eitaa logo
کانون فرهنگی تبلیغی شهید فاتح
548 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1 فایل
🌍 مشهد ارتباط با ادمین : @fateh_kanoon
مشاهده در ایتا
دانلود
این بیت از مولانا تو هر حس و حالی که باشی وادارت میکنه به آرامش برسی: واگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرها ره پنهان نماید، که کس آن راه نداند https://eitaa.com/fateh_kanoon93
7.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نمایشگاه خیریه‌ی پوشاک، صنایع دستی و غذا در تهران برگزار شد 🔹️در این نمایشگاه هنرمندان ۱۷ کشور از جمله افغانستان حضور داشتند. 🔹️هنرمندان افغانستانی در این نمایشگاه آثار و غذاهای سنتی خود را معرفی کردند. https://eitaa.com/fateh_kanoon93
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانون فرهنگی تبلیغی شهید فاتح
#آشپزی باقالی پلو با گوشت مواد لازم : پیاز متوسط ۲ عدد گوشت چرخ کرده: ۵۰۰ گرم پودر سیر: ۱ ق غذاخ
کوکو قارچ چگونه تهیه می‌شود؟😋😍 🥚۴تاسیب زمینی متوسط آب پز کنید بعد ۳۰۰ گرم قارچ ریز خرد کنید و با یک قاشق آبلیمو تفت دهید تاآبش کشیده شد توی یک کاسه سیب زمینی پخته رنده شده،۱دونه پیاز متوسط رنده شده آب گرفته شده، ۱ دونه هویج کوچولوی رنده شده.قارچ تفت خورده_۳ ق غ جعفری خردشده نمک و فلفل و پودر سیر،دوتا تخم مرغ و ۱ قاشق غ آرد سفید مخلوط کنید و سرخ کنید . https://eitaa.com/fateh_kanoon93
17.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
■ تل قرین؛ سنگر مقاومت فاطمیون که حاج قاسم را شگفت‌زده کرد ●روایت سردار نوعی‌اقدم از عملیات آزادسازی تل قرین توسط رزمندگان دلاور لشکر فاطمیون، که حیرت و تحسین حاج قاسم سلیمانی را برانگیخت. https://eitaa.com/fateh_kanoon93
5.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر شب به رسم ارادت السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع) https://eitaa.com/fateh_kanoon93
کانون فرهنگی تبلیغی شهید فاتح
#افزایش_سواد این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. اثاث به معنای «لوازم خانه» است. مثال: «سرایی ب
❌ناویراسته آرش به ‌جای مطلب اصلی، چک نویس خود را به من نشان داد. ✅ ویراسته آرش به ‌جای مطلب اصلی، پیش‌نویس/ چرک‌نویس خود را به من نشان داد. 📌نکته: «چک‌نویس» همان‌گونه که از نامش مشخص است، مربوط به بحث تجارت و بازرگانی (چک، برات، سفته و...) و مسائلی از این قبیل است. «چرک‌نویس» مربوط به نوشته‌ای است که پیش از نوشتۀ اصلی انجام شده است. پس از پایان اصلاحات و بازبینی و بازخوانی به آن پاک‌نویس می‌گویند. بنابراین، برگه یا صفحۀ نخست را «چرک‌نویس» و برگه یا صفحۀ دوم را «پاک‌نویس» گویند. https://eitaa.com/fateh_kanoon93
کانون فرهنگی تبلیغی شهید فاتح
#قصه_شب #کتاب_از_چیزی_نمیترسیدم #قسمت_پانزدهم تقریبا همه از درگیری های قم و تبریز آگاهی پیدا کرده
دَه روز ماندم. پدر و مادرم از اینکه من " کارمند دولت" بودم، خوشحال بودند ؛ البته فرق کارمند و کارگر را خیلی نمی دانستند. همین که من جزو چند نفری بودم که از دِهمان حقوق بگیرِ دولت بودیم، خیلی اهمیت داشت . اما در دلم غوغای دیگری بود. حالا رادیو بی بی سی آشنای هر انقلابیِ ضد شاهی شده بود. هر شب به اتفاق برادر بزرگم که حالا متعصب تر از من در مسائل دینی بود، به رادیو بی بی سی گوش می دادیم اگر چه بی بی سی با بزرگ نمایی خاصی و با آب و تاب، حوادث روزانه ی شهر ها و تهران را گزارش می کرد، اما هنوز سیطره ی نظام شاه قوی بود. بچه های هم سن و سال من، بدون استثنا به جز چند نفری که وابسته ی کد خدا بودند، که عموما فرزندان طبقه ی پایین بودند، همه روحیه ی انقلابی داشتند . دِه یکپارچه انقلابی بود. پدر و مادرم از وضع ما چنان اطلاعات دقیقی نداشتند. به کرمان برگشتم. شور و انقلاب در شهر، بیشتر از گذشته بود. یک ماهی به سازمان آب برگشتم ؛ اما دیگر حال رفتن به سازمان را نداشتم. اتاقی را در خانه ای که یه مستاجرِ دیگر هم داشت، به اتفاق احمد و دو برادرمان کرایه کردیم، ما چهار نفر در یک اتاق که هم‌اتاق خوابمان بود و هم انبار، آشپز خانه و همه چیز. ما بودیم و مهمانان همشهری که روزانه مهمان سفره ی ساده ی ما می شدند که عموما نان ماست یا تخم مرغ یا نان و حلوا بود. بعضی وقت ها هم از سوغاتی های مادرمان که یا پِست بود یا مقداری قورمه و آجیلات، از آنها پذیرایی می کردیم. در حیاط خانه ی اجاره ایِ ما خانواده ای با چندین فرزند که عموما هم دختران کوچکی بودند، اتاق دیگری را اجاره داشت. بچه های کوچک آنها ظهر ها شریک نان و ماست ما بودند. ما هم سخاوتمندانه، البته احمد بیشتر از من ، سهم خودمان با همان کاسه ی ماست که نان داخل آن تلیت شده بود، به دهان آنها می کردیم. بعضی وقت ها هم که خودمان سیر نمی شدیم، لبان و صورت آنها را ماستی می کردیم! مادرشان می آمد و دعای خیر می کرد که بچه ی ما را غذا داده اید. حالا پاتوق من از تکیه ی فاطمیه به مسجد جامع منتقل شد. اغلب وقت ها عموماً در مسجد جامع بودم. باشگاه ورزشی ترک نمی شد. این روز ها بیشتر باشگاه جهان، پیش حاج ماشاللّه، می رفتم. رفقای جدیدی هم مثل عطا و حاج عباس زنگی آبادی پیدا کردم. البته حاج عباس را آنجا می دیدم. هیکل درشت او که سنگ می گرفت، همه را مجذوب خود می کرد. بعضی وقت ها سری به باشگاه عطا می زدم که خودِ عطا، صاحب باشگاه، از پهلوان های کرمان محسوب می شد. ادب و احترام به بزرگتر و ورزش موجب شده بود مورد احترام هر دوی آنها باشم، یعنی حاج ماشالله و عطایی. کم کم تظاهرات در شهر شکل گرفت. دیگر نام امام و شناخت او منحصر به چند نفر نبود. یک عالمه انسان او را می شناختند و خواهان او بودند. حجم انقلابی های کرمان آنقدر بود که می توان گفت کرمان محوریتِ اساسی در انقلاب داشت. هاشمی رفسنجانی که البته آن وقت شناختی از او نداشتم، باهنر، حجتی، فهیم کرمانی، مُشارزاده ها، موحدی ها، ساوه، جعفری، عمده ی علمای کرمان، به جز چند نفر، یکپارچه ضد شاه بودند. حالا مسجد جامع و مسجد مَلِک محل اصلی تجمع انقلابی ها بود. قبل از آن، مسجد قائم به دلیل وجود آیت الله حقیقی چنین بود؛ اما اکنون مسجد جامع به دلیل پیش نمازی و محوریت آیت الله صالحی، محور عمده ی تحرکات بود؛ پیر مرد نورانیِ کوتاه قدی کا در حال کهولت سن بود، اما به شدت مورد احترام و توجه عمده ی مردم کرمان. بعد از ظهر ها همه جمع می شدند. اخبار به طور غیر سازمانی رد و بدل می شد. از تهران تا قم و شیراز، همه، از اطراف خبر داشتند و اخبار را به هم منتقل می کردند. اولین تظاهرات کرمان که روحانیت در صف اولش قرار داشت، شروع شد. آیت الله نجفی که در مسجد امام زمان عجل الله فرجه پیش نماز بود، جلو دار بود؛ مابقی روحانیت همراهِ او، و مرد پشت سر روحابیت. شعار ها ابتدا حول زندانیان سیاسی و آزادی آنان بود. کم کم زنگ و بوی ضد شاه گرفت. اما همانند یک شعله ی کوچک آتش که تبدیل به زبانه های سنگین می شود، فریاد " مرگ بر شاه " در سطح شهر پیچاند. ارتش که آن وقت مرکز آموزشِ 05 را داشت و در زمان سربازیِ برادرم چند بار به آنجا رفته بودم، دژبان، شهر بانی، آگاهی، ساواک همگی فعال بودند؛ اما موج، بسیار بزرگ از توان آنها بود. گرفتن یکی دو نفر و چند و حتی هزار نفر، اثری بر این موج نمی گذارد. اصلا این اعداد چیزی نبود که بخواهند بر این موج سهمگین و عمیقِ توفنده اثر بگذارد. ▪️ادامه دارد... https://eitaa.com/fateh_kanoon93