eitaa logo
فریاد زیارت
1.8هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
5 فایل
ایدی برای پیام و نظر شما عزیزان @faryadehziarat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻جهنمی كيست؟ جعفر بن يونس، مشهور به ((شبلى )) از عارفان نامى و پر آوازه قرن سوم و چهارم هجرى است . وى در عرفان و تصوف شاگرد جنيد بغدادى، و استاد بسيارى از عارفان پس از خود بود. در شهرى كه شبلى مى‏زيست، موافقان و مخالفان بسيارى داشت . برخى او را سخت دوست مى‏داشتند و كسانى نيز بودند كه قصد اخراج او را از شهر داشتند. در ميان خيل دوستداران او، نانوايى بود كه شبلى را هرگز نديده و فقط نامى و حكايت‏هايى از او شنيده بود. روزى شبلى از كنار دكان او مى‏گذشت. گرسنگى چنان او را ناتوان كرده بود كه چاره‏اى جز تقاضاى نان نديد. از مرد نانوا خواست كه به او گرده‏اى نان وام دهد . نانوا برآشفت و او را ناسزا گفت و شبلى رفت. در دكان نانوايى، مردى ديگر نشسته بود كه شبلى را مى‏شناخت . رو به نانوا كرد و گفت: (( اگر شبلى را ببينى، چه خواهى كرد؟ )) نانوا گفت: (( او را بسيار اكرام خواهم كرد و هر چه خواهد، بدو خواهم داد.)) دوست نانوا به او گفت: (( آن مرد كه الآن از خود راندى و لقمه‏اى نان را از او دريغ كردى، شبلى بود . )) نانوا سخت منفعل و شرمنده شد و چنان حسرت خورد كه گويى آتشى در جانش برافروخته‏اند. پريشان و شتابان، در پى شبلى افتاد و عاقبت او را در بيابان يافت . بى‏درنگ، خود را به دست و پاى شبلى انداخت و از او خواست كه بازگردد تا وى طعامى براى او فراهم آورد . شبلى پاسخى نگفت . نانوا اصرار كرد و افزود: (( منت بر من بگذار و شبى را در سراى من بگذران تا به شكرانه اين توفيق و افتخار كه نصيب من مى‏گردانى، مردم بسيارى را اطعام كنم . )) شبلى پذيرفت. شب فرا رسيد . و ميهمانى عظيمى برپا شد. صدها نفر از مردم بر سر سفره او نشستند. مرد نانوا صد دينار در آن ضيافت هزينه كرد و همگان را از حضور شبلى در خانه خود خبر داد . بر سر سفره اهل دلى روى به شبلى كرد و گفت: (( يا شيخ!نشان دوزخى و بهشتى چيست؟ )) شبلى گفت: ((دوزخى آن است كه يك گرده نان را در راه خدا نمى‏دهد؛ اما براى شبلى كه بنده ناتوان و بيچاره او است صد دينار خرج مى‏كند!بهشتى، اين گونه نباشد . )) ⛔️فریادزیارت: چه بیچاره اند و چه حقیرند کسانی که بجای بندگی خدا بندگی صاحبان قدرت و ثروت را می کنند نوکری رئیس جمهور را هم بکنی باز هم نوکریست و عزتی در ان نیست انسان های کوچک را از رفتارشان درباره انسان ها بشناسید به یکی که سرشناس ، پولدار یا قدرتمند است همدردی می کند تسلیت می گوید و به مردم عادی که می رسد سکوت اختیار می کند مگر مرگ انسان با انسان فرق می کند ؟ بدا به حال این افراد حقیر که قطعا گمان می کنند که برای خودشان کسی هستند در حالی که حتی در نزد خدا هم پشیزی نمی ارزند
اربابِ لقمان به او دستور داد که در زمینش، برای او کنجد بکارد. ولی او جُو کاشت. وقتِ درو، ارباب گفت: چرا جُو کاشتی؟! لقمان گفت: از خدا امید داشتم که برای تو کنجد برویاند. اربابش گفت: مگر این ممکن است؟! لقمان گفت: تو را می بینم که خدای تعالی را نافرمانی می کنی و در حالی که از او امید بهشت داری. لذا گفتم شاید آن هم بشود. آنگاه اربابش گریست و او را آزاد ساخت. در زندگی هر چه بکاریم همان را برداشت میکنیم.