#مضطرالوحید
كـربلا....
بهترين فضای عشق ❤️بازی با خداست
چون بالاترین تجلی «لا اله الا الله» در این روز است.
#استاد_شجاعی
@farzand_aftab
16.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شب های دلتنگی | #تاحرم
باصدای: حاج مهدی رسولی
با شعری از : اکبر شیخی
#شب_های_جمعه هر هفته منتظر باشید.
@farzand_aftab
✨به نام خدا✨
💢به مَشکها نگاهی انداخت، هیچ کدامشان آب نداشتند. دلشان مانند قلب صحرا خشک خشک بود. آهی کشید و کنار گهواره نشست. لبهای کودکش بیتاب قطرهای آب بود. با خود گفت: «کاش اینجا هم چشمهای مثل زمزم میجوشید تا به برکتش کودکم سیراب میشد.» اشک چشمانش را بارانی کرد، دوباره به لبهای کوچک فرزندش نگریست. کسیدر دلش میگفت: «صبور باش این لبها روایتگر عاشورا هستند، این لبها تپشهای قلبِ اسلامند.»
💢آسمان، هنگامیکه چهرهی همچو ماه کودک را دید آبیتر از هر لحظه شد.
فرزندِ شش ماههی حضرترباب(س)را، از خیمه بیرون آورده بودند تا در آغوش پدرش امام حسین(ع) دین خدا را یاری کند. آری وقتِ آن بود که کوچک ترین سرباز خدا، بزرگترین فرمان الهی را به انجام برساند.
💢 مادر گوشهای ایستاده بود و به کودکش مینگریست. زیر لب برای کودکش آیههای نورانیِ قران را زمزمه میکرد تا آیهها لباس رزمِ فرزند شش ماههاش باشند.
در حالیکه فرزندش میرفت تا محافظ آیههای قرآن باشد.آسمان در مقابل این کودک احساس کوچکی میکرد.
💢امام در حالیکه کودکش را نوازش میکرد، سوار بر اسب سپیدش شد و سوی میدان حرکت کرد.
اسب، روی خاکها میدوید. و لحظه به لحظه به میدان نزدیک تر میشد.
💢امام حسین(ع)به فرزندش نگاه کرد. یک قدم مانده بود تا علیاصغرش همچو خورشید تابان، تمام عالم را به نور خود روشن کند. ساکنانِ آسمان به آنها مینگریستند. این پدر و پسر، چه با شکوه به سوی دشمنان میرفتند...
💢آن لحظه که آسمان، خون کودک را در صندوقچهی قلبش ❤️به امانت نگاهداشت. سینهی آبیاش آرام گرفت. علیاصغر(ع) آن کودک ششماهه، به زیبایی دین خدا را یاری رساند، و با لبان تشنه و گلوی غرق در خونش تا ابد قصهی عاشورا را در گوش تاریخ نجوا کرد.
✍نویسنده: ریحانه رضازاده
هفتم محرم۱۴۴۲ هجری قمری
#دانش_آموز_مهدوی
@farzand_aftab
#مضطرالوحید
🏴عزادار حقیقی حسین...
قطعاً برای حسین زمان خود
دلتنگ و بی قرار می شود....
چون 👆👆👆👆
@farzand_aftab