📖 خلأ عاطفی
🔸اگر والدین هیچگونه عشق و محبت نشان ندهند، زندگی برای کودک بی ارزش میشود.
🔹کودکان بیش از آنکه عقلانی و منطقی باشند، هیجانی و احساسی هستند. فرزندان نیاز به محبت دارند.
🔸هنگامی که فرزند احساس خطر میکند، آغوش مادر به او اطمینان و آرامش میبخشد. همچنان که کودک بزرگتر میشود، کلمات اطمینان بخش مادر، جای آغوش او را میگیرند و احساس اطمینان را برای او فراهم میکنند.
🔹کودکانی که دچار محرومیت عاطفی باشند، نمیتوانند در آینده شریک خوبی در زندگی زناشویی شوند.
✂️ #برشی_از_کتاب : تربیت شیرین، ص ۱۳ و ۱۴
👤 فاطمه سید موسوی، پروین دریکوند
🌐 fatehan.net
🆔 @fatehan_net
هدایت شده از گروه علمی فرهنگی فتح
📶کارگاه آنلاین «دوره جامع درمان تربیت درمانگر شناختی رفتاری »
💯همراه با تمرین و تکنیک
👤مدرس: دکتر چینی فروشان |دکترای تخصصی روانشناسی، مدرس دانشگاه های شهید بهشتی و علامه طباطبائی
مدرس دوره های تربیت درمانگر شناختی رفتاری در مرکز مشاوره دانشگاه تهران
🔴 ۸۵ساعت آموزش
🔺پنج شنبه ها ساعت ۹الی ۱۵
♨️اعطای گواهی معتبر
📌 سرفصل های دوره:
♨️ اصول و مفاهیم بنیادی درمان شناختی رفتاری
♨️ اختلال افسردگی اساسی
♨️اختلال اضطراب فراگیر
✅اختلال اضطراب اجتماعی
✅اختلال وسواس فکری
✅اختلال وحشت زدگی
⁉️امکان پرداخت اقساطی
⁉️تخفيف ویژه ثبت نام زود هنگام
💯ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر:
🆔 @moshaver1
📲 09163218580
با ما همراه باشید:
http://eitaa.com/joinchat/1944846336C1ad9e574d5
گروه علمی فرهنگی فتح
📶کارگاه آنلاین «دوره جامع درمان تربیت درمانگر شناختی رفتاری » 💯همراه با تمرین و تکنیک 👤مدرس: دکتر
آخرین فرصت ثبت نام تا قبل از شروع جلسه دوم!
جلسه دوم پنج شنبه برگزار خواهد شد!
به صوت جلسه اول دسترسی خواهید داشت!
کسب اطلاعات بیشتر :
@moshaver1
تو در جنگلهای ورزقان، در نقطه صفر مرزی چه کار میکنی مرد؟
صندلی نهاد ریاست جمهوری خار داشت که پشت آن ننشستی تا این شب عیدی، پیام تبریک برای این و آن ارسال کنی؟
میخواستی مثلا بگویی مردمی هستی؟
خب سوار تویوتا لندکروز ضدگلوله میشدی و چند نفر آدم را پیدا میکردی و از بینشان ردی میشدی و صدای شاتر دوربینها و تمام.
به جهنم که پیرمرد روستای دیزج ملک از زمان رضاخان تا الان، یک فرماندار را از هم نزدیک ندیده.
به جهنم که روستای کهنهلو به ورزقان یک جاده درست و حسابی ندارد.
به جهنم که روستای کیغول یه درمانگاه ندارد و همین ماه پیش یک زن جوان، قبل از اینکه به زایشگاه شهرستان برسد، بچهاش سقط شد.
اقلا یک جای نزدیک با دسترسی هموار میرفتی سید!
عدل رفتی سراغ نقطهای که کل مملکت بسیج شدهاند برای پیدا کردنت؟
انصافت را شکر.
میگویند آنجا باران گرفته.
زیر باران دعا مستجاب است.
دعا کن برای خودت
دعا کن برای ما؛
پیرمرد روستای کهنهلو را که یادت نرفته؟
همان که هنوز یک فرماندار را هم از نزدیک ندیده؟
دعا کن سید!
شب عید است...
