eitaa logo
عقیله بنی هاشم(سلام الله علیها)
132 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
42 فایل
https://eitaa.com/faslenour اطلاع از 👈بخش بانوان👉 📢محل اطلاع رسانی: ⭐فعالیتهای مسجد🕌 ⭐کلاس های تابستانه🎨 ⭐جشن ها🎊 ⭐اردو ها🚌 ⭐عزاداری ها🏴 ⭐گزارش ها 📝 ⭐و... مدیرکانال: @aghile_baniihashem ⭕آدرس: خیابان شمس شهیدان بیاتی
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ *ماموریت ویژه ی* یکی از مدافعان حرم برای شناسایی پیکر مطهر *شهید‌_محسن‌حججی* 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بعد از شهادت این شهید بزرگوار تا مدتها ، پیکر مطهرش توی دست داعشی ها بود. تا اینکه قرار شد حزب الله لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند. ■ بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند و داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند. به من گفتند: "می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟" ● می دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند. اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف مقرداعش. ※※※※ توی دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید. ■ پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!" میخکوب شدم از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. 😱😭😩 رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن *اربا_اربا شده* . این بدن قطعه قطعه شده!" ● بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم: *پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش*؟!"😡😭😬 حاج سعید حرف‌هایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده." دوباره فریاد زدم: "کجای شریعت_محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!" داعشی به زبان آمد. گفت: " *تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام، و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!*"😥😭😭 هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر." اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا." ■ نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست فریب مان بدهد. توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"* گفتم: *بی بی جان خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.*😭😫 ■ یکهو چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!😞 بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله. از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم. وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند. دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم فرداش حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.💝😍 به دمشق که رسیدم، رفتم حرم *بی بی حضرت_زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها اومد پیشم و گفت: "پدر و همسر شهید حججی اومده‌ان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم." من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن خبر آوردی" ■ نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. 😴😥 😨 بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل داده‌اند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند؟😭 گفتم: "حاج‌آقا، پیکرمحسن مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش." گفت: "قسمت میدم به بی‌بی که بگو." التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.😭 دستش رو انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برام آوردی، راضی ام." ● وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: "حاج‌آقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام اربا اربا کرده ان."😭 هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"💔🤲 راوی: یکی از رزمندگان مدافع حرم 🍃 🦋🍃 @faslenour
پس از 40 سال چشم انتظاری خمینی شهر میزبان شهید حیدر فتوحی خواهد شد در آستانه عاشورای حسینی شهرستان خمینی شهر میزبان شهید حیدر فتوحی از شهدای دفاع مقدس خواهد شد. به گزارش خبرگزاری بسیج از خمینی شهر؛ بسیجی شهید حیدر فتوحی متولد اول مردادماه سال 1344 است که در 19 بهمن ماه سال 1361 در منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی به شهادت رسیده و مفقود الاثر شدند. امروز پس از 40 سال چشم انتظاری پیکر مطهر شهید شناسایی شده که به زودی شهرستان خمینی شهر میزبان این شهید والامقام خواهد شد. یادبودی از شهید در گلزار شهدای مصطفویه خمینی شهر است. گفتنی است برادر بزرگتر شهید؛ شهیدمحمد علی فتوحی نیز در تاریخ 31 خردادماه سال 1360 در آبادان به فیض شهادت نائل آمده است. برنامه های تشییع و خاکسپاری شهید حیدر فتوحی متعاقباً اعلام خواهد شد. 🔻به خبرگزاری بسیج خمینی شهر در ایتا بپیوندید: ♦️https://eitaa.com/joinchat/484835437Cbd96ff39d4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅اینم 1️⃣مستند «میراث مرثیه » https://www.aparat.com/v/0mRse «شیخ رضا سراج» 2️⃣ داستان یک ارمنی و حضرت عباس علیه السلام «حاج شیخ رضا سراج» https://www.aparat.com/v/3pm6R 3⃣مستند « حاج شیخ رضا سراج» در آپارات مدت ۴۴ دقیقه عالی عالیه از دست ندین. https://www.aparat.com/v/lBD6u @emame_setayesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 | 🔻 به غیبت کردن خیلی حساس بود می گفت هر صبح در جیبتان مقداری سنگ بگذارید برای هر غیبت یک سنگ بردارید و در جیب دیگرتان بگذارید شب این سنگ ها را بشمارید این طوری تعداد غیبتها یادمان نمی رود و سعی می کنیم تعداد سنگ ها را کم کنیم ... سردار 📕 ستارگان خاکی
31.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | 🔻 از درشکه تا هواپیمای اختصاصی … ‌ 📽️ برشي از روايتگري اميرسرتيپ خلبان عابدي
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 تصویری ❇️به همت گروه جهادی حضرت زهرا سلام الله علیها یک آبگرمکن تهیه وبه خانواده ی نیازمنداهداء شد. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 شهر @faslenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا