کانون فرهنگی تبلیغی شهید فاتح
#قصه_شب #کتاب_از_چیزی_نمیترسیدم #قسمت_چهاردهم پس از اتمام ورزش و اجازه ی مجدد از میان دار، از گود
#قصه_شب
#کتاب_از_چیزی_نمیترسیدم
#قسمت_پانزدهم
تقریبا همه از درگیری های قم و تبریز آگاهی پیدا کرده بودند. نیمه های سال ۵۶ تعدادی از زندانی های کرمان آزاد شدند، از جمله آقای حجتی و مشار زاده ها که دو برادر بودند و یکی از آنها از اعضای مرکزی سازمان مجاهدین بود.
کرمان در حال تغییر وضعیت بود. در شهر آرام کرمان، حالا صدای اعتراض صدها نفر بر ضد شاه به گوش می رسید. حالا دیگر هر شش نفرِ ما انقلابی و ضد شاه و طرف دار خمینی بودیم: احمد، علی، من، بهرام و دو برادران ما سهراب و محمود که نوجوان بودند.
من به دلیل عدم تجربه و نشاط جوانی و روحیه ی ورزشی و سلحشوریِ عشایری که زاتیِ من بود، بی پروا حرف می زدم و از شاه و خانواده ی او بد می گفتم. شب ها تا صبح، بنام برادری به نام واعظی ( که اوایل وارد سپاه شد، بعد نفهمیدم چی شد ) احمد و تعدادی از جوان های کرمان بر دیوار ها شعار نویسی می کردیم . عمده ی شعار ها " مرگ بر شاه " و " درود بر خمینی " بود.
عکس خمینی آیینه ی روزانه ی من بود: روزی چند بار به عکس او می نگریستم.
انگار زنده در کنارم بود و من جنبِ او که مشغول خواندن قرآن است، نشسته بودم. او بخشی از وجودم شده بود.
اواخر سال ۵۶ بود. مدت ها امتحان برای گواهی نامه ی رانندگی می دادم . قبول شده بودم. به مرکز راهنمایی و رانندگی برای گرفتن گواهینامه ی خود مراجعه کردم. افسری بود به نام آذری نسب. گفت:" بیا تو. اتفاقا گواهی نامه ات را خمینی امضا کرده! آماده است تحویل بگیری."
من از طعنه ی او خیلی متوجه چیزی نشدم. مرا به داخل اتاقی هدایت کردند. دو نفر درجه دار دیگر هم وارد شدند و شروع به دادن فوحش های رکیک کردند.
من در محاصره ی آنها قرار داشتم و هیچ راه گریزی نبود. آهنها با سیلی و لگد و ناسزای غیر قابل بیان می گفتند:" تو شب ها می روی دیوار نویسی می کنی ؟"
آنقدر مرا زدند که بی حال روی زمین افتادم. از بینی و صورتم خون جاری بود. یکی از آنها با پوتین روی شکمم ایستاد و آنچنان ضربه ای به شکمم زد که احساس کردم همه ی احشای درونم نابود شد. به رغم ورزشکار بودن و تمرینات سختی که در ورزش کاراته و زور خانه می کردم، توانم تمام شد و بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم، درِ اتاق بسته بود و من محبوس در آن بودم. چون محلِ اداره ی آگاهی و راهنمایی و رانندگی در یک مکان و در مقابل هتلی بود که در آن، سابق کار می کردم، آنها مرا به خوبی می شناختند.
یکی از درجه دارها به حاج محمد و حاجی کارنما که لوازم یدکی فروشی داشت و مرا به خوبی می شناخت، خبر داد.
از داخل اتاق صدای حاج محمد و حاجی کارنما را می شنیدم که به افسر آگاهی می گفتند:' این یک کارگر ساده و بدبخته . اصلا این چیز ها رو نمی دونه " و چند توهین هم به من کردند: " فرض کنید غلط کرده باشه. از روی نفهمیه!"
با هر ترفندی بود، بعدِ نصف روز، قبل از اینکه مرا تحویل ساواک بدهند، از آگاهی خارج کردند. با بدنی کاملا له شده، دست هایم را گرفتند تا توانستم از خیابان عبور کنم. مرا به هتل نزد حاج محمد بردند . شربت آوردند. کمی حالم بهتر شد. حاج محمد مرا بوسید. مرا با کلمه ی " پسرم " صدا کرد.
خیلی درِ گوشی به من گفت:" اگر بار دیگه گیرِ این ها بیفتی، به تو رحم نخواهند کرد "
اصرار کرد پیش او برگردم. تشکر کردم و از هتل خارج شدم و به خانه که محل ما پنج نفر بود، رفتم.
