#خاطراتشهیدمجیدبقایی🌹
راوي: مادر شهيد
سال هاي اوائل انقلاب بود نمي دانم دقيقاً جنگ شروع شده بود يا نه ولي همين را مي دانم كه مملكت از لحاظ اقتصادي در تنگنا قرار داشت. يادم هست يك قوطي 17 كيلويي روغن خريده بودم به مجيد گفتيم كه آن را از بازار برايمان بياورد. وي در پاسخ گفت: شما خجالت نمي كشيد كه اينقدر روغن خريداري كرده ايد و از من هم مي خواهيد آن را بر دوشم بگذارم و بياورم از اين كارها عارم مي شود.
چرا مي خواهيد احتكار كنيد من كه نمي دانستم احتكار يعني چه گفتم: مادر براي مصرف روزمره ماست.
گفت: خب دو كيلو، سه كيلو، نَه هفده كيلو! امام خميني فقط براي مصرف روزانه اش مواد خوراكي مي خريده نه براي آينده اش! مگر ايشان الگوي ما نيست؟ آيا مي دانيد كه اغلب اوقات خوراكش كمي آبگوشت است و همان را با تكه ناني مي خورد و خدا را شكر مي كند و ادامه داد:
شكر نعمت نعمتت افزون كند كفر، نعمت از كفت بيرون كند
کانال رسمی شهید مجید بقایی
#سردار_سرلشکر_شهید_مجید_بقایی
@farmandemajid
https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d
#خاطراتشهیدمجیدبقایی
راوي: رحيم ادراكي
بنده و شهيد مرتضي شريعتي بعد از مدتي حضور در سپاه و جبهه شوش به نزد آقا مجيد رفتيم و تقاضاي گواهي پاياني كرديم وي گفت: كجا ميخواهيد برويد و چرا؟
گفتيم: زمان سربازي ما فرا رسيده و ميخواهيم خودمان را معرفي كنيم.
گفت: همين جا بمانيد و مدت سربازي را سپري كنيد يا اصلاً بيائيد پاسدار رسمي شويد.
هر دو نفرمان پذيرفتيم و گفتيم: حاضريم.
گفت: مدارك خود را آماده كرده و تحويل سپاه بدهيد و خود را براي مصاحبه آماده كنيد.
روز مصاحبه رسيد و به خدمتش رسيديم، آقا مجيد به اتفاق برادر ابراهيم شهيد زاده پرسش هايي را مطرح نمودند و ماهم در بضاعت خويش پاسخ داديم.
آقا مجيد پرسيد: چه كتاب هاي مطالعه ميكنيد؟ وكردهايد؟
جواب دادم چنين كتاب هايي را و در اين زمينهها مطالعه داشتيم. پرسيد : قرآن بلدي؟ گفتم: نه آنچنان، مفاتيح بلدم ولي قرآن را خوب بلد نيستم.
برادر شهيدزاده گفت: فرقش چيست؟ وقتي مفاتيح را بلد باشي قرآن خواندن هم مشكل نيست.
آقا مجيد پاسخ دادكه: فرق ميكند. خواندن قرآن قدري سنگينتر است ولي سبك خاصي دارد و راحت تر خوانده ميشود.
بعد نتيجه مصاحبه را اعلام كرد و گفت: قبولي، مشكلي نيست فقط بايد بيشتر مطالعه داشته باشيد و سعي كنيد كه قرآن را به خوبي بخوانيد حدود 5/1 ماه يعني چند روز مانده به عمليات دلاورانه (25/1/60) گفت: خودت و مرتضي بيائيد كه كارتان دارم.
رفتيم اما همين كه چهار اسكناس هزار توماني را در دستش ديديم فرار كرديم. او ميخواست به ما حقوق بدهد و در حالي و هواي آن روزها يك پاسدار خجالت ميكشيد كه نامي از حقوق و پول و امتياز و... بياورد. آقا مجيد ما را صدا زد و گفت: بيائيد وگرنه تنبيه ميشويد! اگر نميخواهيد از اينجا برويد. ما توجه نكرده و رفتيم بعد آمد و در سنگرها كه مستقر شده بوديم به زور و اصرار پول ها را به ما داد.
