eitaa logo
‌فرزندان مسجدی
1.1هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2.1هزار ویدیو
26 فایل
🔰جهت تبادل و هرگونه انتقاد و پیشنهاد @bazrpishe مسجدها را سنگر قرار بدهید برای اسلام.در صدر اسلام، از این مسجدها همه چیز بیرون می‌رفت، این مسجدها را باید شما محکم نگه دارید. این مساجد سنگرهای اسلام است.
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽✨✨✨✨✨✨✨﷽ ⭐️الهی روزمان را با عطر نام و یاد تو آغاز می کنیم 🌟و تو را صدا می کنیم با نامهای نیکویت.. 🍃💞لبخنـد ِخــدا درنفس ِصبح عیــان است بگذارخــدا دست بہ قلبت بگـذارد امروز برایش پُرِلبخنـد و امیــد است هر ڪس ڪہ خودش را بہ خدایش بسپـارد... 🍃🌼الهی به امید تو...💞 🍃ای آرزوی دیدہ ڪجایی بیا بیا یارا خدا ڪند ڪہ بیایی بیا بیا🍃 🍃از پشت ابر تیرہ هجران و بی ڪسی تا چہرہ ات بہ ما بنمایی بیا بیا🍃 ❤️سلام امام زمانم❤️ 💚سلام مهدی جان💚 🌸سلام صبحتون مهدوی🌸 📤بانشرمطالب در فراگیری معارف مهدوی سهیم باشیم اگر یک نفر را به او وصل کردی برای سپاهش تو سردار یاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💛✨💛 ✍حکایتی زیبا و خواندنی ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮﺩ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ.. ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ.. ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ: ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎﻱ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮﻧﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺯ ﻳﻚ ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ ﭼﻮ ﻋﻀﻮﻱ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ.! ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﻘﻴﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ! ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: ﻳﺎﺩﻡ ﻧﻤﻲ ﺁﻳﺪ.. ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﻳﻌﻨﻲ ﭼﻲ.؟ ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻲ ﺣﻔﻆ ﻛﻨﻲ؟! ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: ﺁﺧﺮ ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﻳﺾ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ ، ﻣﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ ﻫﻮﺍﻱ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ، ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ..... ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ ، ﻫﻤﻴﻦ؟! ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺭﻱ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻱ ﺑﺎﻳﺪ ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ ﻣﻴ‌‌ﻜﺮﺩﻱ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻧﻤﻴﺸﻪ! ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﻛﺰ ﻣﺤﻨﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﻲ ﻏﻤﻲ ﻧﺸﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ ﺁﺩﻣﻲ 🦋 🎍〰〰〰〰〰〰🎍
💜✨💜 ✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی وﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ ۲۵ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ. ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ. ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ... 🦋 شهيد حسين خرازی
