📝#یادداشت | مفروضات تشکیل دولت کریمه
✍فاطمه فرهادیان
متن کامل یادداشت را در سایت زیر بخوانید👇
https://hawzahnews.com/xb84H
#دولت_اسلامی
#دعای_افتتاح
#انتخابات
#دولت_کریمه
#مسئولیت_پذیری
🌀خوشحال میشوم نظراتتان را در پایین متن منتشره کامنت کنید.😊
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
Join🔜 @fatemehfarhadiyan
🌺🌿🌺🌿
https://eitaa.com/joinchat/1996423215Cd5dc68c0e6🌷
#پندانه_قرآنی
#همدلی
#مسئولیت_پذیری
موش 🐀از شکاف دیوار سرک کشید دید مرد مزرعه دار از شهر رسیده بود و با خودش تله موش آورده بود.
موش با سرعت به مزرعه برگشت تا این خبر رو به همهی حیوانات مزرعه بده. اون به هرکسی که میرسید گفت : توی مزرعه تله موش آوردن...
مرغ 🐓با شنیدن این خبر بالهاشو تکون داد و گفت: آقای موش، برات متأسفم. از این به بعد خیلی باید مواظب خودت باشی، به هر حال من کاری به تله موش ندارم، تله موش هم ربطی به من نداره.
میش🐃 وقتی خبر تله موش رو شنید، صدای بلند سر داد و گفت: آقای موش من فقط میتونم دعات کنم که توی تله نیفتی، چون تله موش به من ربطی نداره.
موش که از حیوانات مزرعه انتظار همدردی داشت، به سراغ گاو رفت. اما گاو🐄 هم با شنیدن خبر، سری تکون داد و گفت: من که تا حالا ندیدم یک گاوی توی تله موش بیفته! گاو خنده ای کرد و دوباره مشغول چریدن شد.
سرانجام، موش ناامید از همه جا به سوراخ خودش برگشت و در این فکر بود که اگه روزی تو تله موش بیفته، چی می شه؟
در نیمههای همون شب، صدای شدید به هم خوردن چیزی توی خونه پیچید. زن مزرعه دار بلافاصله بلند شد و به سمت انباری رفت تا موش تو تله افتاده را ببینه.
زن تو تاریکی متوجه نشد که چیزی که تو تله موش تقلا میکرده، موش نبود، بلکه یه مار 🐍خطرناک بود که دمش به تله گیر کرده بود. همین که زن به تله موش نزدیک شد، مار پاشو نیش زد و صدای جیغ و فریادش به هوا بلند شد. صاحب مزرعه🧍♂ با شنیدن صدای جیغ از خواب پرید و به طرف صدا رفت، وقتی زنشو در این حال دید اونو فوراً به بیمارستان رسوند. بعد از چند روز، حال زن بهتر شد. اما روزی که به خونه برگشت، هنوز تب داشت. زن همسایه💁♀ که به عیادت بیمار اومدهبود، گفت: برای تقویت بیمار و قطع شدن تب اون هیچ غذایی مثل سوپ مرغ نیست.
مرد مزرعه دار فوراً به سراغ مرغ 🐓رفت و ساعتی بعد بوی خوش سوپ مرغ توی خونه پیچید.
اما هرچه صبر کردند، تب بیمار قطع نشد. بستگانش شب و روز به خونه اونا رفت و آمد میکردن تا جویای سلامتی زن بشن. برای همین مرد مزرعه دار مجبور شد، میش🐃 رو هم قربانی کنه تا با گوشت میش برای میهمانان عزیزش غذا بپزه .
روزها می گذشت و حال زن مزرعه دار هر روز بدتر می شد. تا این که یک روز صبح، در حالی که از درد به خود می پیچید، از دنیا رفت و خبر مردن اون خیلی زود تو روستا پیچید. افراد زیادی تو مراسم خاک سپاری زن شرکت کردن. بنابراین، مرد مزرعه دار مجبور شد، از گاوش 🐄هم بگذره و با گوشت گاو غذای مفصلی برای میهمانان دور و نزدیک تدارک ببینه.
حالا، موش به تنهایی توی مزرعه جلوی لونش نشسته بود و به حیوانات زبون بسته ای فکر میکرد که کاری به کار تله موش نداشتن!
🪶 مشکل من مشکل تو و مشکل تو مشکل همه ماست.
"وَالمُؤْمِنُونَ وَالمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ"؛ (توبه ٧١)مردان و زنان مؤمن همه ولىّ و يار يكديگرند
"کلکمْ راعٍ وَ کلکمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ" ؛ (بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۸)هر کدام از شما مسئول هستید.
#حکایت
#انتخابات┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
Join🔜 @fatemehfarhadiyan
🌺🌿🌺🌿
https://eitaa.com/joinchat/1996423215Cd5dc68c0e6🌷