خبرنگار پرسید: آیا پیامی برای مردم دارید؟
گفت: ما شرمنده این مردم هستیم که از شام شب خود میزنند و برای رزمندگان میفرستند. خود من باید بدنم تکهتکه شود تا بتوانم نسبت به این مردم ادای دِین کنم!
🌹 شهید ابراهیم هادی
🏷 #خاطره
@farhangikowsar ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرمانده یعنی باکری... ✋️
اندازهی یه کمپوت هم خودشو بالاتر از بقیه ندونست! 🙄☝️
🌹 شهید مهدی باکری
🏷 #خاطره
@farhangikowsar 💎
ماجرای شهید حججی و بیدینها در قبرستان 😵😱👇
یکی از کارهایمان این بود که غیرمذهبیها را به تور میانداختیم. کار نداشتیم طرف ده سال دارد یا پنجاه سال. وعدهگاهمان هم قبرستان بود. من افراد را شناسایی میکردم و با هزار ترفند آنها را با محسن درمیانداختم. سوار موتورشان میکردم که برویم با هم چرخ بزنیم. وسط راه الکی میگفتم موتور خراب شد و بگذار زنگ بزنم رفیقم بیاید کمک. محسن میآمد و سربحث را باز میکردم. سال 90 یکی دو تا سوژه ضدخدا و لامذهبِ کلاسیک انداختم به جانش. چند شب تا صبح توی قبرستان با محسن بحث میکردند. باورم نمیشد اینها را بتواند به راه بیاورد..!
🌹 شهید محسن حججی
🏷 #خاطره
📕 #سربلند ص105
@farhangikowsar ✌️
#نه_به_خشونت_علیه_زنان به شیوه شهید حججی 😁💪
دمِ بوفه پسری با لیوان چای افتاده بود پشت سر دختری و متلک میپراند. نرم نرم جلو رفت و خودش را نشان داد که آن پسر خجالت بکشد. افاقه نکرد. رفت جلو و دستش را انداخت دورِ گردن آن پسر. من از دور هوای کار را داشتم. اول رفاقتی جلو رفت. از حالت چهرهشان متوجه میشدم که طرف کوتاه بیا نیست. محسن همان طور مسیر را کشاند سمت فضای باز پشت ساختمان دانشکده. تا پیچید یقهاش را چسبید و کوباندش به دیوار. دست به یقه شدند. یکی محسن میزد، یکی آن پسره. طبق هماهنگی قبلی، خودم را رساندم به محسن و درست و حسابی گوشمالیاش دادیم.
🌹 شهید حججی
📕 #سربلند ص113
🏷 #خاطره
💐 @farhangikowsar✌️
خبرنگار پرسید: آیا پیامی برای مردم دارید؟
گفت: ما شرمنده این مردم هستیم که از شام شب خود میزنند و برای رزمندگان میفرستند. خود من باید بدنم تکهتکه شود تا بتوانم نسبت به این مردم ادای دِین کنم!
🌹 شهید ابراهیم هادی
🏷 #خاطره
💐 @farhangikowsar❤️
گندهلات و خالکوبی اسم امام خمینی 😲😨
هر شب کاباره، دعوا، چاقوکشی و... زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد #بهمن ۵۷ بود. شب و روز میگفت: «فقط امام، فقط خمینی (ره)» وقتی در تلویزیون صحبتهای حضرت امام پخش میشد، با احترام مینشست. اشک میریخت و با دل و جان گوش میکرد. میگفت: «عظمت را اگر خدا بدهد، میشود خمینی، با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین بُرد.» همیشه میگفت: «هرچه امام بگوید همان است.» حرف امام برای او فصل الخطاب بود. برای همین روی سینه اش خالکوبی کرده بود که: فدایت شوم خمینی!
🌹 شهید شاهرخ ضرغام
🏷 #خاطره
📚 #شاهرخ ، ص10
✌️ #12بهمن
💐@farhangikowsar
گندهلات و خالکوبی اسم امام خمینی 😲😨
هر شب کاباره، دعوا، چاقوکشی و... زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد #بهمن ۵۷ بود. شب و روز میگفت: «فقط امام، فقط خمینی (ره)» وقتی در تلویزیون صحبتهای حضرت امام پخش میشد، با احترام مینشست. اشک میریخت و با دل و جان گوش میکرد. میگفت: «عظمت را اگر خدا بدهد، میشود خمینی، با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین بُرد.» همیشه میگفت: «هرچه امام بگوید همان است.» حرف امام برای او فصل الخطاب بود. برای همین روی سینه اش خالکوبی کرده بود که: فدایت شوم خمینی!
🌹 شهید شاهرخ ضرغام
🏷 #خاطره
📚 #شاهرخ، ص۱۰
💐 @farhangikowsar ✌️