🔰 @fatehan_net
🔴ای خدایی که منجنیق عذاب را بر خلیلت بُراق رحمت کردی و آتش سوزان را سرد و گلستان نمودی، جنگل ابر را برای بندگان مردمدوستت، مأمنی امن کن.
ای خدایی که به بوی پیراهن صدّیقت قومی را از بیخبری درآوردی و پیری را فروغ دیده بخشیدی، انتظار بندگانت را با خبری شیرین به پایان رسان و به آنها چشمروشنی بخش.
ای خدایی که گاهوارهی سرگردان کلیمت را با سرنشینی خُرد و بیپناه از رودی خروشان به منزلگاهی امن رساندی و به آغوش مادر سپردی، بندگان خدمتگزارت را در امنیت کامل به صاحبنعمتانشان بازگردان.
اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ...
✍زهرا محسنی فر
🔰 @fatehan_net
خدا کند که بیایید سلامت از آتش
فقط به کوری چشم یهود، ابراهیم
🔰 @fatehan_net
«بیخبری، خوشخبری نیست!»
صحیح کردن برگههای امتحانی، طاقتفرساترین بخش معلمیست. محض استراحت سراغ گوشی آمدم که تیتر خبر را دیدم. پوزخند زدم و سریع رد شدم. فکر کردم که موج جدید زردهاست. شروع کردم به تصحیح؛ اما حواس پرتم، جمعبشو نبود. دوباره سراغ گوشی رفتم و چندباره با یک تیتر یکسان مواجه شدم. به سادهترین و بیاعتبارترین روش صحتیابی خبر، در گوگل سرچ کردم:
«سقوط بالگرد رئیس جمهور»
انگار قلبم هی بالا میآمد و من هی قورتش میدادم.
وقتی زیرنویس شبکهی خبر را دیدم، همه چیز را کنار گذاشتم و حواس ناقصم را جمع کردم به کلمات تکراری بالگرد، رئیسی، جنگل، سقوط یا فرود سخت.
هر بار، مجری نفس عمیق میکشید و شروع به گفتن خبر تکراری میکرد. همان نفس عمیق چند ثانیهای، نفسم را حبس میکرد. نحوهی قدمزدن مردهای جستجوگر را حفظ شده بودم. حالا هر کانالی و پیجی، ادعای وصل بودن و خبر دست اول داشتن دارد. این تعداد از آدمهایی که به بالا وصلاند برایم عجیب است.
در دمای چهل درجهی اهواز، سردم میشود. میخواهم ذکر بگویم اما چیزی یادم نمیآید.
استوری شهادتت مبارک و طنز و یاوهها یک طرف، خبرهای امیدوارکنندهای که زود تکذیب میشد یک طرف.
من از این انتظار و بیخبری متنفرم.
انتظار مرا یاد آن شبی میاندازد که قلبم در جوشش قبول یا رد خبر شهادت سردار بود.
یاد آن صبحی میافتم که خبرهای مختلف فوت حاجآقا سیّدمحسن شفیعی بصیر و خدوم را میخواندم و لب میگزیدم و انتظار میکشیدم تا مسلمانی بیاید و تکذیب کند.
بیخبری مرا یاد شبی میاندازد که دلم گواهی میداد بابا دیگر خسته شده است؛ ولی جرأت نمیکردم با بیمارستان تماس بگیرم. دلم میسوخت و کاری از دستم بر نمیآمد.
حالا باز هم منتظرم. منتظر او!
او قرآن به دست میگیرد و محکم سخن میگوید. دشمنشادمان نمیکند و در برابر ظلم مانند مولایش ایستادگی میکند. او بعد از سالها، رئیسجمهوریست که آرمان دارد و ما با وجود کاستیها، میدانیم که دغدغهمند است، نه اسیر خواب و خور. مدام تقلّا میکند تا راههای نجات را باز کند، تا ما بتوانیم پیشرفتهای انقلاب را روایت کنیم و امید به رسیدن داشته باشیم.
پیر ما گفت نگران اوضاع کشور نباشید و نیستیم!
راه مشخص است و وظیفهها معیّن.
ما نگران او هستیم که همیشه کف میدان بود و یاور محرومان.
از همان ابتدای خلقت، سلاح ما را گریه و دعا نوشتهاند.
ای خدای مدبّر و میسّر!
ما در عصر تکنولوژی سرد و تاریک، خواهان نور معجزهایم.