شب عمليات مرتضي آن پول ها و ساعتش و چيزهاي ديگري كه داشت به برادر ابراهيم طهماسبي داد و گفت: اگر زنده ماندم آن ها را تحويل ميگيرم و اگر شهيد شدم به دولت رجايي بدهيد. آري در عمليات 25/1/60 من زخمي شدم و مرتضي شريعتي به فيض شهادت نائل گشت.
کانال رسمی شهید مجید بقایی
#سردار_سرلشکر_شهید_مجید_بقایی
@farmandemajid
https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d
#خاطراتشهیدمجیدبقایی
راوي: محمد اسماعيل مبين
در اوائل انقلاب شبي با يكي از بچهها از خياباني ميگذشتيم كه جمعي از آشنايان و دوستان از جمله مجيد را در آنجا ديدم. توقفي كرديم و سبب آن تجمع را پرسيدم جريان از اين قرار بودكه پسري با دختري رابطه نا مشروع داشت واين مسائل براي آنان كشف شده بود مجيدكه خيلي به رگ غيرتش برخورده بود آن دختر را سوار ماشين كرده وبه سروكله پسر ميزد تا پند وعبرتي باشد براي ديگران وي ميگفت: پيش از اينكه به دادسراي شهر كشيده شود واحياناً او را آزاد كنند، كتكي به او بزنيم تا ادب شود وخيال كندكه اگر پسري با خواهر خودش باشد چه حالي به او دست خواهد داد.
همانطور كه آبروي خواهر او عزيز است حتي اگر دختر بخواهد اين كار را بكند او از اين كارها نكند تا ديگران عبرت بگيرند.
کانال رسمی شهید مجید بقایی
#سردار_سرلشکر_شهید_مجید_بقایی
@farmandemajid
https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d
❤️جبهه فرهنگی سرلشکر بقایی ❤️
ازشهیدانبطلبآنچهتمناداری بخداکارگشایدلِهرسوختهاند❤️» #صبحتون_شهدایی رفیقشهیدم 🕊 #شهید_مج
#خاطراتشهیدمجیدبقایی
راوي: محمد اسماعيل مبين
سابقه دوستي و آشنايي بنده با شهيد بقايي به سال ها پيش برميگردد. موقعي كه او در تيم هاي محلي در ميدان اسكار (چمنك) توپ ميزد درخشش و استعدادش در فوتبال زبانزد بود اولين برخورد رسمي با او زماني بود كه به مدت 3 ماه در شوراي فرماندهي سپاه شوش در كنارش مشغول به خدمت بودم. ايشان از معنويت خاصي برخوردار بودند. نمازش ترك نميشد و نمازهاي يوميهاش را با دعا و تعقيبات و سجدههاي طولاني به پايان ميبرد. در برخوردهاي اجتماعي خوش مشرب و بشاش بود هميشه صادق بود و از بچههاي با صداقت خوشش ميآمد. شهادت دوستان تأثير عجيبي بر رويش داشت و همواره به يادشان بود. شوق شهادت از روح شهادت طلبش نشأت ميگرفت. از اين رو در دعاهايش مدام فيض شهادت را در راه معبود تمنا ميكرد. و هميشه اين ذكر كه (اللهم ارزقنا توفيق الشهاده) ورد زبانش بود. يادم ميآيد هميشه مسائل شرعي را مو به مو اجرا ميكرد و در چنين مسائلي هيچگاه كوتاه نميآمد. اهل انضباط و مقررات بود به اموال بيت المال حساس و سخت گير، لذا در قبال سهميه دادن به برادران بسيجي در شهر شوش دانيال هميشه از آنان نگهباني و كار و غيره ميخواست شجاع بود و هيچ زماني احساس ترس و هراس دروي مشاهده نكردم.
