eitaa logo
فصل فاصله
312 دنبال‌کننده
329 عکس
35 ویدیو
3 فایل
یادداشت‌ها و سروده‌های محمّدرضا ترکی تماس با ما: @Mrtorki
مشاهده در ایتا
دانلود
زبان فارسی و دانشگاه‌ها زبان فارسی اگر بخواهد بماند و در چرخۀ مدرنیته و دنیای امروز حذف نشود، چاره‌ای ندارد جز آنکه ظرفیّت‌های علمی خود را تقویت کند و به زبان علم تبدیل شود؛ درغیراین‌صورت تردیدی نکنید که رفته‌رفته به یک لهجۀ محلّی برای محاورات عادی و روزمرّه تبدیل خواهد شد و توان خود را به عنوان یک زبان زنده از دست خواهد داد. چنین زبانی استعداد ادبیّات آفرینی خود را نیز در گذر زمان از دست خواهد داد و اهل ادبیّات و شعر و رمان نیز ترجیح خواهند داد، مثلاً، از زبان انگلیسی برای آفریدن و خواندن آثار ادبی استفاده کنند که هم از تنوّع آثار بیشتری برخوردار است و هم گویشوران و خوانندگان بیشتری دارد. در چنین حال‌وهوایی علاقه‌مندان به آثار کهن فارسی نیز احتمالاً به ترجمه‌های انگلیسی آن‌ها روی خواهند آورد و ترجمۀ شاهنامه و گلستان و بوستان و مثنوی را که برایشان قابل فهم‌تر است، به جای اصل این آثار خواهند خواند! سرنوشت تلخ فارسی در شبه قارّۀ هند و پاکستان و عقب‌نشینی و حذف این زبان در برابر زبان مهاجم انگلیسی در این سرزمین، به‌خوبی واقعی‌بودن این نگرانی و مستندبودن آن را ثابت می‌کند. متأسّفانه دانشگاه‌های کشور ما که بیشترین وظیفه و سهم را در تقویت بنیۀ علمی زبان فارسی به عهده دارند در این زمینه سخت کوتاهی می‌کنند و هیچ تلاش ملموسی در این عرصه از خود نشان نمی‌دهند. دیگر نخبگان فرهنگی کشور نیز، اگر تلاش‌های فرهنگستان زبان و ادب فارسی را برای ساخت اصطلاحات علمی، در حوزه‌های مختلف علمی به سخره نگیرند، عملاً کار قابل ذکری برای گسترش ظرفیّت‌های علمی این زبان، یا تشویق جامعه در این عرصه انجام نمی‌دهند. البیتّه عدّه‌ای هم هستند که با دامن‌زدن به تعصّبات قومی و زبانی و سره‌گرایی افراطی و عربی‌ستیزی عوامانه کار را خراب‌تر می‌کنند و ذهن جامعه را از زبان مهاجمی که سیلاب اصطلاحات و کلماتش را روزانه به زبان مردم جاری کرده، به سمت زبانی منحرف می‌کنند که سال‌های سال است چندان اصطلاح تازه‌ای به زبان فارسی صادر نکرده است. محمّدرضا ترکی @faslefaaseleh
کارستان قیصر! یکی از کارهای مهمّی که قیصر امین‌پور و چندتن از یارانش، همچون سلمان هراتی و سیّدحسن حسینی انجام دادند، شکستن مرزهای انحصار در شعر بود. پیش از این بزرگان، جریانات شعری مشخّصی در طیّ چنددهه، در ادبیّات ما شکل گرفته بود که هر یک سروسالار و به اصطلاح «پدرخوانده» یا پدرخوانده‌هایی داشت. این پدرخوانده‌ها که هریک از قدرقدرتان ژورنالیسم به شمار می‌آمدند، کسانی بودند که جایگاه شاعر و ناشاعر را در معرکۀ ادبیّات تعیین می‌کردند و می‌توانستند، اگر بخواهند، کسی را به مقام شاعری بر بکشند، و اگر نخواستند، حتّی اگر طرف بزرگی چون سهراب سپهری باشد، با نقدهای تندوتیز از حیثیّت شعری ساقطش کنند. امین‌پور و دوستانش در چنین هنگامه‌ای جریانی را به وجود آوردند که ضمن اینکه از تجربیّات نحله‌های شعری دیگر بسیار آموخته بود و بهره می‌برد، در چهارچوب هیچ‌یک از جریانات یادشده نمی‌گنجید. نخستین واکنش‌ها به این جریان که در سال‌های پس از انقلاب شکل گرفت، طعن و تعریض و ریشخند بود. چه‌بسا شعر این جریان را با «نوحه‌های برادر آهنگران» مقایسه کردند و آنان را «محتشم‌های کاشی نورسیده» و امثال آن لقب دادند و شاعران جیره‌خوار دولت و حکومت خواندند