تو آتش را بر ابراهیم سرد و گلستان کردی.
نخواه که ابراهیم ما، این بار میان جنگل و سرما، تنها بماند.
✍شقایق حیدری کاهکش
🔰 @fatehan_net
این چند خط از منشآت قائم مقام فراهانی وصف حال ماست در پیشگاه ربّ تعالی شأنه:
« ما از خود هوس و هوائی نداریم، از خاک پست تریم، از مور ضعیف تر. زور و قوت ما همان نظر توجه و التفات حضرت شاهنشاه است. پر و بال ما همان فرمایشات و دستورالعمل های ظل الله. محال است که تا اقتضای رأی همایون را نفهمیم، اگر صد هزار سنگ بلا بر سر ما بریزند یک کلوخ بپاداش بیندازیم، ما کیستیم، چیستیم، چه کاره ایم، دستمان کو، کلوخمان کجا بود؟ کالمیت بین یدی الغسال؛ در زیر حکم و فرمان خدیو بی همالیم. بهار وتابستان و زمستانمان یکی است. پیش از عید و بعد از عید نمیدانیم. هر وقت و هر طور بفرمایند که برو یا بفرست، سمیعیم و سریع و هر گاه نفرمایند تسلیمیم و مطیع.
بندگان را بر سر خود حکم نیست، نوکری یعنی چه و از خود نیک و بد داشتن و بخود خیر و شر فهمیدن چه؟ هر چه امر شد نیک است و هر چه نهی شد بد، غیر این چیزی بفهم قاصر ما نمیرسد. والسلام».
🔰 @fatehan_net
امام خمینی(ره) :
ملت ایران با قدرت و تصمیم اراده به پیش روند و بدانند كه با رفتن یک خدمتگزار در سدّ آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شد كه خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند، و الله نگهدار این ملت و مظلومان جهان است.
🔰 @fatehan_net
گزیده ای از پیام حضرت امام در پی شهادت شهیدان رجایی و باهنر .....
🔰 @fatehan_net
🔹 مردان جمهوری اسلامی!
بقعه ای که شفاء می دهد، امامزاده اش قلابی نیست!
دستگاه حکومتی که هربار یکی از رجالش از دست می رود، فضایلشان بیشتر هویدا میشود، فاسد نیست.
در قرآن، حکومت مردمیِ اسلامی، "حسنه دنیا" است (۴۱نحل)
جمهوری اسلامی، حرم است؛ هنوز راه "شهادت" و "خدمت" درش باز است و اهلش را حاجت می دهد.
"شجره طیبه" است، "اُجتُثَّت مِن فُوقِ الاَرض" نیست. "تُوتِی اُکُلها کُلِّ حِین" است[۲۴ تا ۲۷ ابراهیم]؛ چند کرم و لانه موریانه، میوه اش را تلخ نکرده است.
همین سالها چند دزدِ دین باز در کسوت مناصب را با سلیمانی، زاهدی، رئیسی، عبداللهیان، آل هاشم و... مقایسه کنید؛ کدامیک رجال جمهوری اسلامی اند؟!
فکر می کردی بعد سلیمانی دیگر طلای ناب در این دستگاه پیدا نشود؟!
معدن طلا، طلا می دهد؛ اندازه و عیارش فرق می کند.
پ.ن:
#رئیسی_عزیز ممنون که امام رضا(ع) را برای مردم ایران گذاشتی!
بعضی نگران بودند دین باز باشی و گفتند امام رضا(ع) را خرج دنیایت می کنی!
امام رضا(ع) روز تولدش خوب ازت دفاع کرد؛ رضوان الله علیک!
محسن قنبریان
🔰 @m_ghanbarian
🔰 @fatehan_net
May 11
بخشی از آخرین نیایش های شهید چمران
چند لحظه دیگر به آرامش خواهید رسید؛ آرامشی ابدی...
ای پاهای من شما سالهای دراز به من #خدمت کرده اید، از شما میخواهم که در این آخرین لحظه نیز وظیفه ی خود را به بهترین وجه ادا کنید. ای پاهای من سریع و توانا باشید، ای دستهای من قوی و دقیق باشید، ای چشمان من تیزبین و هشیار باشید، ای قلب من، این لحظات آخرین را تحمل کن، ای نفس، مرا ضعیف وذلیل مگذار، چند لحظه بیشتر با قدرت و اراده صبور و توانا باش. به شما قول میدهم که چند لحظه دیگر همه شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید و تلافی این عمر خسته کننده و این لحظات سخت و سنگین را دریافت کنید.
