eitaa logo
کانون فرهنگی تبلیغی شهید فاتح
546 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.5هزار ویدیو
1 فایل
🌍 مشهد ارتباط با ادمین : @fateh_kanoon
مشاهده در ایتا
دانلود
بزرگداشت پنجمین سالگرد شهادت سپهبد حاج قاسم سلیمانی با سخنرانی رهبر انقلاب برگزار می‌شود 🔹️در آستانه‌ی پنجمین سالروز شهادت شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی فرمانده فقید نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، خانواده‌‌های این شهید عزیز و همراهانش، خانواده‌های شهدای تشییع در سال ۹۸ و خانواده‌های شهدای حادثه تروریستی سال گذشته‌‌ی کرمان، با رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار خواهند کرد. 🔹️در این دیدار که صبح فردا چهارشنبه دوازدهم دی‌ماه ۱۴۰۳ در حسینیه امام خمینی(ره) برگزار می‌شود، جمعی از خانواده‌های معظم شهدا، ایثارگران و فعالان حوزه‌ی مقاومت نیز حضور خواهند داشت و شنونده‌ی بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای خواهند بود. https://eitaa.com/fateh_kanoon93
کانون فرهنگی تبلیغی شهید فاتح
#حدیث امام على عليه السلام: الجاهِلُ مَيِّتٌ وإن كانَ حَيًّا نادان، مرده است، اگرچه زنده باشد
🔸امام رضا (ع): 🔹هر که غم و نگرانی مومنی را بزداید، خداوند در روز قیامت گره غم از دل او بگشاید. 🔹میزان الحکمه جلد ۵ صفحه ۲۸۰ https://eitaa.com/fateh_kanoon93
5.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر شب به رسم ارادت السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع) https://eitaa.com/fateh_kanoon93
کانون فرهنگی تبلیغی شهید فاتح
#قصه_شب #کتاب_از_چیزی_نمی‌ترسیدم #قسمت_نهم جثه ی نحیف و سن کم‌ من طاقت چنین کاری نداشت. از دست های
اولین بار بود می دیدم. بعدا فهمیدم به آن چلو خورشت سبزی می گویند. گفت :" بزار جلوی این بچه " طبع عشایری ام و مناعت طبع پدر و مادرم اجازه نمی داد این جوری غذا بخورم. گفتم:" نه، ببخشید. من سیرم " در حالی که از گرسنگی و خستگی، نای حرکت نداشتم. حاجی که بعدا فهمیدم حاج محمد است، با محبت خاصی گفت :" پسرم، بخور " اولین بار بود می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلو خورشت سبزی می گویند. گفت:" بزار جلوی این بچه " طبع عشایری ام و مناعت طبع پدر و مادرم اجازه نمی داد این جوری غذا بخورم. گفتم :" نه، ببخشید. من سیرم " در حالی که از گرسنگی و خستگی، نای حرکت نداشتم. حاجی که بعدا فهمیدم حاج محمد است، با محبت خاصی گفت :" پسرم، بخور " ظرف غذا را که تا ته خوردمو یک نوشابه پپسی که در شهر دیده بودم را سر کشیدم. حاج محمد گفت :" می تونی کار کنی و همینجا هم بخوابی و غذا بخوری. روزی پنج تومان به تو می دهم. اگر خوب کار کردی، حقوقت را اضافه می کنم ." برق از چشمانم پرید. از زیارت " سید خوشنام، پیر خوشنام " تشکر کردم که مشکلم را حل کرد. حاج محمد مرا به محمد سپرد. او هم اهل جیرفت بود. محمد مرا داخل آشپز خانه برد. آشپزِ سفیدِ خیلی چاقی بود. نگاهی غضب آلود به من کرد. به تندی به محمد گفت:" این بچه را کجا آورده اید ؟ مگر بچه بازی است ؟! کارگر میخواهم نه بچه." دلم هُرّی ریخت پایین . همه ی رویایم را بر باد دیدم. مرد سفید گوشت که یوسفی نام داشت، مشغول دعوا با محمد بود که جوان دیگری آمد، با لحجه ای که برایم آشنا بود. گفت :" چیه آقای یوسفی ؟" یوسفی با تندی گفت:" این چیه آورده اند؟! قدش هم به دیگ نمی رسه. چطور می خواد من رو کمک کنه ؟" جوان که بر حسب اتفاق اسمش هم قاسم بود، گفت :" بچه ی کجایی؟" گفتم :" رابر " چشمانش درخشید. گفت :" خودِ رابر ؟" گفتم :" نه ، کَن مَلِک " قاسم خنده ای کرد و گفت :" من بچه ی جوارانم " از خوشحالی می خواستم گریه کنم ! جوارای دِه نزدیک عشیره مان بود که چندین دکان داشت و پدرم عموماً با آنها معامله می کرد. کُرک و پشم و پنبه و کشک و روغن می داد و وسایل دیگر را می گرفت. سوال کرد:" پسر کی هستی ؟" گفتم:" پسر مشدی حسن ." پدرم را به خوبی می شناخت. پدرم در جواران معروف بود. به آقای یوسفی گفت :" این همشهری من است ." یوسفی را ساکت کرد. قاسم مهم ترین پشت گرمی من شد و هم حامی و مراقب من. وسایلم را از خانه ی عبدالله به هتل کسری منتقل کردم و شروع به کار نمودم. حالا