اسامی برندگان مسابقه ی قرآن و عترت بسیج حوزه ۸۱۴ حضرت معصومه (س) ناحیه ی طالقان 1_اسامی کوکان (۵ و ۱۰ سوره) نفرات اول: سیده زهرا افتخاری (سید محمد) سیده ریحانه افتخاری(سید روح اله) نازنین فاطمه ملا محمدی(حسین) زیبا بندپی(جمشید) فاطمه سادات میرغیاثی(سید ضیأ) فاطمه زهرا فیروزگاه نفرات دوم : زهرا حاجی پور(حشمت الله) زهرا شریف کاظمی نفرات سوم: سیده یاسمین افتخاری(سیدعلی) فاطمه گل شعبی 2_حفظ بزرگسالان(۵ جز و بالا تر) نفر اوّل : فاطمه محمودی نفر دوم:سیده ربابه افتخاری نفر سوم: فاطمه سادات میرغیاثی( سید عبدالحسین) 3_ترتیل: نفرات اوّل: سیده مریم افتخاری(سید علی) سیده مرضیه افتخاری(ملا علی) سیده معصومه افتخاری(عبدالعظیم) نفرات دوم: زهرا شریف کاظمی_نرگس افتخاری(سید محمّد)_سید کوثر افتخاری(سید محمّد) نفرات سوم: سیده زهرا افتخاری(سید یحیی)_ بهاره سادات افتخاری(حیدر)_ زینب صابری 4_قرائت : نفرات برتر: خانم ها سیده شهلا افتخاری و فاطمه مهرانی(علی) 5_مفاهیم قرآن کریم مهناز منظری 6_فصیح خوانی: نفر اوّل:سیده زینب ملکان نفر دوم:منصوره مهرانی نفر سوم:معصومه شهیدی 7_اسامی حفظ خردسالان نفر اوّل:سیده حنانه افتخاری(سید حسن) نفر دوم:فاطمه حاجی پور (سعید) نفر سوم:سیده ستایش افتخاری (سید محمود) بسیج حوزه ۸۱۴ حضرت معصومه (س) ناحیه ی طالقان دارالقرآن کوثر ولایت طه شهر گلسار
هدایت شده از کانال شهید سلیمانی شهرگلسار🌹 ☫﷽☫🌹
1_6548957403.mp3
10.16M
🌹جاماندگان کربلا بخوانند🌹 🔸کسانی که از فیض رفتن به کربلا و زیارت اربعین بی بهره ماندند غصه نخورند با انجام این اعمال صواب پیاده روی اربعین را بطور کامل خواهند برد 👈از انجام این اعمال غفلت نکنید 🌷 1_از یکروز قبل از اربعین (سه شنبه صبح) تا بعد از ظهر پنجشنبه مرتبا ذکر تسبیحات اربعه (سبحان الله و الحمدالله و لااله الا الله و الله اکبر) را تکرار کند 🌷2_غسل زیارت صبح روز اربعین، حتما با غسل دعای اربعین را بخوانید 🌷3_خواندن زیارت عاشورا زیر اسمان تا قبل از زوال افتاب 🌷4_بعد از نماز عصر روز اربعین سر به سجده گذاشته و ۴۰مرتبه (لاحول ولا قوة الا بالله) میگوییم بعد سر برداشته و دست به اسمان برده و میگوییم (اللهم ارزقنا زیارة حسین فی الدنیا وشفاعة الحسین فی الاخرة) و دستها را به صورت میکشیم 🌷5_نزدیک غروب افتاب روز اربعین خواندن سوره یس و هدیه ان به امام حسین علیه السلام و یارانشان 💥انتشار این پیام صدقه جاریه هست 🌹
💕✨💕 آب جوشی که سیب زمینی را نرم میکند همان آب جوشی است که تخم مرغ را سفت میکند مهم نیست چه شرایطی پیرامون ماست مهم این است درون خود چه داریم… باید بدانیم تنها فرمول خوشحالی این است: "قدر داشته‌ها را بدانیم و از آنها لذت ببریم"، خوشبختی یعنی "رضایت" مهم نیست چه داشته باشیم یا چقدر مهم این است که از همانی که داریم راضی باشی آن‌ وقت خوشبختیم 🦋 ♥️خوشبختیت آرزومه♥️ 🎍〰〰〰〰〰〰🎍
🔮✨✨🔮 ✍ حکایتی بسیار زیبا و خواندنی خانمی با لباس کتان راه راه و شوهرش با کت و شلوار دست دوز و کهنه در شهر بوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رییس دانشگاه هاروارد شدند. منشی فوراً متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و احتمالاً اشتباهی وارد دانشگاه شده اند. مرد به آرامی گفت: «مایل هستیم رییس را ببینیم.» منشی با بی حوصلگی گفت: «ایشان امروز گرفتارند.» خانم جواب داد: « ما منتظر خواهیم شد.» منشی ساعتها آنها را نادیده گرفت و به این امید بود که بالاخره دلسرد شوند و پی کارشان بروند. اما این طور نشد. منشی که دید زوج روستایی پی کارشان نمی روند سرانجام تصمیم گرفت برای ملاقات با رییس از او اجازه بگیرد و رییس نیز بالاجبار پذیرفت. رییس با اوقات تلخی آهی کشید و از دل رضایت نداشت که با آنها ملاقات کند. به علاوه از اینکه اشخاصی با لباس کتان و راه راه و کت و شلواری دست دوز و کهنه وارد دفترش شده، خوشش نمی آمد. خانم به او گفت: ما پسری داشتیم که یک سال در