سه روز از شدت درد تکان نتوانستم بخورم؛ اما انرژی جدیدی در خود احساس می کردم.
ترس ار کتک خوردن و شکنجه فرو ریخته بود.
فکر می کردم هر چه باید بشود، شد!
این حادثه به نحوی در من اثر کرد که انگار مثل خال کوبی ای بود که در دوران بچگی، با برگ پودنه، خال کوبی پشت دست های خود می کوبیدیم. با هر ضربه و لگدی کلمه ی" خمینی" در عمق وجود من حک شده بود.
فرصتی شد. مجدد به اتفاق احمد، سری به ده زدم. نوروز ۵۶ نزدیک بود. برای مدتی در ده ماندم. اگر چه مرخصی ام از سازمان آب یک هفته بود، اما دیگر حال کار کردن نداشتم.
▪️ادامه دارد ...
https://eitaa.com/fateh_kanoon93
سلام و صبحتون بخیر و پربرکت
🗓 امروز دوشنبه
☀️ ۱۷ دی ١۴٠۳ شمسی
🌙 ۵ رجب ١۴۴۶قمری
🌲 ۶ ژانویه ٢٠٢۵ ميلادی
🕋 اوقات شرعی
اذان صبح ۰۵:۱۳ / طلوع آفتاب ۰۶:۴۳
اذان ظهر ۱۱:۳۷ / غروب آفتاب ۱۶:۳۲
اذان مغرب ۱۶:۵۲ / نیمه شب شرعی ۲۲:۵۲
🗓مناسبت های روز:
اجرای طرح استعماری حذف حجاب بدست رضاخان (۱۳۱۴ ه ش)
روز بزرگداشت خواجوی کرمانی
https://eitaa.com/fateh_kanoon93
📢 *هر روز #یک_صفحه_قرآن بخوانیم*
🔹 امروز؛ صفحه ۲۶۲ قرآن کریم سوره مبارکه حجر🌱
📝خلاصه نکات صفحه ۲۶۲
۱. با اینکه قرآن مقام بسیار والایی دارد، ولی در عین حال دسترسی به آن آسان است؛ زیرا هم نوشته شده، و هم قابل خواندن است.
۲. در تبلیغ و ارشاد وقت خود را صرف نااهلان نکنید.
۳. مهلت الهی را نشانه لطف و رحمت او ندانیم. (گاهی پزشک به اطرافیان بیمار میگوید: مریض را رها کنید و هر چه میخواهد بخورد به او بدهید، زیرا کار از کار گذشته است.).
۴. آرزو اگر انسان را غافل کند، نابجاست. ولی اگر انسان را به کار و تلاش وادار کند خوب است.
۵. توجّه به تاریخ و مشکلات دیگران، تحمّل مشکلات را بر انسان آسان میکند.
۶. تنها فهمیدن حق، برای پذیرفتن آن کافی نیست؛ زیرا ایمان آوردن نیاز به اراده و تواضع و خشوع دارد.
https://eitaa.com/fateh_kanoon93
262.lite.mp3
576.6K
📢 هر روز #یک_صفحه_قرآن *بشنویم*
🔹 صفحه ۲۶۲ قرآن کریم، سوره مبارکه حجر🌱
https://eitaa.com/fateh_kanoon93
این بیت از مولانا تو هر حس و حالی که باشی وادارت میکنه به آرامش برسی:
واگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره پنهان نماید، که کس آن راه نداند
#پند_صبحگاهی
https://eitaa.com/fateh_kanoon93
7.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اخبار_افغانستان
🎥 نمایشگاه خیریهی پوشاک، صنایع دستی و غذا در تهران برگزار شد
🔹️در این نمایشگاه هنرمندان ۱۷ کشور از جمله افغانستان حضور داشتند.
🔹️هنرمندان افغانستانی در این نمایشگاه آثار و غذاهای سنتی خود را معرفی کردند.
https://eitaa.com/fateh_kanoon93
کانون فرهنگی تبلیغی شهید فاتح
#احکام #خمس 🔹خمس در لغت به معنی یک پنجم است، و در اصطلاح یکی از واجبات مهم مالی در دین اسلام به شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#احکام
#خمس
❓خمس را چه کسانی باید پرداخت کنند؟
❓خمس به چه اقلام مصرفی منزل تعلق میگیرد؟
https://eitaa.com/fateh_kanoon93
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 آیت الله بهاءالديني:
راه حل مشکلات با ۴ دستورالعمل
https://eitaa.com/fateh_kanoon93