eitaa logo
🖤جبهه فرهنگی سرلشکر بقایی🖤
412 دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
7.7هزار ویدیو
79 فایل
پیج اینستاگرام سرلشکر شهید دکتر مجید بقایی 👇 https://www.instagram.com/farmandemajid?igsh=MWI5c3pxeGVzd2kyZA== جهت تبادل و ارتباط با خادم کانال @Zsh313 #سردار_سرلشکر_شهید_مجید_بقایی #رفیق_شهیدم
مشاهده در ایتا
دانلود
.♥️🌿. 💞 یڪ‌بارمن‌براےانجام‌یڪ‌ڪاربزرگ‌وسخت‌انتخاب‌ شدم،ڪہ‌درفناورےآن‌هم‌مشڪل‌داشتیم.🙃 حسن‌من‌رادیدوگفت: مےخواهےدراین‌ڪارموفق‌باشے؟گفتم:بلہ..! گفت:بروبچہ‌هاےگروهت‌روجمع‌ڪن، دستانتون‌روبھم‌بدیدوهم‌قسم‌بشیدوبگید:🤝 خدایا‌ما‌برای‌رضای‌تو‌این‌کار‌را‌می‌کنیم‌‌و‌هر‌چه‌ثواب‌ هم‌داردخودمان‌نمی‌خواهیم‌‌،تمام‌ثواب‌آن‌برسد‌به‌ حضرت‌زهرا‌سلام‌الله‌علیها. همین‌طورهم‌شد.😍 البتہ‌بچہ‌هاهم‌خالصانہ‌بہ‌حرف‌اوعمل‌ڪردند واین‌ڪار،درڪوتاه‌ترین‌زمان‌ممڪن‌ڪہ‌ ڪسی‌فڪرش‌را هم‌بڪند،انجام‌شد.✌️😌 🌱/ 🌸
شب‌های محرم ابراهیم که دیر می اومد خونه، در نمی زد، از روی دیوار می پرید تو حیاط تا اذان صبح صبر می کرد بعد به شیشه می زد و همه را برای نماز بیدار می کرد بعد از شهادتش مادرم هر شب با صدای برخوردِ باد به شیشه میگفت: ابراهیم اومده💔 راوی: خواهر شهید 🇮🇷 @shahidmedadian @rafiq_shahidam96
پنج‌سالش‌که‌بود‌،نمازمی‌خوند . . . خیلی‌علاقه ی‌ شدیدی‌نشون‌می‌داد‌‌ به مهر‌و‌تسبیح . . . مخصوصا‌تسبیح‌رو‌خیلی‌دوست‌داشت! هرجا‌می‌رفت‌یه‌تسبیـح‌می‌خرید . کلاس‌ِاول‌ابتدائی‌بود،اولین‌دوستی‌که پیدا‌کرد؛حافظ‌ِقرآن‌بود :) ازهمون‌کلاس‌سوم،چهارم‌ِابتدائی‌روزهایی‌که صبحی‌بود،ظھرمی‌رفت‌مسجد… روزهایی‌که‌بعدازظهری‌بود، شب‌ها‌می‌رفت‌مسجد(: پنجشنبه جمعه‌هم‌کھ‌ باید‌حتما‌مسجد‌می‌رفت‌ . همہ‌می‌گفتند،‌اصلا‌علی‌مثل‌ِیه مرد‌ِ کوچك‌می‌مونه'! ماتوش‌بچگی‌ندیدیم!همیشه یه روح‌ِبزرگی‌داشت،‌حرفای‌خیلی‌بزرگی‌میزد . .🌱" راوی: مادرشهید •┈┈•❀🌷❀•┈┈•
«🤍🦋» 🌱 به نقل از همسر شهید مهدی‌ باکری: خواهرش بهش گفته بود «آخه دختر رو که تا حالا قیافه ش رو ندیده ای ، چه جوری می خوای بگیری؟ شاید کچل باشه.» گفته بود « اون کچله رو هم بالاخره یکی باید بگیره دیگه !»😁 از قبل به پدر ومادرم گفته بودم دوست دارید مهرم چه باشد. یک جلد قرآن و یک اسلحه . این هم که چه جور اسلحه ای باشد، برایم فرقی نداشت. پرسید « نظرتون راجع به مهریه چیه ؟» گفتم « هرچی شما بگین.» گفت « یک جلد قرآن و یک کلت کمری. چه طوره؟» گفتم « قبول.» هیچ کس بهش نگفته بود. نظر خودش را گفته بود. قبلا به دوست هایش گفت بود« دوست دارم زنم اسلحه به دوش باشد.» روز عقد کنان بود. زن های فامیل منتظر بودند داماد را بینند. وقتی آمد، گفتم « اینم آقا داماد. کت و شلوار پوشیده و کراواتش رو هم زده، داره می آد.» مرتب وتمیز بود. با همان لباس سپاه . فقط پوتین هایش کمی خاکی بود😇.  هرچه به عنوان هدیه ی عروسی به مان دادند، جمع کردیم کنار هم بهم گفت « ما که اینا رو لازم نداریم. حاضری یه کار خیر باهاش بکنی؟» گفتم « مثلا چی ؟» گفت « کمک کنیم به جبهه .» گفتم « قبول ! » بردمشان در مغازه ی لوازم منزل فروشی . همه شان رادادم، ده – پانزده تا کلمن گرفتم🥲. ╭┅────────────┅╮ ‎‎‌‌‎‎🖤🥀🖤🥀🖤 ‎‎‌‌‎ ‎‎‌‌‎‎‎🌸کانال سرداران بی نشان بهبهان عضوشوید👇 ┄┅┅❅❁❅┅ https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d ╰┅────────────┅