هاروارد درس خواند. وی اینجا راضی بود. اما حدود یک سال پیش در حادثه ای کشته شد. شوهرم و من دوست داریم بنایی به یادبود او در دانشگاه بنا کنیم. رییس با غیظ گفت : خانم محترم ما نمی توانیم برای هرکسی که به هاروارد می آید و می میرد، بنایی برپا کنیم. خانم به سرعت توضیح داد: آه نه، نمی خواهیم مجسمه بسازیم. فکر کردیم بهتر باشد ساختمانی به هاروارد بدهیم. رییس لباس کتان راه راه و کت و شلوار دست دوز و کهنه آن دو را برانداز کرد و گفت: یک ساختمان! می دانید هزینه ی یک ساختمان چقدر است؟ ارزش ساختمان های موجود در هاروارد هفت و نیم میلیون دلار است. خانم یک لحظه سکوت کرد. رییس خشنود بود. شاید حالا می توانست از شرشان خلاص شود. زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت: آیا هزینه راه اندازی دانشگاه همین قدر است؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نیندازیم؟ شوهرش سر تکان داد. رییس سردرگم بود. آقا و خانمِ بلند شدند و راهی کالیفرنیا شدند، یعنی جایی که دانشگاهی ساختند که تا ابد نام آنها را برخود دارد. دانشگاه استنفورد از بزرگترین دانشگاههای جهان، یادبود پسری که هاروارد به او اهمیت نداد... شما چقدر از پوشش و ظاهر انسانها قضاوت می کنید؟ و حتی شاید آنها را پس می زنید؟ انسانها را به شعور و شخصیت و اصالت آنها بشناسید نه به لباس ظاهری. انسانها را به انسان بودنشان بخواهید.🦋
samavati_monajate amir almomenen_357090483001885355.mp3
12.07M
مناجات امیرالمؤمنین{ع} حاج مهدی سماواتی اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ الاَْمانَ... یااباعبدلله 🇮🇷
📌⛔⛔⛔⛔⛔⛔⛔⛔⛔ روزی زن همسایه به در خانه ام آمد. او زنی محجبه وزیبا رو بود که هرچه یاد دارم هیچ یک از عزاداریهای امام حسین￷"￵ع￷" را بدون اشک وگریه نگذرانده بود￵. وقتی به حیاط می آمد ومی نشست طوری در زیر چادر گریه میکرد که گویی تازه یکی ازاعضای خانواده ش را از دست داده ￷, خلاصه به دم در برای استقبال از او رفتم شرم سنگینی در چشمانش احساس کردم ,از او پرسیدم خیر باشد این وقت صبح با این قیافه چه شده ￵؟ باصدایی پر از شرم جواب داد￷: آمده ام حلالیت بطلبم گفتم : چرا￵؟ گفت￷: من دیروز ناخواسته غیبت تورا کردم و دیشب خواب دیدم که مرده ام, وقتی به نزدیکی پل صراط رسیدم چندین ایستگاه بود که هر کدام مخصوص به یک گناه بود￶￵. یکی دروغ ￷, یکی بد حجابی , یکی راضی بودن همسر, یکی حلال وحرام و آخری غیبت ￵. من همه را با آرامش رد کردم الا ایستگاه غیبت هرچه خواهش والتماس می کردم فایده ای نداشت. می گفتند￷: ما که نمی توانیم جای دیگران تو را ببخشیم, توباید خودت از ￵آن حلالیت بطلبی￷, این قدر التماس کردم که ناگهان مردی خوش قامت با صورتی نورانی آمد وگفت: من شفاعتش را می کنم￵. آرام پرسیدم شما چه کسی هستید؟ فرمود￷: من حسین ابن علی"￵ع￷" هستم . تو اینقدر در عزای من گریه کردی که من شرمم شد وساطتت را نکنم￵. من مات ومبهوت به ایشان نگاه می کردم بعد به من فرمود￷: آب دهانت را بیرون بریز , من هم ریختم , آب به شکل جانوری زشت در آمد و فرار کرد تا اینکه از خواب بیدار شدم و تا این موقع که به در خانه ات آمدم گریه می کردم که چطور با تو حرف بزنم , فقط التماس می کنم که از من بگذر , من هم وقتی حال اورا دیدم نتوانستم نبخشم بعد از رفتنش با خود فکر کردم , پس من که این همه به راحتی پشت ￵سر همه حرف میزنم تکلیفم چیست؟ نیت کردم این واقعیت را برای همه بفرستم تا هم از کسانی که غیبتشان را کرده ام حلالیت بگیرم هم کسان زیادی را از عاقبت کارشان آگاه کنم. ای کسی که این پیام را میخوانی اگر من هم روزی نا خواسته پشتت حرف زدم حلالم کن من هم تو را حلال میکنم . همه همدیگر را حلال کنیم به خاطر امام حسین￷"￵ع￷" از هم بگذریم ￵. هر چه سریعتر این کار را بکنید زیرا اجل خبر نمی کند. غیبت⛔️ نکنیم 😔 غیبت⛔️ نکنیم 😔 غیبت ⛔️نکنیم 😔 ♡اَللهُمّ عَجّل لِوَلیّکَ الفَرَج♡ ❤️یاحسین (علیه السلام) 🌺🍃 🏖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 یک ماجرای واقعی از طلبیده شدن زائر توسط امام حسین علیه‌السلام تا یار که را خواهد و میل اش به که باشد نقل قول: اسمم محمدرسول حبیب الهی سرمهماندار هواپیما هستم و با سرتیم امنیت پرواز فرزین فر این حکایت را نقل میکنیم که به عینه دیدیم: یکروز صبح زود جهت انجام دادن پرواز وارد فرودگاه امام خمینی (ره ) شدم ،سالن فرودگاه شلوغ بود مسافران زیادی اونجا بودن و همگی در حال خدا حافظی از بستگانشون بودن و شاد و خوشحال تو این جمعیت چشمم افتاد به یک عده که از همه بیشتر خوشحال تر و شور و حالی داشتند و منتظر گرفتن کارت پروازبودن ،نگاه کردم به تلویزیون بالای کانتر اونها که ببینم کجا دارن میرن دیدم نوشته "نجف" پیش خودم گفتم خوش به حالشون کاش روزی هم برسه منم با خانوادم بتونیم چند روزی جهت زیارت عازم بشیم خلاصه وارد مرکز عملیاتمون شدم و خودمو معرفی کردم اون روز قرار بود طبق برنامه قبلی به ارمنستان برم که یکهو مسول شیفتمون گفت 🌻فلانی شما برو نجف ! پروازت تغییر کرده !خوشحال شدم و حکم ماموریتم را گرفتمو وارد هواپیما شدم بعد از یکساعت شروع کردیم به مسافرگیری مسافرها خوشحال و خندان وارد هواپیما شدن و سر جاشون نشستن ، آماده بستن درب هواپیما بودیم که مسول هماهنگی پرواز سراسیمه وارد شد و گفت : ❌ دو نفر باید پیاده شن !!! پرسیدیم چرا ؟ گفت : از دفتر مدیر عامل هواپیمایی گفتن بجاشون دو تا از کارمندها جهت انجام یکسری از کارهای مهم اداری امروز باید برن نجف حالمون گرفته شد چون دست روی هر کدوم از این مسافرها میزاشتیم که پیاده شه دلش میشکست ،کاری هم نمیشد کرد چون دستور داده بودن و میبایست انجام شه ! وارد اتاق خلبان شدم و ازش خواهش کردم اجازه بده از دو صندلی اضافه در اتاق خلبان جهت نشستن این دو کارمند استفاده بشه که متاسفانه موافقت نکرد😔 خلاصه لیست مسافرها را آوردند و قرار شد اسم دو نفر انتهایی لیست را اعلام کنند تا اونها پیاده بشن اسمها را اعلام کردند و قرعه افتاد به یک پیرمرد و یک پیرزن !از هواپیما که داشتن پیاده میشدن نگاهشون یادمه که چقدر ناراحت و دل شکسته بودن هواپیما به سمت نجف پرواز کرد و بعد از یکساعت و چند دقیقه رسیدیم به آسمان نجف منتظر اعلام نشستن هواپیما از طرف خلبان بودیم ولی اعلام نمیکرد و ما همچنان در روی آسمان نجف اشرف دور میزدیم نیم ساعتی گذشت که خلبان دلیل نشستن هواپیما را اعلام کرد و گفت به دلیل طوفان شن و دید کم قادر به نشستن نیست و میبایست برگرده فرودگاه امام تا هوا خوب بشه ! ✈️ برگشتیم فرودگاه امام و درب هواپیما باز شد و مسول هماهنگی رفت اتاق خلبان و دلیل برگشت را پرسید و خلبان هم بهش گفت اما با تعجب شنیدیم که مسول هماهنگی میگفت فرودگاه نجف بازه و پروازها داره انجام میشه و بعد از شما چند هواپیما نشست و برخواست کردن پیش خودم گفتم لابد حکمتی توی اینکاره !!! رفتم پیش خلبان و گفتم کاپیتان حالا که اینطوریه لابد خدا خواسته ما برگردیم این دو تا مسافر جامونده را ببریم ،کاش شما اجازه میدادی از این دو صندلی اتاق خلبان امروز استفاده میکردیم خلبان که مسول ایمنی پروازه نگاهی بهم کرد و گفت : شما فکر میکنید دلیل برگشتمون این بوده ؟! باشه برید صداشون کنید بیان خوشحال پریدم از اتاق خلبان بیرون و رفتم پیش مدیر کاروان و گفتم : شما تلفن این خانم و آقایی که پیاده شدن و دارید ؟! گفت بله ! گفتم : سریع زنگ بزن ببین کجان خدا کنه تو فرودگاه باشن بهشون بگو بیان اوناهم تماس گرفت و خواست خدا پیداشون کرد و آمدن (اون دوتا از فرط خستگی رفته بودن نمازخونه فرودگاه استراحت کنند و منزل نرفته بودن ) همه خوشحال و منتظر اومدنشون بودیم که دیدیم یک پیرزن و پیر مرد با غرور و خوشحال دارن میانپیرزن جلوی ما که رسید گفت:فکر کردید کار ما دست شماست؟!