و .... از یاد نمی‌برم یکی از ناشران روشنفکری پایتخت انتشار مجموعۀ شعر او را مشروط به حذف غزلی کرده بود که در منقبت امام رضا سروده بود! امّا قیصر و دوستانش، علی‌رغم برخی شاعرکان منسوب به انقلاب که دامن به نان و نام و سکّه آلوده بودند، با سلوک زاهدانۀ خود ثابت کردند که هم ذاتاً شاعرند و سخنشان عیار بالایی از ادبیّت و هنر دارد و هم بی‌اعتنا به ارباب قدرت‌اند. اینان همچنین با سرودن اشعار اعتراضی تعهّد اجتماعی خود را در برهه‌های مختلف به مردم و دردهایشان نشان دادند. وقتی قیصر درگذشت، همان جماعت پدرخواندگان، شهرت و محبوبیّت او را که بی‌اجازۀ آنان شکل گرفته بود، به بیلبوردهای شهرداری نسبت دادند، امّا بچّه‌های فلان روستای دور که در غم درگذشت او معصومانه اندوهگین شده بودند، کجا بیلبوردهای شهرداری تهران را دیده بودند؟! برخی نیز محبوبیّت او را ناشی از انتشار تعدادی از شعرهایش در کتاب‌های درسی دانستند، امّا مگر او تنها شاعری بود که شعرش را در مدارس درس می‌دهند؛ چرا دیگران به چنین محبوبیّتی نرسیدند؟! برخی دیگر از جماعت پدرخواندگان و اتباعشان نیز انگشت بر تبلیغات رسانه‌ای و صدا و سیما نهادند که قیصر همه عمر از آن گریزان بود! جفای پایانی را برخی از دوستان قیصر بعد از مرگ به او کردند که کوشیدند او را تائب از گذشته و پیوسته به مشرب دیگر پدرخواندگان جلوه دهند و با دل‌سوزی‌های بی‌مورد خود استقلال فکری قیصر را ناخواسته یا خواسته زیر سوال بردند! محمّدرضا ترکی @faslefaaseleh
خسروانی باربَد خسروانی‌ها اشعار سه‌مصراعی کهن ایرانی هستند که همراه با موسیقی و آواز اجرا می‌شدند. ابن خرداذبه مورّخ و جغرافیدان و موسیقی‌شناس قرن سوم، در کتاب اللهو والملاهی این خسروانی را به باربَد ، یکی از کهن‌ترین شاعران و خنیاگران ایرانی، منسوب کرده است که نباید انتساب بی‌اصلی باشد: قيصر ماه مانذ و خاقان خُرشيد [= خورشید] ان [=این؟] من خذاي ابر مانذ كامغاران [کامگاران] كخاهذ [= که خواهد] ماه بوشد [=پوشد] كخاهذ [=که خواهد] خُرشيد و سرودة او را این‌گونه ترجمه کرده است: قيصرُ يشبه القمرَ و خاقانُ الشَّمسَ الّذي هوَ مولاي يشبهُ الغيمَ المتمكِّنِ إذا شاءَ غطا القمرَ وإذا شاءَ الشَّمسَ ترجمۀ فارسی عبارت خردادبه این‌گونه است: قیصر روم ماه را ماند و خاقان چین خورشید را خدایگان کامگار من امّا ابر را ماننده است اگر خواهد ماه را بپوشاند وگر خواهد خورشید را محمّدرضا ترکی @faslefaaseleh
چند نکته دربارۀ شوخی‌های رایج با فرهنگستان زبان و ادب فارسی به‌تازگی دیدم که در پایین تصویری که تعدادی از مصوّبات فرهنگستان را دربر داشت، این عبارت طنزآمیز نوشته شده است: «دندان‌آبیتو روشن کن تا پیامکی درمورد خمیراک برات بفرستم؛ البتّه باید با دوگوشی صدای برگک رو گوش بدی تا آویزه‌ت سالم بمونه!» دربارۀ شوخی‌هایی از این‌دست که یقیناً با نزدیک‌ترشدن به ایّام انتخابات در فضای مجازی بیشتر و بیشتر خواهد شد، نکاتی گفتنی است: الف. دلیل خنده‌دار بودن این عبارت بی‌ربط‌بودن معادل‌های پیشنهادی فرهنگستان نیست. طنز عبارت عمدتاً به دلیل ازدحام واژگان فرهنگستانی در یک عبارت کوتاه است. اگر این اصطلاحات، با همۀ تازگی و غرابتشان، در یک سطر ازدحام نمی‌کردند و معنی برخی از آن‌ها هم در بین دو هلال و در کنار معادل فرنگیشان ذکر می‌شد، این‌قدر خنده‌دار و بی‌اندام جلوه نمی‌کردند. فرهنگستان همواره توصیه کرده که معادل‌های پیشنهادیش را، تا زمانی که جانیفتاده‌اند، درکنار