eitaa logo
حضرت‌فاطمه‌الزهرا‌س🌹
112 دنبال‌کننده
388 عکس
54 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
این نمایشگاه زیر نظر استانداری و شهرداری است و بهترین موقعیت برای کسب درآمد و جذب مشتری🌷🌷🌷 فقط تا ساعت ۱۱ امروز فرصت باقیست تا مشخصات بفرستید.
😊چالش شناخت شهدا😊 🌹شاخت شهدا برای دختران عزیز: 💫برای شرکت تو این چالش کافیه اسامی ۵ نفر از شهدایی که تصویر آنان را مشاهده میکنید با مختصر توضیحی را برامون بفرستین. 😊👇 ‼️توجه: سن شرکت در چالش، از نه سالگی تا شانزده سالگی😉👶👦 لطفا گزینه های خود را به ادمین کانال بفرستید. 🔻@Iran114 به بهترین گزینه به قید قرعه یک عدد نگین انگشتر(در نجف) اهدا می‌شود. ❌مهلت ارسال :١۴٠٢/٠٣/٢۵❌ ╔═°•.🍭 .•╗ https://eitaa.com/Iran1420 ╚═ °•.🍭 .•╝
برخی از سرفصل هایی که در حلقه ی صالحین شمس الضحی (شهید دهستانی) مورد مباحثه قرار گرفت در سالی که سپری شد: _همسرداری _زوج درمانی _تیپ شناسی شخصیت _مزاج شناسی _سواد رسانه در حیطه های شناخت رسانه، گستره ی رسانه، قدمت رسانه، دشمن شناسی، آشنایی با غرب، آشنایی با دوره پهلوی، آشنایی با انقلاب و.... _مهدویت _خودسازی _تحلیل مسائل روز _رفع شبهات _امربه معروف نهی از منکر و.... 🔺️ توجه: حضور برای عموم بانوان آزاد و رایگان هست و حضور عزیزان در جلسات حلقه ثبت میگردد و جزو فعالیت بسیجی و حائز امتیاز خواهد بود. 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 👆 سرگروه :خانم جعفری 09162135209 @fatemahzahraaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚫️ «قرار دهم به مناسبت رحلت امام خمینی (ره)» 🌹به یاد امام خمینی رحمه الله علیه 🎙 به کلام |‌‌ حجت‌الاسلام 🎤 بانوای | کربلایی 📆 یکشنبه ۱۴ خرداد ⏰ ساعت ۲۰ 🔰 یزد،میدان صنعت،بلوار شهید دهقان منشادی،مسجد امام حسین علیه السلام 🔹پایگاه بسیج امام خمینی (ره) 🔹کانون فرهنگی هنری جوانان زهرایی 🔹کانون خدمت رضوی شهدای آزادشهر 🔴 هیئت‌مکتب‌الزهرا سلام‌الله‌علیها دارالعباده یزد
سلام خدمت دخترای نوجوون هیتیمون عزیزان این کانال نوجوونا ی هیئت هست حتما عضو بشین کلی کلاس های جذاب و مسابقه های عالی و جوایز ارزنده براتون داریم ویژه دختران و پسران نوجوون ✅❤️🌹
سلام عزیزان گلم. که مایل به همکاری در زمینه های ذیل میباشد😊 👈 📸عکاسی 🎞طراحی(فتوشاپ) 🎙مجری گری 🎶گروه سرود 🎭تئاتر 🏆ورزشی 🔊مداحی 🎞تدوین فیلم به کانال نسل شگفت انگیز مراجعه کنید. 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @Iran1420
سفره را انداخته‌اند و بچه‌ها هم بی‌تابی می‌کنند. بوی آبگوشت و ریحان تازه فضای اتاق را پر کرده و صدای شکم بچه‌ها را هم درآورده است. بچه‌ها زیرچشمی آقا را نگاه می‌کنند، ایشان می‌گویند: - باید صبر کنیم تا خانم جان هم بیایند. اگر این جمله را هم نمی‌گفت بچه‌ها می‌دانستند که آقا بدون خانم جان لب به غذا نمی‌زند. دوست داشت از اول، همسفره همسرش باشد.
نشسته‌اند روبه‌روی امام تا موعظه‌شان کند. سرش را به زیر انداخته و شمرده می‌گوید: - پشم گوسفند تا دور کمر این حیوان است هیچ غروری نمی‌آورد اما نمی‌دانم چرا همین که پارچه می‌شود و رنگی می‌گیرد و لباس و کت‌وشلوار می‌شود و انسان‌ها می‌پوشند این همه غرور می‌آورد! می‌گفت: - نمی‌دانم به چه چیزی مغرور هستیم و این غرور چه بدبختی‌ای است که به جان برخی از ما افتاده است. آرام نگاهی به جمعیت می‌کند و با لحنی که کمی هم بلندتر شده ادامه می‌دهد: - دلمان را به این چیزهای بی‌ارزش دنیا خوش نکنیم.
برادر بزرگ‌تر رو می‌کند به خواهر کوچک‌تر که: - لطفاً برو برایم آب بیاور «نمی‌روم» را که می‌گویند با اشاره آقا می‌دود بغلش و سفت او را می‌گیرد برادر بزرگ‌تر با ناراحتی و اخم می‌گوید: - آقاجان همین کارها را می‌کنید که پررو می‌شوند. آقا که دختر روی زانو نشانده با لبخند معنی‌داری می‌گوید: - اگر امروز برایت آب بیاورد فردا هم می‌خواهی که کفش‌هایت را برایت جفت کند. خودش هم هیچ‌وقت کارهایش را به دیگران نگفت.
روبروی امام نشسته و با حرارت صحبت می‌کند. امام هم سر را پایین انداخته و به‌دقت گوش می‌دهد. وسط آن کلمه‌ها اسم شخص دیگری آورده می‌شود و حرف‌هایی که به او مربوط می‌شود. امام از جا بلند می‌شود و به سمت در حرکت می‌کند: - "من راضی نیستم کسی روی فرش این خانه بنشیند و به کسی کوچک‌ترین اهانتی یا غیبتی بکند." امام از آنجا خارج شد.