
در رویا پیامبر به بلال خطاب کرد و فرمود:
ای بلال! جرا این همه از ما دوری میجویی؟ آیا وقت آن نرسید که به دیدارم آیی؟
با هراس و اندوه از خواب بیدار شد و همسرش که از گفت وگویش در خواب بیدار شده و نگرانش است، خوابش را باز میگوید.
غم بر سراسر وجودش مستولی شد و مدتی با خود زمزمه میکرد و پیوسته میگفت: به خدا سوگند که هرگز چهرهات را از ذهنم و چشمانم زدوده نشد و آنی فراموشت نکردهام !
اما این سخنان تسلایش نمیداد و آرامَش نمیساخت.
رو به همسرش گفت: من به انتظار طلوع خورشید میمانم، حتما به زیارت مرقد پاکش به مدینه میروم. آری بازخواهم گشت تا این جفایی که روا داشتهام، جبران نمایم!
همینکه سپیده اشعههایش را بر زمین شلال کرد، سوار بر مرکب شد و یک نفس در صحرا و بیابان براند تا به مدیته رسید و بیدرنگ به کنار تربت پاک رسولخدا شتافت و خود را بر قبر حضرت انداخت و گریهاش بلند شد و صورتش را به خاک قبر پیامبر آلود و حزین و نالان به نجوا پرداخت.
همان حال و هنگام دو دُردانه رسولخدا برای زیارت مرقدش وارد شدند. بلال وقتی ایشان دید غم و اندوهش فزونی گرفت و به ادب برخاست آن دو را به سینهاش چسباند و رایحه دلنشین پیامبر را استشمام کرد و گفت: شما برایم همچو پیامبر خدا هستید.
حَسنَین نیز به یاد پدر و صدای موذنش که دلها را متوجه نماز و قدمها را شتابان به مسجد میکشاند، غرق در خیال شدند و به او محبت کردند. رو به بلال از دلتنگیهایشان و یاد آن روزگاران گفتند و از او خواستند که برایشان در مسجد نبوی اذان بگوید تا بار دگر خاطرات ایام پرشُکوه پدر تجدید گردد.
همینکه به اذان ایستاد، صدای گریهاش بلند شد. صدای اذانش از مسجد در خانهها پیچید:
الله اکبر، الله اکبر
اشهد ان لا اله الا الله
شهر به هیجان آمد و مدینه سرشار از گریه زنان و مردان شد.
آوردهاند که وقتی بلال گفت:
"اّشهد اَنّ محمداً رسولالله" زنان سراسیمه از خانه خارج شدند و مردم گمان کردند که پیامبرخدا دوباره به این جهان برگشتهاند.
دیگر هرگز زن و مردی در مدینه چنین گریه کنندهای پس از رسولخدا ندیدند.۳
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَبَلِّغْ رُوحَ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ فِي ساعَتِي هٰذِهِ وَفِي كُلِّ ساعَةٍ تَحِيَّةً مِنِّي وَسَلاماً
حمید احمدی
۱۷ ربیعالاول ۱۴۴۶
-------------------
منابع:
۱- کلینى، کافى، ج3، ص302، باب «بدء الاذان»، ح1و2.
۲- مولوی، غزلیات ۱۷۴۰
۳-علانه امیتی، الغدیر، ج۵،ص۱۴۷ به نقل از تاریخ شام، ص۳۹ و ۴۰، ترجمه محمد انصاری ج۲، ص۲۵
🌺🌺🌺🌺🌺
🌷میلاد پربرکت پیامبر صلح و رحمت حضرت محمد مصطفی"صلی الله علیه و آله" و حضرت امام صادق "علیه السلام" مبارک باد 🌷
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌐 کمیته فرهنگی و آموزشی اربعین
@farhangiarbaeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مقام معظم رهبری: دفاع مقدس نبود می مردیم
🇮🇷🇮🇷🇮🇷 فرا رسیدن ۳۱ شهریور، سالروز آغاز هفته دفاع مقدس گرامی باد 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌐 کمیته فرهنگی و آموزشی اربعین
@farhangiarbaeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوای سوزناک رزمندگانی که هیچ وقت گنبد اباعبدالله را ندیدند...
🌹🌹یادشان گرامی🌹🌹
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌐 کمیته فرهنگی و آموزشی اربعین
@farhangiarbaeen
زیارت امام حسین"علیه السلام" تکمیل کننده ایمان
🔹 عَنْ أَبِي عَبْدِاللّه "علیه السلام" قَالَ: مَنْ لَمْ یَأتِ قَبْرَالْحُسَیْنِ "علیه السلام" حَتّّی یَمُوتَ کَانَ مُنْتَقَصَ الإیمَانِ مَنْ إِنْ أدْخِلَ الْجَنَّة کَانَ دُونَ الْمُؤْمِنِینَ فِي الْجَنَّة
🔸 امام صادق"علیه السلام" فرمودند:
هرکس به زیارت قبر امام حسین"علیه السلام" نرود تا بمیرد، ایمانش نا تمام و دینش ناقص خواهد بود به بهشت هم که برود پایین تر از مومنان در آن جا خواهد بود.