هم و بدون فاصلۀ مناسب به کار نبرند. به عنوان مثال، در همین عبارت، واژۀ «پیامک» به دلیل جاافتادن آن در میان مردم هیچ حسّاسیّتی را برنمی‌انگیزد. ب. بی‌ربط‌بودن کلماتی که در کنار هم در عبارت مذکور آمده‌اند، دلیل دیگر خنده‌داربودن آن است؛ اگر این کلمات از لحاظ منطقی با هم تناسب داشتند، این عبارت این‌قدر مضحک به نظر نمی‌رسید؛ بنابراین آنچه در این‌جا نابه‌هنجار است واژه‌های فرهنگستان نیست، بلکه چینش غیرمنطقی کلمات در کنار یک‌دیگر است. بدیهی است که اگر کسی کلمات بی‌ارتباط را، حتّی اگر اصطلاحاتی شناخته‌شده هم باشند، در محور یک جمله در کنار هم بنشاند، حاصل سخن او چیزی از جنس «تزریق‌گویی» شاعران قدیمی و عباراتی از این دست خواند شد: ز شلوار زنبور و افسار ببر قفس می‌توان ساخت، امّا به صبر! ج. این اشکال بر کار فرهنگستان وارد است که ضرورتی وجود ندارد که برای برخی واژگان معروف و جاافتادۀ فرنگی، مثل "آپاندیس"، باوجود اینکه معنای لفظی آن بر مردم عادی آشکار نیست، جعل اصطلاح کند. توان علمی فرهنگستان باید بر اساس قاعدۀ الأهمّ فالأهمّ مصروف معادل‌سازی در حوزۀ اصطلاحات تخصّصی دیگری بشود که مردم هنوز به آن‌ها انس ذهنی نگرفته‌اند و می‌توان با معرّفی معادل‌های منطقی و زیبا جلوِ رواج صورت فرنگی آن‌ها را گرفت. محمّدرضا ترکی @faslefaaseleh
سخنان بی‌تعارف استاد موحّد اخیراً جلسه‌ای در زمینۀ نقد کتاب در کشاکش دین و دولت نوشتۀ استاد گرامی محمّدعلی موحّد برگزار شد و دوتن از استادان دانشگاه که حوزۀ تحقیقاتشان ارتباط مستقیمی هم با موضوع کتاب نداشت مطالبی دربارۀ این اثر بر زبان آوردند. استاد بعد از شنیدن گفته‌های این دو منتقد محترم، سخنانی فرمودند که با رسم و شیوۀ جلسات متداول نقد کتاب و تعارفات معمول در آن‌ها تفاوت دارد. ایشان، حسب آنچه در خبرگزاری‌ها آمده، ابراز داشته‌ا‌ند: «مایه ناامیدی من است که سخنانم چنان‌که باید در نظرها دیده نشده است و این هم چه‌بسا به خود من بازگردد که نتوانسته‌ام آنچه در ذهن داشته‌ام را، چنان‌که باید، به رشتۀ تحریر درآورم. برداشت‌هایی که آقایان قادری و رحمانیان از سخنان من به عمل آوردند، چنان بود که منِ ِ صاحب‌سخن از آن راضی نمی‌باشم. اینکه ایشان وجه‌نظر و موقف بنده را نواندیشی دینی دانستند سراسر اشتباه است و شهدالله که من در نگارش این اثر چنین رویکردی نداشته‌ام، بلکه من از منظر یک مورخ آبجکتیو به این مسئله ورود کردم؛ ولو اینکه این آبجکتیوبودن هرگز نتواند به نحو تمام و کمال برآورده شود.» این صراحت امر مبارکی است. ایکاش دیگر بزرگان زبان و ادب فارسی و متفکّران پیشینۀ ما، از جمله فردوسی و مولوی و سعدی و حافظ و ...هم زنده بودند و در جلساتی که به نام آن‌ها و و آثارشان برگزار میشود حضور مییافتند و به ما میگفتند که آیا به همۀ سخنانی که دربارۀ آنان و آثارشان گفته و نوشته میشود باور دارند و به آن راضی هستند؟! محمّدرضا ترکی @faslefaaseleh
شکوفه کرد جهان، عطر سیب پیدا شد به بوی سیب دل بی‌نصیب پیدا شد زلال بود جهان مثل آب و آیینه در آن تجلّی روی حبیب پیدا شد جهان بهشت برین بود، با تبسّم تو به یک کرشمه دلِ بی‌شکیب پیدا شد هنوز تازه جهان بوی عشق یافته بود که با رسیدن شیطان رقیب پیدا شد برای لقمه نانی که ‌تر شود در خون گناه و گندمِ آدم‌فریب پیدا شد به اوج قلّه رسیدیم و در هبوطی تلخ کویر و رنج و فراز و نشیب پیدا شد تمام قصّه همین بود اگرچه بعد از آن هزار حرف عجیب‌وغریب پیدا شد محمّدرضا ترکی @faslefaaseleh
