فاروق
➿🔹➿🔹➿🔹 🔹➿🔹➿🔹 ➿🔹➿🔹 🔹➿🔹 ➿🔹 🔹 «قراردادهای خونین»٣ ✍ز. سبحانی #بخش_اول حساب شبهایی که او را مخفی کرد
➿🔹➿🔹➿🔹
🔹➿🔹➿🔹
➿🔹➿🔹
🔹➿🔹
➿🔹
🔹
«قراردادهای خونین»٣
✍ز. سبحانی
#بخش_دوم
... اما ترجیح داد که برای گوشهایی که نمیخواهند بشنوند، زحمت گفتن را به خود ندهد و اجازه داد دادستان همچنان با همان پرحرفی بتازد.
در گیرودار توجیه درون خود و حرفهای بیسر و ته دادستان بود که «قراردادهای سازمان صهیونیست جهانی» از دهان او به گوش حاضران رسید. همهمهی دادگاه، او را خاموش کرد. یک لحظه یاد موساد افتاد که چطور او را بعد از هفده سال با هویت ساختگی نیکولاس در آرژاننین، پیدا کرده بود. میدانست آدرس خانهاش را میدانند...
اما سکوت دادگاه، یعنی اینکه او باید ادامه میداد و از محتوای قراردادهای بین هیتلر و سازمان بگوید. قراردادهای خونین که ارمغانش «تسلط بر جهان» بود و برایش میلیونها آدم با برچسب جنگ جهانی، قربانی کرده بودند؛ آدولف کچل، که دیگر برایشان عددی نبود.
هجوم این دانستهها،آدولف را سر چندراهی گذاشت که
نمیدانست از کجا شروع کند؛ از همان اول که
«سازمان صهیونیست جهانی یهودی» به این نتیجه رسیده بود با اخلاق بد یهودیهای ساکن اروپا، نمیتواند نقش خیرخواه را بازی کند و اول و آخر نقشههایش را نقش بر آب میکردند؛ یا از فلسطین که کتاب تحریف شده، از آن به عنوان سرزمین موعود یاد کرده بود.
در چشمهای آدولف تردید موج میزد.
شاید اگر از زد و بند سازمان با هیتلری که نمیخواست یهودیها در اروپا بمانند، شروع میکرد بهتر میبود؛ در سال1930 که خبری از جنگ نبود و رکود بدی یقهی آلمان را میفشرد، قرار مدار بر این شد که در ازای تأمین سوخت و مواد خام آلمان توسط سازمان، هیتلر متعهد میشد با اتوبوس و قطار، یهودیان اروپا را راهی فلسطین کند. به آن نشان که سازمان از همان سال، شروع به توسعهی بانک و چند کارخانه توسط سردمدارانش در فلسطین کرد. آدولف حتی به این فکر کرد که
پای تبلیغات جارچیها برای سرزمین موعود و انتشار فراخوانهای اتحاد با نازیها را هم وسط بکشد و از ضرب سکههایی بگوید که به یمن این نقشهی بیعیب و نقص، نشان نازیها یک طرفشان بود و نشان ستارهی داوودِ صهیونیستها در طرف دیگر!
آدولف میدانست که همهی اینها قرار بوده مخفی باشند؛
اما قدرت خدا، گاهی وقتها سازمان، زنجیر پاره میکرد و علنی، از نازیها حمایت میکرد. طوری که صدای رئیسجمهور چک را درآورد و به سردستهی سازمان توپید: «آقاجان! این چه وضعیست که راه انداختهاید در حالی که ما از جان و مالمان برای شکست نازیها خرج میکنیم تا اروپا تقویت شود، سازمان صهیونیستها به جای دفاع از اروپا، با کمکهای مالی و مادی، نیاز نازیها را تأمین میکند...»
یادش آمد که بعد از این تشر، تقریبا یکسال قبل از پایان جنگ جهانی دوم، قراردادی نوشتند که همین خود بدبخت نشستهاش در جایگاه اتهام، بعد از مهیا کردن اتوبوسها، میبایست یهودیها را از میان اسرای مسیحی در اردوگاهها، جدا میکرد و آنها را به سوی فلسطین روانه میکرد...
آدولف غرق باید و نباید چه بگوید و چه نگوید بود که باز هم بدون هماهنگی گفت: «نمایندهی صهیونیستها یعنی کاستنر مأمور بود، یهودیهای به درد بخور را جدا کند و آنها را سوار اتوبوس کند و بدردنخورها را هم به اردوگاه برگرداند»
آدولف نمیدانست چه چیز مهمی را افشا کرده که سروصدای دادگاه او را از افکارش بیرون آورد. کار از کار گذشته بود. این حرفها درگوشی بود که نباید جار زده میشد؛ تا به وقت نیاز برای توجیه افکار عموم، برای بعدهایی مثل این روزها بتوانند با علم کردن مظلومیت همان یهودیهای بدرد نخور، اشکها بریزند و راه رسیدن به اهدافشان را هموار کنند.
دادستان که از این افشاگری دیگر رنگ و رویی برایش نمانده بود، وسط دادگاه پرید و برای چندمین بار قصهی مظلومیت نخنما را از سر گرفت و گفت و گفت تا همهمهها خوابید.
شیرپاک خوردهای هم در میان حضار دادگاه، پیدا نشد که بایستد و فریاد بزند که با تمام این روضهها، برای جنایتهای در فلسطین چه جوابی دارید؟
چطور یهودیان مهاجر آواره و بیچاره، همگی با پول و اموالشان از آلمان آمده بودند این سر دنیا؟ و هنوز پایشان به فلسطین نرسیده حسابهای بانکیشان پر شده بود؟!
اما طبق معمول صدای عدالت خاموش ماند و حاضرین گاهی کلههایشان را برای مصیبتخوانی دادستان بالا و پایین کردند.
🍃ادامه دارد
@farooq313