فکر کردید شما میتونید جواز سفر ما رو باطل کنید؟ چشمامون پر از اشک شد و ازش عذرخواهی کردیم گفتم مادر خداروشکر که منزل نرفته بودید و حالا اومدید !گفت : آخه شما بودید میرفتید ؟ با چه رویی بر میگشتیم خونه ! ((حالا گوش کنید به حکایت جالبی که پیرزنه نقل کرد)) اینقدر حالمون خراب بود که اصلا نمیتونستیم راه بریم و رفتیم تو نمازخونه تا حالمون جا بیاد و بعد بریم خونه پیش خودم گفتم یا امیرالمومنین و یا اباعبدالله و یا حضرت ابالفضل (ع) شما اینهمه مهمون داشتی امروز ما دو تا فقط زیادی بودیم و شروع کردم به گریه کردن و بی حال شدم و خوابم برد تو عالم خواب و بیداری بودم که یک آقا سید بزرگواری اومد داخل نمازخانه و گفت : مگه شماها نمیخواستید برید کربلا پس چرا نشستید ؟! عرض کردیم آقا نشد ! نبردنمون ! فرمود پاشید خیالتون راحت برید کربلا !!! میگفت تا چشمهامو باز کردم دیدم موبایل شوهرم داره زنگ میزنه و گویا شما گفته بودید بیاییم تا یار که را خواهد و میلش به که باشد❤️😭
مراسم سوم و هفتم درگذشت حاجیه خانم ساره کوه خیل مادر گرامی والا مقام و
هدایت شده از کانال شهید سلیمانی شهرگلسار🌹 ☫﷽☫🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در راستای کمک به دانش آموزان کم بضاعت گروه جهادی شهدای امین پور پایگاه بسیج شهید قربان امین پور حوزه ۶۱۵ کمیل ابن زیاد با همت خیرین محترم اقدام به تهیه ۲۰ بسته لوازم التحریر و تعدادی کیف،کفش و البسه نموده و تقدیم به دانش آموزان عزیز و محترم نموده است . روابط عمومی حوزه مقاومت بسیج ۶۱۵ کمیل ابن زیاد ناحیه ساوجبلاغ
☘ برﺍﺩﺭﺍﻥ ﯾﻮﺳﻒ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻨﺪ یوﺳﻒ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺎﻩ بیفکنند ، یوﺳﻒ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ! ☘ یهوﺩﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﺮﺍ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ؟! ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ...! ☘ یوﺳﻒ ﮔﻔﺖ : ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ با ﻣﻦ ﺍﻇﻬﺎﺭ دﺷﻤﻨﯽ ﮐﻨﺪ ، ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪﯼ ﺩﺍﺭﻡ...! ☘ اﯾﻨﮏ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻣﺴﻠﻂ ﮐﺮﺩ ، ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ "ﻧﺒﺎﯾﺪ جز خدا ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺑﻨﺪﻩﺍﯼ ﺗﮑﯿﻪ ﮐﺮﺩ..." ✍ آﯾﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ؟ ✨ اًلَیْسَ اللهُ بِکافٍ عَبْدِه 📖 سوﺭﻩ ﺯﻣﺮ ، ﺁﯾﻪ۳۶ ☀️
هدایت شده از کانال شهید سلیمانی شهرگلسار🌹 ☫﷽☫🌹
مراسم هیئت هفتگی مسجد جامع حضرت صاحب الزمان (عج) مورخه سه شنبه۲۱ شهریور با قرائت دعای توسل و گرامیداشت سالروز شهادت شهید مسلم کوه خیل همزمان با نماز مغرب و عشا در مسجد جامع شهر گلسار برگزار میگردد. پایگاه مقاومت بسیج شهید قربان امین پور
◾جناب آقای کربلایی علی اکبر ملامحمدی مصیبت درگذشت فرزند بزرگوارتان را خدمت شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض نموده، برای جنابعالی و خانواده محترم و بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل از درگاه ایزد منان مسئلت می‌نماییم. ان شاالله که امام زمان عج به شما عنایت ویژه نماید. ازطرف هیئت امناء وبسیج حُسینیه حضرت سیدالشهداء(ع)طالقانیهای شهرگلسار