مرحبا قاسم سلیمانی پهلوان بزرگ ایرانی عشق از عمق جان ثناگویت میزند بوسه ها به بازویت باطل‌السّحر فتنۀ داعش پاسدار قلمرو آرش شیرمردیّ و کوه پابرجا حافظ کربلا و سامرّا آفرین بر شکوه و صولت تو بر بلندای عزم و غیرت تو گرنه آن رزم و عزم و کوشش بود شام و لبنان دیار داعش بود همه را نقره‌داغ می‌کردند رو به خاک عراق می‌کردند مقصد بعد مکر آل یهود فتح دروازه‌های تهران بود نقل افسانۀ عمالقه نیست به خدا این سخن مبالغه نیست باری این بار مکر غیر گذشت فتنۀ آمده به‌خیر گذشت با شما هر طرف که روکردیم برگ‌های برنده روکردیم با تو هرچند خوابش آشفته چشم بیدار فتنه‌ها خفته دستی این‌سوی در عدن داری دستی آن‌سوی در یمن داری با چنین عزم و رزم طوفانی پرچم اقتدار ایرانی از تو لرزان به‌سان عزرائیل پیکر وحشیان اسراییل مالک اشتر زمان سردار ریشۀ فتنه از میان بردار عزم تو جزم و کوه‌فرساتر دست‌وبازوی تو تواناتر بهمن1393 محمّدرضا ترکی @faslefaaseleh
🌹 حاج قاسم بال ِ پرسوختگان تاول خود را برداشت روضه‌خوان گریه کنان مقتل خود را برداشت شهر می‌رفت که در ظلمت خود غرق شود کشتی راه خدا مشعل خود را برداشت خوش به حال لب شمشیر شهادت طلبی که در این آمد و شد، صیقل خود را برداشت کربلا قصه‌ی امروز من و توست رفیق کربلا ماضی و مستقبل خود را برداشت نوعروسی است شهادت که شب حجله فقط یک نظر چارقد مخمل خود را برداشت حاج قاسم به رفیقان شهیدش پیوست گام دوم، قدم اول خود را برداشت @mehdi_jahandar
مردم که شهامت تو را می‌دیدند خورشید رشادت تو را می‌دیدند ای‌کاش در این دروغ‌گویان مقام یک‌ذرّه صداقت تو را می‌دیدند! محمّدرضا ترکی @faslefaaseleh
گفت راوی که زمین طوفانی‌ست آسمان در طلب قربانی‌ست بغض سنگین و نفسگیری هست که در ابعاد گلو زندانی‌ست رعد، این رعد خروشان در باد گوییا قهقهه‌ای شیطانی‌ست باد، این باد پریشان در دشت سربه‌سر نوحۀ سرگردانی‌ست بوی پیراهن یوسف گم شد بر علَم پیرهن عثمانی‌ست فتنه‌ها از پی هم، همچون موج می‌رسند و چه شبی ظلمانی‌ست حاجت این‌همه سوراخ نبود کشتی‌یی را که چنین طوفانی‌ست خطر لرزش و ریزش دارد شانه‌ها بر گسل ويراني‌ست رسم ننگین برادرکشتن مرده‌ریگ کهن انسانی‌ست گفت راوی که در آفاق ظهور پیشتر واقعۀ سفیانی‌ست گفت راوی که زمین تاریک است فتنۀ…[خطّ سند خوانا نیست] محمّدرضا ترکی @faslefaaseleh
امام علی: انّ اکرمَ الموتِ القتل میوه‌های نارسیده، سخت‌سخت خویشتن را بسته بر شاخ درخت میوه‌ای که می‌رسد دل می‌کَنَد از درخت و شاخه‌ها آن نیک‌بخت میوۀ ناچیده می‌گندد چه زود مثل انسان، روی خاک و روی تخت پیش از آنی که بگندد جان تو باید از باغ زمین بربست رخت! محمّدرضا ترکی @faslefaaseleh
مسیحای جوانمرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین هوا بس ناجوانمردانه سرد است … آی دمت گرم و سرت خوش باد سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای منم من، میهمان هر شبت، لولی‌وش مغموم منم من، سنگ تیپاخوردهٔ رنجور منم دشنام پست آفرینش، نغمهٔ ناجور نه از رومم، نه از زنگم، همان بی‌رنگ بی‌رنگم بیا بگشای در، بگشای، دل‌تنگم حریفا، میزبانا، میهمان سال‌وماهت پشت در چون موج می‌لرزد تگرگی نیست، مرگی نیست صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است شعر "زمستان" از مشهورترین سروده‌های معاصر است و دربارۀ آن سخن فراوان گفته‌اند و شنیده‌ایم و تفسیرهای سیاسی و اجتماعی از آن کرده‌اند که اشکالی هم ندارد، زیرا