از ويژگي هاي ديگر آقا مجيد آراستگي ظاهر و تميز بودن و خوش بو بودن لباسش بود. بسيار به عطر علاقه داشت و هر كس از بچهها مسافرت ميرفت بهترين سوغاتش براي سردار عطر بود و او كلكسيوني از عطرهاي گوناگون تشكيل داده بود. هميشه ميگفت: در مفاتيحالجنان دستوراتي داده شده كه هر كس قبل از خواب به آن عمل كند خواب مورد علاقه خويش را ميبيند شبي تا دير هنگام بيدار بودم و دعا ميخواندم به مجيد گفتم: ميخواهم حضرت امام را ببينم. او تبسمي كرد دال بر اينكه توفيقي است و شايد به آساني نصيب نشود. سپيده دم كه از خواب برخواستم پرسيد كه: خواب ديدي؟
گفتم: بله اما نه خواب امام خواب معلم شهيد يعقوب مقلبي را ديدم.
گفتني است كه وي شهيد مقلبي را به خاطر انس با قرآن و نهج البلاغه و صداقتش بسيار دوست مي داشت ايشان يكي از مسئوليت هاي كميته شوش را داشت.
کانال رسمی شهید مجید بقایی
#سردار_سرلشکر_شهید_مجید_بقایی
@farmandemajid
https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d
#خاطراتشهیدمجیدبقایی
راوي: محمد اسماعيل مبين
به ياد دارم زماني كه شهيد مقبلي به شهادت رسيد سردار بقايي براي تشيع پيكر پاك آن بزرگوار به بهبهان رفت وقتي برگشت اين گونه حكايت ميكرد كه راهپيمايي و تشيع خيلي خوب بود صحنههاي عجيبي ديدم. بچههاي دانشآموز و شاگردان شهيد مقبلي در حالي كه پيشاپيش جمعيت عزادار حركت ميكردند چه غم انگيز ميگفتند: معلم شهيدم! شهادتت مبارك.
سردار بقايي واقعاً از اين صحنهها متأثر شده بود. آقا مجيد حق بزرگي برگردن ما به ويژه اهالي شوش دانيال دارد و زحمات و خدماتش نه تنها در آزادي آن ديار نقشي به سزاداشت كه شاگردان و نام آوراني همچون سردار حسن درويش را در مدرسه معرفت و محبتش پروراند تا در ميدان كار زار و ايثار خويش بدرخشد.
کانال رسمی شهید مجید بقایی
#سردار_سرلشکر_شهید_مجید_بقایی
@farmandemajid
https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d
#خاطراتشهیدمجیدبقایی
راوي: همراه و همرزم يوسفعلي حميدي
قبل از جنگ و تجاوز آشكار نيروهاي بعثي به خاك ايران برادر (ابوالقاسم دهقان) فرمانده سابق سپاه پاسداران بهبهان نيروهاي بسيجي و سپاهي را احضار كرد و مطالب مهمي را در جمع آنان بيان نمود.
وي گفت: تحركاتي از سوي عراق در مرزها گزارش شده و احتمال اينكه دست به يك حمله نظامي بزنند زياد است. از اين رو ضروري است تا از سپاه پاسداران بهبهان رزمندگاني جهت مقابله با تجاوز احتمالي دشمن به منطقه سابله اعزام شوند.
تعدادي از برادران تصميم گرفتند تا براي رويارويي با بعثيان به سوي جبهه حركت كنند بنده هم افتخارداشتم كه با آن عزيزان همراه شده و به آن ديار سفر كنم.
در آنجا پلي بود كه چزابه را به العماره عراق وصل ميكرد در پاسگاهي مخروبه مستقر شديم تا اينكه بعد از حدود يك ماه تجاوز دشمن شروع شد. و اين تجاوز تا پل سابله كشيده شد در آن ايام بود كه با دكتر مجيد بقايي- حبيب اله شمايلي و عبدالعلي بهروز آشنا شدم و آقا مجيد بعد كه جمع رزمندگان را با سخنان شيوا و دل انگيزش صفا داد هرگز از خاطرم نميرود كه آن دلداده دلگير چگونگي نقشه دشمن جهت تصرف بستان مظلوم را بيان مينمود و اينكه ما بايد چه آرايش نظامي در مقابل آن نابكاران داشته باشيم.
دشمن زبون از چند محور حمله را آغاز كرد يكي از پشت تپههاي اللهاكبر و به طرف كرخه و دوم از محور چزابه و سوم از محور جوميز و طلايه و خرمشهر.
