eitaa logo
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
855 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
69 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم ارتباط با ادمین: @labaick کانال طبیب جان @Javaher_Alhayat استفاده از مطالب کانال آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
6.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍🍃 عید نوࢪوز مبارڪ🦋✨ بفرستید واسھ اونایی ڪھ تو این یھ سال بھ فڪرتون بودݩ🙂💫 حول حالنا الے احسن الحال یعݧی اربعیݩ حࢪم باشم امسال 😔💔 لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ https://eitaa.com/farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚3265🔜
عیدتون مبارک همراهان همیشگی:)♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_915595447.mp3
2.34M
🎵حالت چطوره؟ ➕پیشنهادی برای دید و بازدیدهای عید نوروز لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ https://eitaa.com/farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚3266🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
📕📗📘📙📚 ⏳مدیریت زمان⌛️ 🔹تمرین به ما دادن؛ فرمودن وقتی که شما (در روایت هست) تشییع جنازه‌ای شد، حت
⬆️⬆️⬆️ 🔷🔹تمرین به ما میدن. چه‌جوری به ما این ‌رو توضیح میدن؟! 🗣 مرگ یک‌باره. کاش می‌شد چند بار انسان بمیره و بعد زنده بشه بگن 🔁🔁 این دفعه‌ی اول. آدم ببینه چه صحنه‌ایه. 😨 ولی دیگه یک بار بیشتر نیست.😱 این به‌خاطر شدت هوش انسانه، این به‌خاطر عقل آدمیه، 🌀 این به‌خاطر قدرت روحیِ انسانه. 🤔 ✨🌿خداوند متعال می‌فرماید: این همین یه‌بار که مرگ وجود داره در عالم می‌تونه بفهمه، در موردش فکر کنه براش کافیه.🔵 ✨🌿امیرالمؤمنین علی (ع) می‌فرماید: «کَفَی بالمَوتِ واعِظا» موت به عنوان واعظ کافیه، چون من می‌دونم چی ساختم. با همون می‌تونه تربیتش کنه.🍀 یه بازی کودکانه‌ای بود، بچه بودیم خیلی زیاد می‌دیدیم، 🤗 حتی برنامه‌های تلوزیونی بر این مبنا براش درست می‌کردند 🙆‍♂ که مثلاً بچه‌، مادرش رفته بیرون، اون بچه بَبَعی مادرش رفته بیرون،🐏 و گرگه میاد خونه که این بچه‌ها رو بخوره، 🐺 بعد بهشون میگه که مثلاً منم مامانتونم، در رو باز بکنید، 🔸اونا میگن خب اگر تو مامان ما هستی مثلاً پنجه‌هات رو نشون بده سُمِت رو نشون بده.✊ اونم هی سعی داره یه‌جوری تفهیم بکنه که، نه! من مامان شما هستم. 😨😱 بچه ببعی‌ها باور نمی‌کنند و میگن تو گرگی و این‌قدر معطلش می‌کنن تا مامانه میاد و مثلاً گرگه فرار می‌کنه. 🐺 همین دیگه کلماتش رو حتماً توی ذهن‌تون دارید.🌀 ✅⬅️واقعاً بسیاری از رسانه‌ها📱🖥📺 گرگی هستن در لباس میش، که میان میگن من مامان شما هستم؛ همین که به تو بگه چند دقیقه حالا فعلاً وقتت ‌رو بذار، همین اولین توهینه، اولین بی‌رحمیه.🐏 ادامه دارد.... لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ https://eitaa.com/farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚3267🔜
📚| •{وَ اجْعَلْنَا مِمّنْ يَعْتَرِفُ بِأَنّهُ مِنْ عِنْدِكَ..}• و ما را از كساني قرار ده كه اعتراف دارند: قرآن از جانب توست...🤲🏻 🔺| 💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✨بسم‌ الله الرحمن الرحیم ✨ .