چند لحظه دیگر به آرامش خواهید رسید؛ آرامشی ابدی.
دیگر شما را زحمت نخواهم داد. دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد.
دیگر فشار عالم و شکنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد. دیگر به شما بی خوابی نخواهم داد و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگی و گرما و سرما شکوه نخواهید کرد. و برای همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود. اما این لحظات حساس، لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.....
🔰 @fatehan_net
گروه علمی فرهنگی فتح
بخشی از آخرین نیایش های شهید چمران چند لحظه دیگر به آرامش خواهید رسید؛ آرامشی ابدی... ای پاهای من
مردان جمهوری اسلامی،
استراحت شان میماند بعد از شهادت.....
بودی و کسی پاس نمیداشت که هستی...
جلوی دیدگان ما همچون سپند بر آتش خدمت در تلاطم بودی، اما ما چو ماهیان دریا همه چیز میدیدیم جز آب! حالا تشنهی دیدار توایم و کوه و جنگل را در جستجویت سراب میبینیم. تو گم شدی، اما این هویت جمعی ما بود که پیدا شد و دنبال تو گشت. تو «ما»ی ما را زنده کردی و خودت را در آغوش شهادت انداختی.
ای نعمت مجهول، فقدان تو ارزش و عیار بودنت را آشکار نموده. در هیاهوی پوچ سیاستبازیها و در بازی پست دنیا، ای مرد چه میدانستیم که جایی در کنج دل ما آشیانه کردهای. این خاصیت اخلاص است که بیسروصدا راه بندگان مخلص خدا را به قلبها باز میکند. ما به روی خوبیهایت چشم بسته بودیم، اما کجا میدانستیم که بازی دنیا تو را از ما پنهان میکند. حالا برای تو نه، برای خودمان «امّن یجیب» میخوانیم، شاید خدای «رادّ ما قد فات» آرامش را به دلهای ما بازگرداند.
شهادتت مبارک ای مرد خدوم مخلص بیادعا!
🔰 @fatehan_net
#زهرا_محسنی_فر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
👤دکتر فاطمه فیاض
روان شناس
سوالي که دوستان در خصوص نحوه گفتن خبر شهادت يا سخن گفتن از شهيد در سنين 6سال، پرسيدند، بايد گفت بر اساس اينکه اقتضائات دوره هاي مختلف رشدي با يکديگر متفاوت است و کودکان از نظر رشد شناختي، هيجاني و .... در دوره هاي مختلف تفاوتهايي دارند، به چند توصيه زير توجه کنيد:
1- در سنين زير 6 سال، اصل در تربيت ديني، انس دادن او با امور خوب و نيک و ايجاد بستر مناسب و مطلوب و غني براي کودک و آموزش هاي در حد فهم کودک است. تربيت ديني نيز بايد بر همين اصل استوار باشد. کودک در اين دوره از نظر شناختي، قدرت فهم امور انتزاعي و مفاهيم پيچيده و نيازمند تحليل را به درستي نداشته و به همين دليل نبايد در مورد برخي مفاهيم به تفصيل با او سخن گفت. برخي از مفاهيم اصلا مربوط به اين دوره نيستند مثلا نظم، وفاي به عهد، و شهادت نيز مفهومي است که فهم آن اصلا مربوط به اين سنين نيست بنابراين سخن گفتن با کودک زير 6 و 7 سال در اين مورد صحيح نيست. گفتگو با کودک بايد در حدي باشد که ويژگي هاي شهيد بيان شده، در مورد او خاطرات عيني و قابل فهم و زيبا گفته شود و محبت و ارادت و علاقه والدين و اطرافيان براي کودک وضوح يابد. در واقع بيشتر تربيت در اين دوره القاست و القاي محبت به آدم هاي خوب و بد آمدن از آدم هاي بد. اگر کودک در مورد شهادت و نحوه رحلت به صورت غير اگاهانه مطالبي را شنيد يا خودش حساس شد يا سوالاتي را پرسيد بهتر است موضوع را عوض کنيد، حواسش را پرت کنيد و در عين حال به موضوعي ديگر در همان رابطه يا بي ارتباط عطف کنيد. نيازي نيست همه ماجرا براي کودک تشريح شود بلکه همين که مثلا در مراسمي شرکت ميکنيم که براي نشان دادن دوستي به مردي خوب و قهرمان است، کفايت مي کند. اصلا نيازي به شرح همه رخدادها براي کودک نيست و اين اشتباه است که ما ميخواهيم تا ته موضوع را براي کودکان اين سنين تعريف کنيم. درمورد اموري مثل عاشورا و .. هم همين شيوه بايد عمل کرد.