📚 بحار الأنوار: ج۹۸، ص٤
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌐 کمیته فرهنگی و آموزشی اربعین
@farhangiarbaeen
هفتمین همایش بینالمللی اربعین با شعار «اربعین؛ نقشه راه جهانی شدن فرهنگ حسینی» به همت دانشگاه علامهطباطبائی و با همکاری کمیته فرهنگی و آموزشی ستاد مرکزی اربعین حسینی برگزار میشود.
محورهای اصلی و اختصاصی همایش:
- ظرفیتهای سیاسی، اجتماعی و ارتباطی اربعین
- ظرفیتهای تمدنساز اربعین
- ظرفیتهای هنری و ادبی اربعین
- ظرفیتهای تربیتی و الهیاتی اربعین
- ظرفیتهای رهبری و مدیریتی اربعین
- ظرفیتهای مقاومت و حماسی اربعین
- اربعین و تجربه زیسته
زمان برگزاری: 8 مهر ماه 1403
محل برگزاری: دانشگاه علامهطباطبائی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی
#اربعین_حسینی
#کربلا_طریق_الاقصی
طریق لینک زیر میتوانید مشروح این خبر را مشاهده بفرمایید.👇🏻
https://alarbaeen.ir/fa/news/11327
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌐 کمیته فرهنگی و آموزشی اربعین
@farhangiarbaeen
💐هفته دفاع مقدس گرامی باد🌺
🇮🇷کربلای جبههها یادش بخیر 🇮🇷
اصطلاحات طنز در جبهه
آب پلاستیکی: به آب معدنی با بسته بندی های پلاستیکی استاندارد می گفتند که در مناطقی از جبهه که آب ها آلوده و غیربهداشتی بودند و به آب تانکرهای سیار نیز دسترسی نبود، این دست از آب ها توزیع می گردید و البته آن را آب شفا نیز می نامیدند.
آب دزدک: به نیروی مشغول آموزش غواصی می گفتند؛ فردی که موقع به آب افتادن در سد دِز و رودخانه کارون در روزهای اول تمرین و آشنایی با فنون شنا، حداقل یکی دو لیتر آب می خورد تا این که کم کم می توانست خود را بر روی آب نگه دارد.
آبشار نیاگارا: به استحمام از طریق آب روی سر ریختن بدون دوش و آب پخش کن می گفتند.
آب گرم کن بی بخار: به راکت عمل نکرده ی دشمن که قد و قواره اش آب گرم کن های نفتی قدیمی را به یاد می آورد می گفتند.
آب گوشت کنار جویی: به غذایی که محتویات آن را از گوشه و کنار جوی آب بَرمی داشتند می گفتند؛ این تعبیر برای آشپزخانه ای به کار می بردند که کنار جوی واقع شده بود و به شوخی می گفتند از شنبه تا چهارشنبه هر چه اطراف جوی آب می بیند را جمع می کند و پنج شنبه با آن غذا درست می کند و به خورد ما می دهد.
آپاندیست: سرباز دشمن؛ کسی که به مثابه ی عضو اضافی بدن محسوب می گردید.
آچار شلاقی: نیروی مفید و بدون قید و شرط؛ کسی که برای انجام دادن هر کاری مهیا بود و به درد هر کاری می خورد.
آدم کُش گُردان: این اصطلاح را گاه به شوخی برای امدادگران به کار می بردند که کنایه از ناشی بودن نیروی امدادرسان به ویژه در شرایط عملیاتی و خطوط مقدم داشت.
آدیداس بسیجی: به کفش کتانی راحت تر نسبت به پوتین ها می گفتند.
آش باتلاق: به آشی که آشپز هر چه دم دستش بود در آن می ریخت می گفتند.
آفتابه ای: این اصطلاح معمولاً به افراد «وسواسی» اطلاق می شد، چرا که وقتی می رفت دستشویی دیگران را بیش از حدِ معمول معطل و منتظر نگه می داشت.
آمبولانس بهشت: به ماشین حمل مجروحین و شهدا اطلاق می شد.
آهن ربای خدا: به قطار مسافربریِ حاملِ نیروهای رزمنده به جبهه های جنگ گفته می شد.
ابابیل: به هواپیمای خودی که با امدادی غیبی و پشتیبانی حق، مواضع دشمن را بمباران می کرد و صحیح و سالم به پایگاه خود برمی گشت.
ابوقارقارک: هواپیمای بمب افکن عراق که برای بمباران منطقه می آمد.
اسراف کار: این اصطلاح را به شوخی به تیربارچی می گفتند؛ چرا که با اسلحه ی خوش خوراک و پرخرج تیربارش، جعبه ای پر از فشنگ را در چشم برهم زدنی تمام می نمود.
اشک آور: نامه ی ارسالی از طرف خانواده، حاوی اخبار و اطلاعات تاثرانگیز.
الاغ های صدام: تانک های عراقی که با اولین گلوله آر.پی.جی. گاهی مثل الاغ در گِل می ماندند و اگر فرصتی داشتند، سر و ته می کردند و به سرعت به مقر خود بازمی گشتند.
باجه ی بلیت: واحد پرسنلی؛ جایی که رزمندگان برای گرفتن برگه مرخصی به آنجا مراجعت می کردند.
بسیجی آخرالزمان: نیرویی که سال 1367 و در آخر جنگ به عضویت نیروی مقاومت بسیج درآمده بود و به جبهه اعزام می شد.
بلوک سیمانی: به ته دیگ چند سانتی متری غذاهای منطقه که بسیار سخت و دندان شکن بود می گفتند.
بی پدر و مادر: این اصطلاح را برای نارنجک به کار می بردند، چرا که وقتی منفجر می شد دوست و دشمن نمی شناخت.
پارتی کلفت: دوست شهید داشتن و به واسطه ی او شفاعت شدن و به بهشت رضوان راه یافتن.
پاسپورت: تصویر امام خمینی "رحمةالله علیه" که رزمندگان به صورت مدال به سینه ی خود نصب می نمودند.
پسرشجاع: رزمنده ای که کمتر از 13 سال سن داشت.
پیک شادی: نامه ی ارسالی از پشت جبهه که حاوی اخبار خوبی بود.
تخت فنری: سیم خاردار فرشی.
تراکتور: به کسی که در خواب خُر و پُف می کرد می گفتند.
توپ تنبل: کسی که قدرت بدنی زیاد ولی کارایی کمی داشت.
ثواب جمع کن: فرد مقید به حفظ و حراست اموال عمومی.
جعبه مارگیری: به جعبه مهمات که وسایل شخصی را در آن با بی سلیقگی تمام ریخته بودند می گفتند.
چترباز: کسی که از زیر بار شستن ظروف غذا به هر نحو ممکن، شانه خالی می کرد.
چراغ گُردان: مداح اهل البیت "علیهم السلام".
حاجی صلواتی: مسئول فروشگاه صلواتی؛ شخصی که دیگران را مدام به صلوات فرستادن بر محمد "صلیاللهعلیهوآله" و آل او دعوت می کرد.
خاک بَر سَر: به ماشین کمپرسی و بنز ده تن باربر که اکثراً برای جابجایی خاک مورد استفاده بودند می گفتند.
خوک دریایی: به شناگر و غواص تنومند عراقی می گفتند.
دود سیگار: دود و آتشی که از ته قبضه ی آر.پی.جی. هفت، بعد از شلیک بیرون می آمد.
روغن عوض کردن: مرخصی گرفتن و تجدید و قوا.
زاپاس گُردان: نیروی ذخیره ای که بعد از گروه های خط شکن وارد عمل می شد و تازه نفس بود.
ساعت شماطه دار: اولین نفری که درسنگر برای نماز بیدار می شد و به تبع او دیگران نیز بیدار می شدند.
سوییچ بهشت: پلاک نسوزی که رزمندگان به گردن خود می آویختند.
عبدالقادر: اسمی عام برای عراقی ها و اعراب و اشخاص ناآشنا.
غسل دوبُعدی: استحمام به منظور نظافت و جنابت.
فضله: بمب منفجر نشده ی هواپیماهای عراقی.
قلیان کشیدن: در خواب خُر و پف کردن و از خود صدای قلیان کشیدن درآوردن.
کپسول اخلاق: فرد آرام، خوش بیان و اهل مدارا و ملاحظه.
گُل خانه: سردخانه ی شهدا.
لاستیک تراکتور: به نوعی همبرگر که معمولاً در خط مقدم توزیع می شد که در مقایسه با نوع پشت جبهه ای آن مرغوبیت نداشت می گفتند.
گونی: لباس بسیجی؛ تن پوشی از حیث جنس و نوع و دوخت بی نهایت معمولی و بی قیمت.
مامور پل صراط: دژبان؛ کنایه از سخت گیری نیروهای انتظامی در مدخل منطقه در اوایل جنگ.
مرغ حق: موذن، مکبر؛ کسی که به حقانیت خدا و رسولش گواهی می داد.
نامزد شهادت: این اصطلاح را معمولاً برای رزمندگان خوش رو، دوست داشتنی، محجوب و زحمت کش به کار می بردند.
واحد بوق: واحد تبلیغات؛ جایی که مسئول اعلان و ابلاغ مسائل و تهییج و تشجیع نیروها بود.
هتل هایت: به ایستگاه صلواتی پر و پیمان از خوردن و نوشیدنی ها می گفتند و گاهی آن را هتل صلواتی می نامیدند.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
نثار ارواح مطهر امام و شهدا صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌐 کمیته فرهنگی و آموزشی اربعین
@farhangiarbaeen