مجال تحلیل و تفسیر در شعر گسترده است و هر شعری را می‌توان به اشکال مختلف معنی کرد و به تاریخ و سیاست و اجتماع و هر چیز دیگری ربط داد. درمورد این شعر معروف "شأن نزول"ی نقل شده که ذکر آن خالی از لطف نیست. حسب آنچه دوست هنرمندم، جناب آقای نیرومند، از مرحوم محمّدعلی ابرآویز، آهنگساز و شاعر همروزگار ما و از دوستان مرحوم اخوان، برای من نقل کرده‌اند، این شعر حاصل روابط دوستانۀ مرحوم اخوان و مرحوم احمد سروش است. اخوان، مثل مرحوم ابرآویز، از ارادتمندان احمد سروش بود. سروش بزرگ‌دبیر رادیو و نویسنده و شاعری درویش‌مسلک بود و بسیاری از داستان‌های برنامۀ "قصّۀ شب" را در آن سال‌ها او می‌نوشت. قدیمی‌های رادیو سروش را به بزرگواری و فضیلت می شناسند و حکایاتی از نیکی‌ها و جوانمردی‌هایش هنوز ورد زبان‌هاست. مرحوم حسین نادری، از گویندگان بافضیلت و بسیار توانای رادیو که خود درویشی آزاده بود، از کسانی بود که برای احمد سروش کرامات صوفیانه قائل بود. براساس آنچه مرحوم ابرآویز نقل کرده بود، روزی زمستانی اخوان برای ملاقات سروش به درِ خانۀ او رفته بود و سروش که به دلیلی از اخوان خاطری آزرده داشت، او را به خانۀ خود راه نداد و اخوان در همان حال‌وهوا، از سر عذرخواهی گفته بود: مسیحای جوانمرد من ای ترسای...الخ و بدین گونه شعر زمستان در یک روز سرد زمستانی شکل گرفت. محمّدرضا ترکی @faslefaaseleh
غایت ابداع منتشر شد. غایت ابداع (منشآت عربی خاقانی) منتشر شد. نشر خاموش رقعی/ شومیز/210ص علاقه‌مندان می‌توانند این کتاب را از طریق پخش ققنوس www.qoqnoosp.com و مراکزی مثل کتاب‌فروشی توس تهیّه کنند.
خسرو گلسرخی درمیانۀ ردّ و قبول روشنفکران و جریانات سیاسی سرنوشت خسرو گلسرخی، روزنامه‌نگار و شاعر معاصر از جهات مختلف شگفت‌انگیز است. صراحت شعرها و نوشته‌های او و اظهارات شجاعانه‌اش در دادگاه که به طرزی استثنائی از تلویزیون دولتی پخش شد، در دوران وحشتناک و خفقان‌آلودۀ دهۀ پنجاه برای روشنفکران و جریانات سیاسی آن روزگار باورنکردنی بود؛ به همین دلیل بود که بسیاری در آن زمان تردیدی نداشتند که بگویند تمام ماجرا صحنه‌سازیی بیش نیست، امّا اعدام گلسرخی، به همۀ آن ذهنیّت‌ها خاتمه داد و همان‌ها که تا دیروز او را متّهم به همدستی با ساواک می‌کردند و می‌گفتند «از خودشان است»، یک‌باره تغییر موضع دادند و چه سروده‌ها و ترانه‌ها که در ستایش این «شاعر بزرگ خلق» نسرودند و کار به جایی رسید که هر شعری که تعبیر “گل سرخ” در آن دیده می‌شد ، مشمول ممیّزی قرار گرفت. اعدام گلسرخی نیز اتّفاقی غریب بود. شگفتی اعدام او در این بود که آدم‌هایی با پرونده‌ها و سبیل‌های ضخیم‌تر بودند که به حبس محکوم می‌شدند، امّا او که عملاً هیچ اقدامی علیه سلطنت نکرده بود، در 29 بهمن 1352 تیرباران شد. با طلوع انقلاب و گسترش جوّ سیاسی بر میزان محبوبیّت گلسرخی و توجّه روشنفکران به او افزوده شد و جریان‌های سیاسی مختلف برای کسب وجهه از نام این شاعر مبارز چه بهره ها که نبردند. قانون زمانه امّا گویا خاموشی و فراموشی است…شگفتا بسیاری از آن‌ ستایشگران، وقتی آب‌ها از آسیاب افتاد و خودشان هم، مصلحت روزگار را، از پوستۀ انقلابیگری و چپگرایی بیرون آمدند و به لیبرالیسم روی آوردند، رفته‌رفته در شاعری و ارجمندی او تردیدها کردند و از شما چه پنهان کسانی پیدا شدند که دوباره شایعاتی روی زبان‌ها انداختند و گفتند که گلسرخی کشته نشده و او را در فلان کشور خارجی دیده اند و کلّ قصّه بازی ساواک