eitaa logo
یا مهدی ادرکنی
53 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
36 فایل
دیگه نبودن کنار تو برامون سخته، باهم جمع میشیم و میایم تا بیای پدر عزیزم ، مهدی جان ارتباط با ادمین: @yavaremahdy313
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 حکایت ام داوود | قسمت دوم امّ داوود می گوید: آن دعا را نوشتم و رفتم. ماه رجب آمد. هر چه آن حضرت دستور داده بود. انجام دادم شبی در اواخر شب حضرت محمّد (ص) و تمام فرشتگان و پیامبرانی را که در دعای گذشته به آن درود فرستادم، در خواب دیدم. حضرت محمّد (ص) به من فرمود : ای امّ داوود ، مژده باد تو را و تمام برادرانت را، که همگی برای تو شفاعت خواهند کرد و تو را به برآورده شدن حاجتت مژده می دهند و تو را بشارت باد که خداوند متعال تو و فرزندت را حفظ نموده و آن را به تو باز می گرداند. از خواب بیدار شدم. به اندازه ی فاصله عراق تا مدینه برای سواری که مرکبش را تند و با شتاب براند گذشته بود که داوود به خانه بازگشت. جریان را پرسیدم، گفت: تا روز نیمه ی رجب در بند و زنجیر و در بدترین زندان ها بودم. شب در خواب دیدم که گویی زمین برای من درنوریده شد و تو بر روی حصیر مخصوصی که بر روی آن نماز میگذاری، نشسته ای. اطراف تو را مردانی گرفته اند که سرهایشان در آسمان است و پاهایشان در زمین و مشغوب تسبیح پروردگارند. یک نفر از آن ها که صورتی زیبا و لباسی پاکیزه و بویی خوش داشت و به گمانم رسول خدا (ص) بود، به من فرمود: ای پسر پیرزن شایسته، تو را بشارت باد که خداوند دعای مادرت را مستجاب نمود. از خواب بیدار شدم و دیدم که فرستادگان منصور در جلوی درب زندان ایستاده اند. در همان نیمه شب مرا پیش منصور بردند. دستور داد زنجیر از دست و پای من باز نموده و به من نیکی و احسان کنند و ده هزار درهم نیز به من بدهند و بر شتر راهور سوار کرده و با سرعت و شتاب برانند ، تا اینکه وارد مدینه شدم. امّ داوود در ادامه میگوید : داوود را به خدمت امام صادق (ع) بردم، آن جناب فرمود: منصور حضرت امیرالمومنین علی (ع) را در خواب دید. علی (ع) به او فرمود: فرزندم را آزاد کن و گرنه تو را در آتش جهنم می افکنم. منصور، خود را در حالی دید که گویی زیر پاهایش آتش جهنم قرار دارد، از خواب بیدار شد و مجبور شد که تو را آزاد کند. 📚اقبال الاعمال: ج۲، ص ۸۰۲_۸۰۱ و ۸۱۴