💌 شجاع‌دل! سلااام صبح و عاقبتتون بخیر رفقا🌺🍃 .ذِکرِ إِمروز: ذکرروز یک شنبه یاذالجلال والاکرام ۱۰۰مَرتَبِہ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت6 حرفش را در ذهنم تکرار کردم. منظورش چه بود آدمهارا ا
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 *راحیل* آرام آرام جزوه را ورق می زدم و به صفحاتش نگاه می کردم.چقد تمیزو مرتب نوشته بود. از یک پسر کمی بعید بود.این یعنی بچه درس خوان است...بارها سر کلاس حواسم را با کارهایش پرت می کرد. شخصیتش برایم جالب بود. فقط از آن بُعد شخصییتش که با دخترا راحت شوخی می کرد بدم می آمد. اولش از این که با سارا و دیگران خیلی راحت بود حرص می خوردم.ولی بعد دلم را تنبیهه کردم که دیگر حق ندارد نگاهش کند اینجوری حساسیتم هم نسبت به او کمتر میشد.امان از این دل، امان ازدلی که بتواندسوارت شود، جوری با تبحرسواری می گیرد که اصلا متوجه نمیشوی درحال سواری دادن هستی.خداروشکرخوب توانسته بودم ازگُرده ام پایین بکشمش وراحت زندگی می کردم. که این سارا خدا بگویم چه بلایی سرش بیاورد جزوه اش را به من داد. بدون این که بگویدمال چه کسی است.ای خدای کلک من، این جوری آدم ها را توی تورت می اندازی؟ تا ببینی چه کارمی کنند. درس را مرور کردم و مطالب مهم را علامت گذاشتم و بعد به دفتر خودم انتقال دادم. جزوه را داخل کیفم گذاشتم تا فردا یادم باشدتحویلش دهم.فکر کردم به او بگویم که کلا من روزهای دوشنبه نمی توانم بیایم و او سه شنبه ی هر هفته جزوه‌اش را برایم بیاورد، در عوض من هم مطالب مهم را برایش مشخص می کنم تا مختصرتر بخواند.ولی بعدلبم راگازگرفتم وباخودم گفتم: –این جوروقتهاچه فکرهایی به سرم میزند، وقتی من افکار او را قبول ندارم پس بهتراست که رفتارم کنترل شده باشد.البته نمی توانم همه‌ی دوشنبه ها را نروم. چون با استاد که صحبت کردم گفت حداقل چند جلسه رابایدحاضرباشم. استاد خوبیست وقتی برایش توضیح دادم که باید از یک بچه مراقبت کنم قبول کرد. وارد کلاس که شدم، آقا آرش دستش زیر چانه اش بود و زل زده بود به صندلی که من همیشه رویش می نشستم. کارهایش جدیدا عجیب شده بود. کمتر سرو صدا می کرد کلا ساکت تر شده بود و دیگر سر به سر بچه ها نمی گذاشت. بخصوص با دخترا دیگر مثل قبل گرم نمی گرفت. این را سارا برایم گفت. سارا از وقتی کنارم می‌نشیند، جز به جز خبرهای کلاس و دانشگاه را برایم می‌گوید.حالا که حواسش نبود. درچهره اش دقیق شدم. جای برادری قیافه ی جذاب و زیبایی داشت. چشم و ابروی مشگی و پوستی سبزه، ولی نه سبزه ی تند، موهای مشگی و پر پشت، خیلی مرتب لباس می پوشید، نگاهم راازصورتش گرفتم وجزوه را از کیفم درآوردم و با فاصله مقابلش گرفتم. نخیر مثل این که در هپروت غرق شده است. ــ سلام آقای... فامیلی اش یادم نبود، همه اسم کوچکش را صدا می زدند. برای همین زود گفتم، آقا آرش.سرش رابه طرفم چرخاند با دیدنم سریع از جایش بلند شدو با خوشحالی گفت: –عه سلام، حال شما خوبه؟ ببخشیدمتوجه امدنتون نشدم.نگاهم رابه جزوه دادم که او ادامه داد: –حالا عجله ایی نبود، زل زدم به دستش که دراز شده بود برای گرفتن جزوه و گفتم:–آخه یه درس بیشتر نبود.وقتی از دستم نمی گرفت، می دانستم نگاهم می کند، جزوه راروی دسته‌ی صندلی گذاشتم وتشکرکردم.–جلسه بعدم براتون میارم.او از کجا می دانست من جلسه بعد هم نمی آیم؟–ممنون زحمت نکشید،چند جلسه در میون از سارا می گیرم، با تعجب گفت: –پس یعنی کلا دوشنبه ها غیبت دارید؟ "یه دستی زدن هم بلداست. حالا این چه کارر به این کارها دارد.." وقتی تردید من در جواب دادن را دید، گفت: –البته قصد فضولی نداشتم فقط... نگذاشتم حرفش را تمام کند.–نه نمی تونم بیام، البته استاد گفتن حداقل باید چند جلسه رو حضور داشته باشم، تا ببینم چی می شه. همانطور با تعجب نگاهم می کرد. دیگر توضیحی ندادم و رفتم نشستم. ✍ ... لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ https://eitaa.com/farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚3268🔜