✳️ خاطره تبلیغی یک مسلمان از کانادا:
داشتم با عجله دنبالِ کتابِ حساب میگشتم که شنیدم کسی گفت چند دقیقه وقت دارم یا نه.
همکارم فیلیپ بود. گفت کنجکاو است در مورد اسلام بداند.
کمی جا خوردم. فیلیپ هر چند یک سفیدپوست ِ موقرمزِ ایرلندی است، ولی مثلِ مسلمانهاست.
متمرکز روی کارش است و اهلِ صحبتهای بیهوده در مورد ِفیلم و سریال نیست و تنها کسی است که روز یادبودِ حضور کانادا در جنگِ جهانی، گفت حرفِ رسانه را باور نمیکند.
اولِ صحبتمان گفت مدتی است در مورد اسلام تحقیق میکند و سؤالهایی دارد که دوست دارد از یک مسلمان بپرسد.
از حجاب پرسید.
گفتم اصلِ اسلام «بندگی» است و حجاب هم یعنی بندگی کردن و فرصتِ بندگی فراهم آوردن برای دیگران.
بعدش گفت از «جهاد» بگو.
گفت معنای «جهاد» را درست نمیفهمد.
گفت جایی خوانده جهاد میتواند حتی درسخواندن و ورزشکردن هم باشد.
گفت مثلًا اگر تصمیم بگیرد قهرمانِ تنیس شود آیا این هم جهاد است؟
گفتم هدف از جهاد زنده نگه داشتنِ دین است و توحید و رسیدن به بندگی تامِ خداوند.
خودش ربطاش داد به جنگ.
گفتم هدف از جهاد در جنگ، دفاع از دین است و اسلام. نه کشورگشایی.
گفت از نمازها بگو.
گفت اگر ایرادی ندارد برنامه یک روزِ دینی اسلامی را برایم بنویس. چه ساعتی باید نماز خواند و از کدام طرف میرسید به قبله.
سجادهی همراهم را روی زمین پهن کردم و گفتم اینها اسباباش است.
هیجانزده شده بود.
گفت اگر اجازه هست عکس بگیرد.
بعدش از ایران پرسید.
گفت اینکه کشوری شریعت دارد یعنی چه؟ فرقش با کانادا چیست؟
گفتم در ایران، زمینه برای بندگی فراهم است. اینکه شریعت دارد یعنی این که مثلِ کانادا نیست که هر دو روز قوانین را به بهانهی آزادیِ بیشتر عوض کنند. گفتم اساسِ قوانین را روی بندگی تام ِ خداوند چیدهاند و عقایدِ باطل جایی برای جولان ندارند.
گفت مشتاق است در فرصتی دوباره بیشتر بداند.
{3 جلد کتاب در رابطه با اسلام} به او هدیه دادم و گفتم خودم اولِ راهم، ولی میدانم اگر یک قدم بروی به سویاش، صد قدم میآید به سویات.
#تجارب_تبلیغ #تجارب_دعوت
❇️ انجمن ترنم صلح
#ارسالےازشما💐
ان معی ربی سیهدین