「🦋」
#شهیدانه
بهش میگفتم:
توی جبهہ اين قدر به خدا میرسے،
مياے خونہ يه خورده ما رو ببين(شوخی مےڪردم)☺️
آخر هر وقت می آمد، هنوز نرسيده،
با همان لباس ها مے ايستاد به نماز ...😇
ما هم مگر چه قدر پهلوے هم بوديم؟
نصفه شب🌙 می رسيد.
صبح هم نان و پنير🌯 به دست، بندهاے
پوتينش را نبسته، سوار ماشين🚕 می شد ڪہ برود.
نگاهم كرد و گفت :
«...وقتی تو رو می بينم، احساس می كنم
بايد دو ركعت نماز شكر بخونم.»😌💙
•همسرشهیدمحمدابراهيمهمت💍•
◗ #یڪ_روایٺ_عاشقانه