و پرویز ثابتی بوده است. بدین‌گونه می‌بینیم که حیثیّت انسان‌ها برای برخی بازیچه‌ای بیش نیست. هرگاه کسی در مسیر منافع آنان باشد، او را بر می‌کشند و به اعلی علیّین می‌رسانند و هرگاه تاریخ مصرف کسی سپری شد، یا موضعی برخلاف اهداف و تفکّرات آنان گرفت، او را به سادگی زیر پا می‌گذارند و له می‌کنند. . ابلهامردا که دل در آفرین این جماعت ببندد یا از نفرین آنان شگفت‌زده شود. در فیلم بخش کمتردیده‌شده‌ای از پشت صحنۀ دادگاه گلسرخی را می بینیم که شجاعانه از فرجام‌خواهی استنکاف می کند و مردانه بر سر موضع سازش‌ناپذیر خود ایستاده است. محمّدرضا ترکی @faslefaaseleh
هراس دریانوردان قدیمی آن جاشوان بی‌محابایی که با امواج می‌رقصند دل‌هایشان همواره از آرامش مرموز دریاها هراسان است زیرا که می‌دانند آرامش دریا آبستن وحشی‌ترین غوغای طوفان است. من از رکود و رخوت دل از لحظه‌هایی این‌چنین بی‌عشق بی‌حاصل بسیار می‌ترسم! محمّدرضا ترکی @faslefaaseleh
هزاران جاده پیش گام‌های خستة من بود هدف تنهای تنها رفتن و... همواره رفتن بود سرابی در سرابی بود اگر سرمنزلی دیدم تمنّای مُحالی بود اگر شوق رسیدن بود جنینی بود شادی نطفه‌اش از مرگ آبستن که زهدان جهان از زادن شادی سترون بود دلم پوسید در زنجیرة این دور بی‌پایان نهاد این جهان جز با فراق و درد دشمن بود نه تدبیریّ و نه رایی، نه اوج نیروانایی تناسخ نیز در این چرخه اوهام برهمن بود جهالت‌ها و غفلت‌ها بهای شادمانی‌هاست کجا این نعمت این‌جا قسمت جان و تن من بود دل از یاران بریدم چون به‌رغم قصّه‌ها دیدم تهمتن هم اسیر چاه بی‌فریاد بیژن بود به آرامش رسیدم وقتی از آسودگی رستم که سرِّ جُستن آرامش از آرام رَستن بود! محمّدرضا ترکی @faslefaaseleh
دفع بلا/ دفع وبا گر می‌فروش حاجت رندان رواکند ایزد گنه ببخشد و دفع بلا کند نسخه‌های کهن حافظ به جای "دفع بلا" که ضبط غنی، قزوینی است، "دفع وبا" دارند که همین درست است. گویا کسانی که نکتۀ این ضبط را درنیافته‌اند، آن را به دفع بلا تبدیل کرده‌اند. امّا آنان که ضبط دفع وبا را پذیرفته‌اند نیز در توجیه آن با مشکلاتی روبه‌رو شده‌اند؛ مثلاً خانلری نوشته است: آنچه این معنی را تأیید می‌کند، این است که در طبّ قدیم نوشیدن شراب را در دوران شیوع وبا از وسایل پیشگیری و عدم ابتلای به مرض می‌شمردند. امّا این معنی این اشکال بزرگ را دارد که دفع وبا در بیت به "ایزد" نسبت داده شده، نه باده! شاید برای دفع همین اشکال است که حمیدیان وبا را در این‌جا در معنای بلای عام و یا دارای ایهام به مرض خاص و بلای عام گرفته است تا بی‌ربطی وبا و گناه را توجیه کرده باشد. ایشان شواهدی هم از خاقانی و مولوی آورده‌اند که نشان دهند وبا در متون دیگر هم به معنی بلا آمده است. البتّه دلالت برخی از شواهدی که آورده‌اند، بر معنای مورد نظر محلّ نظر و اشکال است. به نظر می‌رسد که برای درک بهتر بیت و حلّ اشکال آن توجّه به دو نکته لازم است: یک) وبا در گذشته نام عامّی بوده است برای بیماری‌های واگیردارکه معمولاً به سبب عفونت هوا و آلودگی محیط پدید می‌آمده و گروه‌گروه مردم را به کام مرگ می‌کشیده است؛ دو) درکنار باور پیشین، این باور نیز درمیان مردم وجود داشته که وبا معلول خشم خداست و هنگامی که گناهانی درمیان جامعه رواج می‌یابد ایزد مردم را به وبا مبتلا می‌کند تا آنان به خود بیایند و ترک گناه کنند. مولوی در مثنوی درهمین حال‌وهوا سروده است: ابر برنآید پی دفع زکات وز زنا افتد وبا اندر جهات یعنی اگر مردم زکات نپردازند خشک‌سالی می‌شود و بر اثر زشت‌کاری وبا شیوع می‌یابد. بنابرآنچه گذشت معنی بیت به‌روشنی و بدون هیچ تکلّفی این است: اگر می‌فروش برای کار خیر حاجت رندان را روا کند، خدا نیز از کَرَم خویش گناهان خلق را که باعث شیوع وبا شده خواهد بخشید و وبا را از آنان دور خواهد کرد. محمّدرضا ترکی @faslefaaseleh