2- در نيمه اول 7 سال دوم نيز زماني که کودکان هنوز به بلوغ عقلي نرسيده اند، صحبت در مورد شهادت مشکلي ندارد ولي نبايد به تفصيل باز شود بلکه تاکيد بايد بر جريان خوب و بد و بر انتخاب هاي درست و بهتر متمرکز باشد. اينکه کودک نسبت به چه کساني ارادت بيشتري دارد؟ اينکه کدام رفتارها را ميپسندد و انتخاب ميکند؟ درمورد اينکه چرا ما افرادي را بيشتر دوست داريم مي توان سخن گفت و تفکر را فعال کرد. اما در سنين نزديک به بلوغ مي توان در مورد دليل ناراحتي و دليل اظهار ارادت با فرزندان گفتگو کرد، ويژگي هاي مطلوب را بيان کرد در عين حال در مورد شهادت توضيح داد که به چه معناست و فردي که شهيد است در واقع زنده ا ست و ما را مي بيند و همه وقتي مي ميرند، روحشان آزاد مي شود و افراد مومن خوشحال ترند... و مانند اين. هر قدر گفتگو شود و سوالات نوجوان در اين دوره در حد خودش جواب داده شود بهتر است. خوب است کودکان ببينند که والدين و اطرافيان ، صرفا منفعل نيستند، و مثلا نذري پخش مي¬کنند سر سجاده دعا مي کنند از خدا مي خواهند صفات خوب مردمان خوب را داشته باشند، يا قرآن مي خوانند يا مثلا اقدام و فعاليتي در آن رابطه انجام مي¬ دهند. اين شيوه، راهکارهاي مقابله اي سازگارانه و فعال را به کودک مي آموزاند.
يک نکته در اين جا اهميت دارد که در مورد کودکاني که در 7 سال دودم دچار ترس هاي خاصي مثل از دست دادن والدين هستند و از نظر شاکله اي دچار حساسيتهايي هستند بايد با احتياط برخورد کرد.
شادي روح همه شهداي اخير خصوصا رياست محترم جمهور فاتحه اي نثار کنيد....
🔰 @fatehan_net
🔰جمهوری اسلامی مادرانه ایران
در دو سال اخیر هر چند وقت یک بار که قیمتها تکان میخورد، مادرم بعد برگشت از بازار لعن و نفرینی حواله دولت میکرد. خیلی که گرانی اذیتش میکرد، یقه من را هم میگرفت که چرا گفتی به رای رئیسی رای بدهیم. تاکید میکرد که دور بعدی عمرا پا دم صندوق رای بگذارد. دیروز عصر که خبر سقوط بالگرد رئیس جمهور را شنیدم منتظر بودم مادرم زنگ بزند و یک خدا را شکری بگوید و مثل بعضی از استورینویسهای اینستاگرام سقوط بالگرد را به انتقام خدا و سرنوشت و کارما حواله بدهد.
مادرم تماسی گرفت ولی فقط از صحت خبر پرسید. گفتم قبلا هم اینطور حوادث برای بالگرد مسئولین سابقه داشته ولی همیشه نجات پیدا کردهاند و بالگرد رییسجمهور هم سریع پیدا میشود. هوا که تاریک شد دیگر امیدی به شنیدن خبر نجات نداشتم. همین روزها داشتم کتاب یک زمستان با کولبرها را میخواندم و قصه یخزدن دو برادر در سرمای شب کوهستانهای مرزی. وقتی تصویر جنگلهای کوهستانی سرمازده و مهگرفته آذربایجان را دیدم یاد قصه مرگ آن دو برادر افتادم و توی دلم خالی شد. ولی خب، در یاسآورترین شرایط هم نور امید در دل آدمی تاریک نمیشود، حتی اگر هیچ منطق و دودوتا چهارتایی هم پشتش نباشد.
