هدایت شده از اسما ساکی|زوج و خانواده💕🌿
دویستوشصتوهشت
سلام شبتون بخیر🌹 فایل صوتی تفاوت های زن و مرد رفت تو تخفیف☺️ 🟡۴۵ دقیقه صوت آموزشی مفید شامل ۹ تفاوت
• آیا آرزو میکنید کاش حوا کل سیب رو داده بود به آدم و خودش نخورده بود تا زنها در جایگاه حقیقیشون بمونن؟😂
یا این که فکر میکنید اگر زنها صحبت نمیکردن، جهان در آرامشی دلنشین فرو میرفت؟😁
عضو هر کدوم از این گروهها (مخصوصا دومی) هستید، غلط اندر غلط فکر میکنید خب! اول توبه کنید، بعد برید پیش رفیق جان، خانم ساکی، تا درستش رو یادتون بده و از این ضلالت بیرون بیاید.😌
• صبحی که داشتم با پایان کتاب زارزار گریه میکردم، میدانستم قرار نیست دربارهاش چیزی بنویسم. مرور حسهای سنگینی که در خواندن کتاب تجربه کرده بودم برایم سخت بود. بعد شرمم آمد که به اندازه متنی کوتاه سهم خودم را در حق کتاب ادا نکنم.
👇
@fateme_alemobarak
• خانوادگی با دمپایی ایستاده بودیم توی حیاط و زل زده بودیم به ضلع کوچکی از دیوار. شب بود و آدمهای کمی شاهد ماجرا بودند. همین نبودن آدمهای دیگر انگار وهم ماجرا را بیشتر میکرد. ضربه اول ماشین سنگین مقاومت اولیه دیوار را شکست. ضربه دوم یا سوم کاملا زمینگیرش کرد. ضلع مشترک کوچکی بود مال خانه همسایه. حالا که میخواست بکوبد و آپارتمان بسازد، باید پسش میگرفت. با این که فقط یک دیوار بود و اصلا مال خودشان بود، توی عالم نوجوانی صحنه ترسناکی بود. با این که امنوامان کنار پدر و مادر و برادرم ایستاده بودم، حس میکردم به دلداری نیاز دارم. این نزدیکترین تجربه من به خانهخرابی بود.
همان موقع به فلسطینیها فکر کردم و ترس بزرگتری که مدام تجربه میکردند. نمیدانستم قرار است تا سالها بعد از شروع جوانیام هم ماجرای اشغال ادامه داشته باشد. حتی با شدت بیشتر.
صبحی که داشتم با پایان کتاب زارزار گریه میکردم، میدانستم قرار نیست دربارهاش چیزی بنویسم. مرور حسهای سنگینی که در خواندن کتاب تجربه کرده بودم برایم سخت بود. بعد شرمم آمد که به اندازه متنی کوتاه سهم خودم را در حق کتاب ادا نکنم.
از لحاظ محتوایی دوستش داشتم. تلفاتی را که فقط اعدادی بیاحساسند، به ماجرایی پرشور تبدیل کرده بود. کتاب زندگی چهار نسل از خانوادهای فلسطینی را با محوریت دختری به نام «أَمَل» روایت کرده که هر صحنه از زندگیاش تحت تاثیر تجاوز اسرائیل بوده است. محتوا نقطه قوت این کتاب بود، جز وقتهای اندکی که نویسنده میخواست ادای عربهای نایس را دربیاورد که اصلا با سیاست آمریکای گوگولی مشکلی ندارند.
این محتوای خوب زمانی میتوانست اثرگذارتر باشد که زاویهدیدهایش را هدفمندتر تغییر دهد. آن هم نه با سرعت زیاد. مترجم هم اولشخصها را محاوره ترجمه کرده و شلمشوربایی شده بود! اگر بهخاطر ماجرای جذابش نبود، شاید این تغییر دائم زاویهدیدها و محاوره نوشتنها نمیگذاشت کتاب را تمام کنم.
«زخم داوود» اسم بامسمایی نبود. شخصیت محوری داستان أَمَل است و اتفاقات و احساسات او اصل ماجرا را جلو میبرد؛ اما اسم کتاب به نام برادرش داوود است که اطلاعات ما از او به اندازه برشی از زندگی أَمَل میشود. نام کتاب اگر اسمی زنانه و همراستا با معنای نام شخصیت اصلی بود، جذابیتش صدچندان میشد.
این اثر با وجود ایراداتش، آنقدر همراهم کرد که پشیمان شدم از این که سالها قبل نخوانده هدیهاش داده بودم و نرفته بودم دوباره بخرم. ترس برم داشت که اگر حلقه کتاب مبنا انتخابش نکرده بود و هیچوقت با أَمَل آشنا نشده بودم، جای خالی این روایت را قرار بود چه پر کند.
#با_کتاب_قد_بکش
#حلقه_کتابخوانی_مبنا
#کتاب_کتابخوانی
#زخم_داوود
@fateme_alemobarak
هدایت شده از مجلهٔ مدام
بخش از روایت «نه آنجا هستم، نه اینجا»
نوشتهٔ #حلا_علیان
ترجمۀ #فاطمه_آلمبارک
#واقعیت_مدام
هویتِ دورازوطن دلبستگی است. اینکه چگونه با ریشههایت، وطنت، زبانت و خویشاوندانت در سراسر جهان احساس همبستگی میکنی. تأثیرگذارترین آوارگی آن است که فراجسمی میشود.
📷عکس از: Rania Matar
#مدامخوانی
#جنگ_مدام
مدام؛ یک ماجرای دنبالهدار | @modaam_magazine