"گر خدا خواهد" نگفتند از بَطَر پس خدا بنمودشان ضعف بشر بیماری‌هایی مثل آنفلوآنزا که از از ابتدای پیدایش تا کنون صدها میلیون انسان را به کام مرگ کشیده و هنوز هم که هنوز است، هرساله ده‌ها هزار نفر را، حتّی در کشورهای پیشرفتۀ جهان، با داس مرگ درو می‌کند و بیماری‌هایی مثل ایدز و سارس و ابولا و ...و اخیراً کرونا و برخی از انواع سرطان، امراض عادی و طبیعی نوع بشر نیستند. این بیماری‌ها عارضه‌های دوران مدرن‌اند که هرگز بشر تا پیش از این دوران با آن‌ها آشنا نبوده است. این امراض عمدتاً یا در آزمایشگاه‌های جنگ‌های بیولوژیکی تولید شده‌اند یا حاصل سوء رفتار بشر با طبیعت و محیط زیست و تصرّفات ناصواب او در محیط پیرامون خویشتن‌اند. بشر علم‌زده و مغرور قرن نوزدهم و اوایل بیستم دچار این توهّم بود که همۀ بیماری‌ها را با قدرت علم و تکنولوژی ریشه‌کن کرده و تا نابودی مرگ و رسیدن به جاودانگی فاصله‌ای ندارد. در آن دوران بودند سرمایه‌سالارانی که وصیّت می‌کردند پیکرشان را پس از مرگ درجایی یخ‌زده نگه‌داری کنند تا پس از دست‌یافتن عن‌قریب بشر به فورمول جاودانگی دوباره آن‌ها را زنده کنند و بتوانند جاودانه بر زمین خدا، هرگونه دوست دارند، جولان دهند! امّا چیزی نگذشت که کاخ کاغذی این خیالات فروریخت و بشریّت مغرور و سرکش دریافت که آنچه تصوّر می‌کرده اوهامی بیش نبوده است. تلخ‌کامی‌های دو جنگ عالمگیر، با میلیون‌ها کشته، که محصول مستقیم مدرنیته بود و رواج بیماری‌های تازه و کابوس بازگشت بیماری‌های جهش‌یافتۀ قدیمی، در شرایطی که داروهای فعلی دیگر پاسخگوی آن‌ها نیستند و گسترش بحران‌های زیست‌محیطی و اجتماعی و روحی و...، خیلی زود انسان‌های فهیم جهان را به این نتیجه رساند که مدرنیته آن بهشت گم‌شده‌ای که فکر می‌کردند نیست. بسیاری از گرایش‌های بشری در دنیای مدرن به مذهب و معنویّت نیز ریشه در همین اندیشه دارد. گفتم "انسان‌های فهیم جهان" وگرنه هستند هرهری‌مذهبان سبک‌عقلی که در این‌سوی دنیا هنوز در حال‌وهوای قرن نوزدهم زندگی می‌کنند و دچار همان غرور و اعتماد بیش از حدّ به تکنولوژی هستند و نمونه‌های آن‌ها را در بین مقامات کشوری به‌وفور می‌توان یافت. این‌روزها شاهد آنیم که برخی از عوام این جماعت از اینکه مساجد و اجتماعات مذهبی برای پیشگیری از بیماری تعطیل شده و مردم به استفاده از الکل برای ضدّعفونی کردن روی آورده‌اند ابراز خوشحالی می‌کنند و این وقایع را نمونۀ شکست مذهب، و به قول خودشان خرافات می‌پندارند. این کوته‌فکران این‌قدر سواد ندارند که بدانند تعطیل‌کردن مناسک در شرایطی که باعث اضرار شود از احکام بدیهی فقهی است و استفادۀ طبّی و بهداشتی از الکل نیز هرگز تاکنون حرام نبوده و تاجایی که می‌دانیم، کسی الکل ضدّعفونی را نجس نمی‌دانسته است! فارغ از این جماعت سطحی، واقعیّت آن است که بشر امروز دچار بحران‌های روزافزون و مشکلات لاینحلّی است که نه دست خرد فردی و نه عقل جمعی او نمی‌تواند گره‌گشای آن‌ها باشد. چنین بشری کم‌کم چاره‌ای جز فرودآمدن از خر شیطان انانیّت و استبداد نفس سرکش ندارد و لاجرم روزی که حباب‌های امیدهای کاذب به خویشتن و علم ناقص مادّی در پیش چشم‌های به عجز نشستۀ او متلاشی شد، در اوج یأسِ از زمین چشمان مضطربش را به آسمان خواهد دوخت. در آن روز یقیناً مناسبات انسانی‌تری بر زمین فرمانروایی خواهد کرد. محمّدرضا ترکی @faslefaaseleh
