eitaa logo
جبهه فرهنگی سرلشکر بقایی
316 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
4.9هزار ویدیو
49 فایل
📜این کانال جهت باز نشر خاطرات و وصیت نامه شهدای شهرستان بهبهان تشکیل شده حمایت شما باعث دلگرمی ما است🌹 جهت تبادل و ارتباط با خادم کانال @Zsh313 #سردار_سرلشکر_شهید_مجید_بقایی #رفیق_شهیدم
مشاهده در ایتا
دانلود
در میان که از خود به یادگار گذاشته این طور نوشته: «اکنون در موقعیتی هستیم که گردان‌های خط شکن حضرت علی اصغر(ع) و جناب (ع) آموزش می‌بینند و ما هم در کنار آنها هستیم. لباس غواصی می‌پوشند و روزها و شب ها تمرین می‌کنند. کاش می‌دانستم کدام‌یک شهید می‌شوند تا دستش را بگیرم و از او بخواهم که مرا هم کند» این‌ها را در حالی می‌نوشت که خود نیز نمی‌دانست روزی خود شفیع دوستان و اطرافیان خود خواهد شد. ابراهیم استاد اخلاق بود. در ، دعاهای توسل و کمیل را با نوای ملکوتی سر می‌داد و کمتر شبی بود که نماز شب وی ترک شود. قبل از عملیات‌های کربلای ۴ و ۵ یکی از مربیان آموزش غواصی گردان حبیب بن مظاهر بود. به خاطر خاصی که داشت به نیروهای گردان خیلی احترام می‌گذاشت و در تلاش بود تا مراحل آموزش را به خوبی فرا بگیرد. و آخرین شب جمعه‌ی قبل از ۴ بود که دعای کمیل را در حسینیه‌ی گردان (عج) برگزار کرد. آهنگ صدایش سوز و گداز خاصی داشت. از کاروان شهیدان می‌خواند و می‌گفت: شاید این آخرین دعای کمیل برخی‌ها باشد… وقتی این جمله‌اش را شنیدم از حسینیه بیرون آمدم و به چادر شهید «اصغر علی‌پور» رفتم. اکثر دوستان فهمیده بودند که نزدیک شده است. حال و هوای ابراهیم، کربلایی شده بود. غرق در افکار خود بود. خلوت گزینی را دوست داشت و در یکی از دست نوشته‌هایش در آن روزها نوشته است: خدایا من از این کاروان شهدا دور افتاده و در این حصار می‌پوسم. خدایا مرا عاق والدین قرار مده. را برایم شیرین و زندگی را برایم تلخ کن.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴کلیپی بسیار اگر فرشته بگوید تا نماز صبح بیشتر زنده نخواهید ماند...😨 انتشارپست‌ثواب‌جاریه درپی دارد @farmandemajid
🔴 عذاب_قبر تجاوز كننده به ناموس_مردم حضرت عيسي (ع) از گورستانی گذر مي كردند گوری را ديدند كه از آن شعله ور می شود. حضرت دو ركعت نماز به جاي آوردند و عصا بر گور زدند گور شخص_ را در ميان آتش ديدند. حضرت گفتند: ای مرد چه كرده ای كه به اين گرفتار شدي؟ آن مرد گفت يا روح الله من مردی بودم كه به تجاوز می كردم چون وفات كردم و مرا دفن كردند از حضرت حق خطاب رسيد كه وی را . از آن روز تا كنون مرا می سوزانند. حضرت نگاهی كردند و عظيم الجثّه در گور وی ديدند. پرسيدند: كه با اين مسكين چه مي كنی؟ آن مار گفت: تا وی را دفن كردند از وی غايب نبودم همراه با كه اگر قطره ای از آن به رود نيل و فرات بريزد جمله آب قاتل شود. شخص معذب گفت: يا روح الله از حق تعالی در خواست كن تا بر من رحم نمايد. حضرت نيز از خداوند طلب رحمت نمودند. خطاب رسيد كه هر كس از پس رود ما او را عذابی كنيم كه كس ديگر را چنين عذابی نكرده باشيم. امّا چون تو از ما در خواست رحمت كردی ما او را به تو بخشيديم. حضرت عيسی(ع) به آن مرد گفتند: می خواهی كه با من باشی؟ مرد گفت: يا روح الله عاقبت چه چيز است؟ حضرت فرمودند: عاقبت است. مرد گفت: نمی خواهم زيرا است كه مرده ام امّا هنوز تلخی جان كندن در كام من است. 📚 داستان عارفان ص 214 @farmandemajid