شش ماه می شد کار می کردم. دلم برای مادرم و خواهر و برادرانم لَک می زد. یزدان پناه دامادی روحانی داشت. هر از چند گاهی آنجا می آمد. برای درآمد بیشتر یک آبمیوه گیری هم خریدم و شروع کردم در پیاده رو آبمیوه گیری کردن. جمعه ها با احمد ، تاجعلی و علیخانی دور هم جمع می شدیم. مسافرانی که آنجا می آمدند، با دیدن من و سن کمم متعجب می شدند. برخی اصرار داشتند داوطلبانه هزینه ی تحصیلم را بدهند. یک بار دو زنِ محجّبه آمدند. سنی از آنها گذشته بود. آن روز ها زنان با حجاب کم بودند. یکی از خانم ها از من که بچه بودم، رو می گرفت. گفت :" پسرم، اسمت چیه ؟" گفتم :" قاسم " گفت :" قاسم جان، میای با من تا کمکت کنم دَرست را تموم کنی ؟" اصرار زیادی کرد. گفتم :" نه ! من با همین کار کردن میتونم درس هم بخونم ." شب، آهسته، پول هایم را شروع به شمردن کردم: همه دو تومانی و تعداد زیادی هم دو ریالی، پنج ریالی و ده شاهی بود. سرجمع ۱۲۵۰ تومان! از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم. موفق شدم پس از پنج ماه، هزار تومان برای پدرم پول بفرستم. شاید بزرگ ترین پیروزی و موفقیت من آن روز بود. بالاخره موفق شدم قرض پدرم را ادا کنم. نُه ماه از آمدنم‌ می گذشت. حالا دیگر آن نوجوان سیاه سوخته ی ضعیف نبودم. آبی در پوستم دویده بود و نشاط جوانی را در خودم احساس می کردم. به اتفاق تاجعلی، کت و شلواری خریدم. رنگش کِرِم خیلی زیبا بود. مجموعه لباس ها و کفش ها، روی هم، به صد تومان نرسید. پیراهن قرمز قشنگی را دوتومان خریدم. خیلی دلتنگ مادرم بودم. شاید در طول این نه ماه، ده ها بار به یاد او گریه کرده بودم. چمدانی پر از سوغاتی برای همه ی آنها خریدم و چهار تایی ( من، احمد، تاجعلی و علیخان ) با خرید بلیط از گاراژ اُتوتاج، با ماشین مهدی پور ، به سمت ده حرکت کردیم. حالِ خیلی خوشی داشتیم. برف سنگینی باریده بود، همه جا سفید پوش شده بود. یاد سال گذشته افتادم که برف تا زیر شکمِ گوسفند ها بود و من بدون ترس گرگ ها که در فصل زمستان در کمین گوسفندان بودند، به جنگل بادام های کوهی می رفتم. آن روز ها یک چکمه ی لاستیکی، پدرم برای زمستانم خریده بود. ▪️ادامه دارد... https://eitaa.com/fateh_kanoon93
شهید «یحیی السنوار» شخصیت برگزیده جهان عرب در سال ۲۰۲۴ شد 🔹در نظرسنجی شبکه «رصد» مصر، شهید «یحیی السنوار» رئیس دفتر سیاسی جنبش مقاومت اسلامی «حماس» به عنوان شخصیت جهان عرب در سال ۲۰۲۴ برگزیده شد. https://eitaa.com/fateh_kanoon93
سلام و صبحتون بخیر و پربرکت 🗓 امروز چهارشنبه ☀️  ۱۲ دی ١۴٠۳ شمسی 🌙  ۳۰ جمادی الثانی ١۴۴۶قمری 🌲  ۱ ژانویه ٢٠٢۵ ميلادی 🕋 اوقات شرعی اذان صبح ۰۵:۱۲ / طلوع آفتاب ۰۶:۴۳ اذان ظهر ۱۱:۳۵ / غروب آفتاب ۱۶:۲۸ اذان مغرب ۱۶:۴۸ / نیمه شب شرعی ۲۲:۵۰ 🗓‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مناسبت های روز: آغاز سال ۲۰۲۵ میلادی https://eitaa.com/fateh_kanoon93
📢 *هر روز بخوانیم* 🔹 امروز؛ صفحه ۲۵۷ قرآن کریم سوره مبارکه ابراهیم🌱 📝خلاصه نکات صفحه ۲۵۷ ۱. گرچه انسان‌‏ها همه در شکل و ظاهر یکسانند، اما دلیل بر این نیست که در باطن و معنویّت نیز یکسانند. ۲. مؤمن، از عناد و انکار مخالفان خسته نمی‌شود و با توکّل بر خداوند راهش را ادامه می‌ دهد. ۳. هم باید بر خدا توکل کرد، هم باید در برابر مخالفان صبر و مقاومت نمود. ۴. خدایی که هدایت کرد، حمایت هم می‌‏کند؛ پس تنها بر او توکّل کنیم. ۵. لازمۀ پیمودن راه خدا، تحمّل سختی‌هاست. ۶. مؤمن با آزار و شکنجه، از عقیده و عملش دست برنمی‌‏دارد. ۷. انبیاء تنها برای بیان احکام و موعظه نیامده‌اند؛ برای حکومت نیز آمده‌اند.  ۸. اعمال کفّار، آتشی است که جز خاکستر چیزی به جای نمی‌‏گذارد. https://eitaa.com/fateh_kanoon93
257.lite.mp3
598.5K
📢 هر روز *بشنویم* 🔹 صفحه ۲۵۷ قرآن کریم، سوره مبارکه ابراهیم🌱 https://eitaa.com/fateh_kanoon93
وقتی انسان آموخت که چگونه با رنجهایش تنها بماند؛ آن وقت چیز زیادی نمانده که یاد نگرفته باشد... 🍃 https://eitaa.com/fateh_kanoon93
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ورود رهبر انقلاب به حسینیه امام خمینی و آغاز مراسم بزرگداشت پنجمین سالگرد شهادت سپهبد حاج قاسم سلیمانی https://eitaa.com/fateh_kanoon93