از زمستان 66 تا زمستان 98 "توجّه! توجّه! علامتی که هم‌اکنون می‌شنوید اعلام خطر یا وضعیّت قرمز است و معنی و مفهوم آن این است که حملۀ هوایی انجام خواهد شد. محلّ کار خود را ترک و به پناهگاه بروید!" این جملات و آژیر اضطراب‌آفرین بعد از آن موسیقی آشنای بسیاری از مردم ایران در سال‌های جنگ، به‌جز مناطق جنگی بود. این آژیر در این مناطق که زیر بمباران و گلوله‌باران روزانه قرار داشت، یک‌ یا چندین‌بار، آن‌هم در آغاز جنگ، نواخته شد و وضعیّت قرمز در این شهرها هشت‌سال، تا پایان جنگ، تداوم داشت. طبعاً مردم و رزمندگان این شهرها تا حدود زیادی به شرایط جنگی عادت کرده بودند و کمتر در شرایط بمباران دچار هراس می‌شدند، امّا پخش این آژیر در زمستان سال 66 برای مردم تهران که گوششان با این موسیقی کمتر آشنا بود، سخت دلهره‌آور بود. در دوران موشکباران پنجاه‌روزۀ تهران حدود 135 موشک دوربرد با تخریب متوسّط به تهران اصابت کرد و خرابی‌ها و تلفاتی هم داشت. موشک‌باران شباهت‌ها و تفاوت‌هایی با بحران فعلی کرونا داشت: مدارس در آن سال، مثل حالا، تق و لق شدند و دانشگاه‌ها نیم‌سالی را که به "ترم موشکی" معروف شد گذراندند؛ ترس و وحشت بر مردمی که عادت به این اوضاع و احوال نداشتند، حاکم شد و الحقّ وحشت آن زمان به دلایل روانی بیشتر از امروز بود. طبعاً تخریب و کشتار موشک‌ها از لحاظ نظامی چندان زیاد نبود و هر موشک به فرض اصابت صحیح تنها چند نقطه از چندمیلیون نقطه را می‌توانست هدف بگیرد؛ امّا فضای خوف اجازۀ محاسباتی از این دست را به مردم نمی‌داد. هدف صدّام هم از این کار فقط جنگ روانی و به ستوه‌آوردن مردم و تأثیر بر تصمیم‌گیری‌های مسئولان وقت بود. در آژیر وضعیّت قرمز از مردم خواسته می‌شد که به پناهگاه بروند و امروز از مردم می‌خواهند که برای در امان‌بودن در خانه‌هایشان پناه بگیرند. بسیاری از مردم، خصوصاً مرفّه‌ترها در آن سال تهران را به سوی شهرهایی در شمال و شرق ترک کردند و بحران‌هایی را در شهرهای دیگر آفریدند؛ مثل امروز که عدّه‌ای با وجود نهی شدید همین کار را انجام می‌دهند! موشک‌باری صدّام پازلی بود که ستون پنجم داخل و خارج آن را تکمیل می‌کرد. رادیوی بی بی سی در آن زمان، مثل امروز که اخبار کرونای ایران را در صدر اخبار جهان قرار داده، وظیفه داشت که جزئیّات حمله‌های صدّام را با آب‌وتاب فراوان بیان و حتّی توجیه کند و صدّام را صلح‌طلبی جلوه دهد که برای رسیدن به آشتی به موشک‌باران بی‌گناهان و تهدید به حملۀ شیمیایی به شهرها دست زده است! و تفاوت‌ها و مشابهت‌های دیگر. زمستان 66 گذشت و صدّام به گور رفت. زمستان 98 هم با همۀ دشواری خواهد گذشت و روسیاهی برای زغال های داخلی و خارجی خواهد ماند. محمّدرضا ترکی @faslefaaseleh
قرنطینه زلال دلت را چو آیینه کن به آیین آیینه بی‌کینه کن در این روزها مثل سبزیّ عید فضا را پر از عطر سبزینه کن از این شنبه‌های پراز اضطراب به اکسیر آرامش آدینه کن اگر می‌رسد دستت، از مردمی کمی فکر دستان پرپینه کن زمستان نرفته‌ست، یک‌چند خو به گرمای دل‌چسب شومینه کن فضای مجازی شب است و دروغ حذر زین شب بی‌طمأنینه کن از افکار منفی، خیالات دور دوروزی دلت را قرنطینه کن محمّدرضا ترکی @faslefaaseleh