#دلنوشته شهر خفته بود مثل همیشه آرام در خیال خام خویش فرو رفته بود و غفلت که پوشانده بود رویش را ناگه آن دم که مرغ سحر آواز سر میداد ترک برداشت قمر و یکباره فرو ریخت ارکان عالم و غوغایی به پا در آسمان ها و روز لباس حزن پوشید که بعد از این تمام کودکان شهر یتیم اند و اینک درب و دیوار است که خون می‌بارد و آب از دو دیده روان است ... در این هیاهو که وای زمین و زمان است تو کجایی ؟ کجایی ای مه دور از نظر ؟ به کدام آسمان همی می باری ؟ من کجایم بتکانم ز پر شال عزایش خاک را و بچینم آن گوهر بلورین اشک ز دریای نگاهت را آرام ای غریب دلم بخدا می‌لرزد پیکر کوه با هر لرزش شانه‌ات غم خانه‌ات کو ماه من ؟ ای که صاحب این عزایی کجا خیمه‌ی عزا داری ؟ آجرک الله یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 📝 فاطمه پاکدامن #اللهم‌عجل‌ولیک‌الفرج 🔶🔹🔸🔹🔶