در اين هنگام بودكه آقا مجيد در آن موقعيت حساس در خاك حاصلخيز دل ها بذر عشق ميكاشت تا گل ايثار برويد او هميشه ميگفت: (به هرقيمتي كه شده نبايد بگذاريم بستان از دست برود.)
کانال رسمی شهید مجید بقایی
#سردار_سرلشکر_شهید_مجید_بقایی
@farmandemajid
https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d
❤️جبهه فرهنگی سرلشکر بقایی ❤️
صبح یعنی وسط قصهی تقدیر شما، کسی از ره برسد نور تعارف بکند ☀️ ص
#خاطراتشهیدمجیدبقایی
راوي: ابراهيم شهيدزاده
ايشان از مؤسسين جهادسازندگي شهرستان بهبهان بود ايشان در تقويت و جمع آوري امكانات براي جهاد سازندگي خيلي زحمت كشيدند خالصانه و فروتنانه و به صورت جهاد گري گمنام و ساده در كار سازندگي شركت ميكرد.
روزي از روزهاي مرداد ماه كه هوا خيلي گرم بود (سال 58) كه مصادف با ماه رمضان هم بود براي ساختن مدرسهاي در دهستان (تشان) مقداري سيمان را به صورت فله به آنجا ميبردم كه آقا مجيد داوطلبانه همراه من به دهستان آمد هوا بسيار گرم بود و لبانمان از فرط تشنگي قاچ خورده بود وقتي به آنجا رسيديم او هم بيل به دست شد و دستمالي را جلوي صورت و مجراي تنفسي خود بست و مشغول خالي كردن سيمان شد.
یکی از روستاييان كه شاهد اين صحنه بود و ما را در آن گرما و با زبان روزه نظاره ميكرد جلو آمد تا بيل را گرفته و خود بدان كار مبادرت ورزد ولي آقا نپذيرفت و تا آخر به كمك من بيل ميزد آن روز طوري بود كه ما دو نفر ديگر رمق افطار كردن نداشتيم و از فرط خستگي هر كدام به جايي افتاده و استراحت كرديم.
کانال رسمی شهید مجید بقایی
#سردار_سرلشکر_شهید_مجید_بقایی
@farmandemajid
https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d
❤️جبهه فرهنگی سرلشکر بقایی ❤️
صبحبخیراےنفست،شرحپریشانےمن مـ🌙ـاهپیشانےمن،رفیقبــ🌧ـارانےمن..♡(: #شهید_مجید_بقایی #رفیقشهیدمـ
#خاطراتشهیدمجیدبقایی
راوي: ابراهيم شهيد زاده
اوائل انقلاب يعني در زمان دولت موقت بود كه دريادار احمد مدني به عنوان استاندار خوزستان منصوب شد. او از لحاظ فكري ملي گرا بود و سياست گام به گام مرحوم مهندس بازرگان را پي مي گرفت. وي در سفري كه به شهرستان بهبهان آمد در مسجد امام جعفرصادق(ع) به ايراد سخنراني پرداخت.
در حالي كه محافظان آقاي مدني او را احاطه كرده بودند شهيد بقايي به طرف او رفته و جملاتي از دستورات امام علي(ع) را برايش بيان نمود و سخنان امام علي(ع) را در مورد بيت المال و چگونگي خرج كردن آن برايش تعريف كرد همچنين خطاب به وي گفت: آقاي مدني شما استاندار هستيد و استاندار هم همان والي است پس بايد او امر علي(ع)را دربارهي واليان و استانداران به اجرا در آورد و به احكام حكومتي او توجه نماييد. آقاي مدني چرا در حكومت ما كه همان حكومت علي(ع) است گام به گام حركت ميكنيد؟ چرا ميگذاريد اين مردم مرتباً مورد هجوم واقع شوند به داد مردم برسيد و چشم هايتان را نبنديد و به خيانتكاران مجال ندهيد تا توطئه عليه اين انقلاب و اسلام نمائید.
کانال رسمی شهید مجید بقایی
#سردار_سرلشکر_شهید_مجید_بقایی
@farmandemajid
https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d