صبح زود که خبر به صورت رسمی منتشر شد مادرم تماسی نگرفت. تعجب کردم. چون معمولا چنین خبرهای مهمی را حتما با من درمیان میگذارد. زنگ نزد تا بعد از اذان ظهر. صدایش گرفتهبود و به سختی حرف میزد. آخرین بار وقتی داشت خبر فوت پدربزرگم را بهم میداد صدایش چنین احوالی داشت. گفت خبرها را شنیدی؟ دیدی چه بلایی سرشان آمد؟ از صبح دارم گریه میکنم برای رئیسی. گفت اگر عکس پسرهای وزیر را دارم برایش بفرستم. بعد از تماس عکسهای شهید امیرعبداللهیان و دو پسر کودک سالش را برای مادرم فرستادم.
شاید یکی از دلایلی که جمهوری اسلامی هنوز سر پا مانده همین ارتباط خانوادهگون ملت با مسئولی مثل شهید رئیسی است. مسئولی که از او شاکی و دلخور و عصبانی و حتی برافروخته میشوند ولی مثل عضوی از خانواده در گرفتاریها همغم و محزونش هستند.
تا وقتی مادران این سرزمین، دستبهتسبیح، دلشوره شنیدن خبر سلامتی #ابراهیم_رئیسی را دارند، تا وقتی بیقرار بیپدر شدن فرزندان #حسین_امیرعبداللهیان هستند، تا وقتی قلبشان برای قد خمیده پدر #محمدعلی_آل_هاشم فشرده میشود، و تا وقتی این مادران برای فقدان مسئول مملکت مثل لحظه از دست دادن پدرشان زاری میکنند جمهوری اسلامی ایران ایستاده میماند.
✍️🏻مهرزاد_قویفکر
#شهید_خدمت
#رئیسی
🔰 @fatehan_net
🆔 @resanebidari
May 11
1_11520274997.mp3
778.8K
تنها صدایی که میتونه آروم مون کنه....
راه رو باید ادامه داد....
🔰 @fatehan_net
«غم دل با تو بگویم...»
تا شنیدم رئیس جمهور قرار است به اهواز بیاید و با مردم دیدار داشته باشد به سمت مصلی حرکت کردم. چون در فعالیتهای بسیج حضور داشتم، میدانستم که اکثر رفتآمدهای افراد مهم، از در پشتی مصلی است. دوساعت کمین کردم تا ماشین رئیس جمهور خارج شود. به محض این که ماشین را دیدم خودم را جلوی ماشین انداختم. بسیجیها و تیم حفاظت جلویم را گرفتند و هولم دادند؛ اما من آنقدر حرف داشتم که هیچ چیز جلودارم نبود. دوباره خودم را به ماشین رساندم و خوابیدم جلوی ماشین. آقای رئیسی در ماشین را باز کرد و گفت بروم داخل و کنارش بنشینم. نفس نفس میزدم و میلرزیدم. از رفتار تیم حفاظت خیلی ناراحت شده بود و به آنها تذکر جدی داد که اینطور رفتار نکنند. بطری آب را گرفت سمتم و گفت:«آروم باش، الان پیش منی. یکم آب بخور و بعد حرفت رو بزن. چی نیاز داری؟ راحت باش.»
شروع کردم به گفتن از مشکلات. از بیکاری و نداشتن مسکن و زندگی کردن در خانهی پدری گفتم تا سرطان خون همسر و پسرم و هزینههای درمان. گفتم که هر آمپول شیمیدرمانی ۱۳ میلیون است و برای تهیهی آنها درماندهام و خودم را به آب و آتش میزنم. تا هزینهی دارو را شنید تعجب کرد. فاکتور داروها را نشانش دادم. خیلی ناراحت شد. گفتم من فقط کار میخواهم تا بتوانم زندگیام را بچرخانم. همانجا به آقای محراب، استاندار خوزستان سفارشم را کردند و گفتند حتما کارشان را انجام دهید. یک کارت هدیه هم به من داد و قول داد که مشکلم را حل کند.
وقتی اطرافیان ماجرا را فهمیدند، یا میگفتند دروغ میگویی یا به خاطر امیدواریام مسخرهام میکردند. اما من مطمئن بودم که او مشکلم را حل میکند. بعد از مدتی استاندار تماس گرفت و گفت حضوری به استانداری بروم. بدون سنگاندازی و سرگردانی استخدام گروه ملی شدم. چون تحصیلات خاصی نداشتم، گفتند میتوانی عضو گروه خدمات شوی. اگر دستور مستقیم رئیس جمهور نبود، این شغل را هم نمیتوانستم داشته باشم. حالا خانوادهام بیمهی تکمیلی دارند و آن داروهای ۱۳ میلیونی را میتوانم با ۷۰۰ هزار تومان تهیه کنم. زندگیام عوض شده و این تغییر را مدیون آقای رئیسی هستم. لحن مهربان و محترمش از یادم نمیرود.
از وقتی خبر شهادت ایشان را فهمیدم، عمیقا ناراحتم. مادر و همسرم مدام گریه میکنند. مادرم میگوید:«رفیقت رفت محمد!»
خدا رحمتش کند انشاءالله. نگذاشت در سختی بمانم.
🎙راوی: محمد سواری
✍️🏻شقایق حیدری کاهکش
#شهید_خدمت
#رئیسی
#خوزستان
🔰 @fatehan_net
🔰 @resanebidari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_جمعه_به_وقت_زیارت
خاکم نکنید،بزارید اربابم برسه.....
جبران نمیشوی، حتی به گریه های عمیق 😔
#سید_الشهدای_خدمت
🔰 @fatehan_net
Nariman Panahi - Rayanebne Shabib(320).mp3
9.32M
#صوت_شب_جمعه
#شب_جمعه_به_وقت_زیارت
ریان بن الشبیب...
-روضه هات نبود با چی آروم میشدیم آقای اباعبدالله..
🔰 @fatehan_net
مو بیشتر.....
گفته بودند که سید ابراهیم رئیسی اول صبح به ایذه میرسد. دل تو دلم نبود برای دیدنش. صبح خیلی زود از خانه زدم بیرون. به لطف یکی از دوستانم که برای خودش برو بیایی داشت توانستم به محل فرود هلیکوپتر بروم. میخواستم رئیس جمهور را ببینم و با او حرف بزنم. اما چه بگویم؟ از مشکلات اقتصادی حرف بزنم یا کمکی برای کسب و کارم از او بگیرم؟ شاید هم بگویم برای مردم ایذه کاری بکند. نمیدانستم؛ فقط میخواستم رئیس جمهور را ببینم. هلیکوپتر نشست. لا به لای خاک و باد سید ابراهیم را دیدم که پیاده شد و با چند نفر همراه به سمت ماشین رفت. با قدم های تند به طرفش رفتم و داد زدم: « سید ابراهیم! سید ابراهیم!» نفس نفس میزدم و اضطراب داشتم. یکی دست روی سینهام زد و نگذاشت جلوتر بروم. آخرین نفسهایم را به زور خرج کردم تا یک « سید ابراهیم! » دیگر بگویم. چقدر من خوش اقبالم! سید ابراهیم برگشت و به طرفم آمد و باهام دست داد. بیست و پنج سالم بود و قیافه ام بیست ساله نشان میداد. سید ابراهیم رئیسی فکر میکرد که من چه حرف مهمی دارم برای گفتن؟ گفتم:«سید مو خیلی دوستت دارُم.» سید ابراهیم لبخند زد:«مو بیشتر!» و رفت. با همین جمله طوری مهرش به دلم نشست که برای دیدار بعدی تا استادیوم تختی دویدم تا در محل دیدار مردمی سید ابراهیم را دوباره ببینم. قبل از این که سوار ماشین بشود این بار بدون لحجه گفتم:« من خیلی دوستت دارم.» برگشت و نگاهم کرد و با آن لبخند آشنا گفت:«مو بیشتر.» باورم نمیشد هنوز آن مکالمه قبلی را فراموش نکرده باشد. عزیز بود و عزیزتر شد.
حالا تنها دلخوشیام بعد از شهادتش، این است که ارادتم را به او نشان دادم.
🎙راوی: کمیل گودرزی
✍️🏻سجاد ترک
#شهید_خدمت
#رئیسی
#خوزستان
🔰 @fatehan_net
🔰 @resanebidari_ir